با درهم شکستن طلسم استعمار و پیروزی نهضت‌های نجات بخش ملی در مقیاس جهان برپایی نظام‌های سیاسی ملی و دموکراتیک در برخی کشورهای تازه به استقلال رسیده با تعقیب راه رفته غرب به‌مثابه‌استثنایی‌ترین راهکار به هدف ایجاد جامعه مرفه و عادلانه در پیش گرفته شد و تعدادی معدودی ازین کشورهای عقب مانده با داشتن رهبران سیاسی ملی علی الرغم عقب ماندگی قرون که مسلماً حمایت توده‌های میلیونی را با خود داشت به پیروزی‌های درخشان در اعمار یک نظام مردم سالار و جامعه دموکراتیک با پیروی از تجارب تاریخی دنیای مرفه دست یافتند که کشور بزرگ هند مثال بارزی تاریخی در زمینه پنداشته می‌شود. لازم به یاددهانی است که مفکوره گذار از عقب ماندگی تاریخی به‌سوی رفاه و برپائی نظام‌های سیاسی دموکراتیک مبتنی بر ارزش‌های دموکراسی غربی در جهان عقب مانده یا جهان سوم به‌مثابه دکتورین غالب قبل برین در فاصله میان دو جنگ بین‌المللی از سوی برخی مفکران غربی و نخبه‌گان سیاسی در کشورهای فقیر چون دیدگاه مسلط مطرح شد که بر بنیاد این تئوری پیروی از الگوی جهان متمدن می‌تواند کشورهای عقب مانده با فرهنگ قرون وسطایی را از فقر و استبداد تاریخی رهایی بخشد.

 

به خاطر باید داشت که تئوری فوق که در ظاهر امر به‌مثابه قطب‌نما در مسیر انکشاف آینده جهان عقب‌مانده قرار گرفته بود از همان نخستین روزهای شکل گیری ذهنیت انکشاف جهان سوم که میراث سنگین غارت سیستماتیک استعمارگران را بدوش می‌کشیدند، مورد خشم و نفرت محافل رادیکال و راسیستی مخالف انکشاف دولت‌های حوزه جهان سوم قرار گرفته لذا رفاه و دموکراسی پدیده منحصر به غرب عنوان گردید که در زمینه می‌توان از نظریه پرداز هژمونیست و یکی از فیگورهای لیبرال سده نزدهم، جی-اس میل نام برد، وی مخالفت شدید خود را نسبت به دکتورین فوق ابراز داشته و معتقد بود که ایجاد نظام مبتنی بر دموکراسی، بیک مدنیت بستگی دارد درحالی‌که جوامع عقب مانده در فقدان مدنیت قرار دارد، ازین رو این جوامع باید توسط حکام ستمگر رهبری شده و شایسته دستیابی بیک نظام مردم سالار پنداشته نمی‌شوند.

 

آنچه به‌مثابه نماد بارزی تجارب بشری در محدوده‌ای یک سده گذشته در خصوص اعمار جامعه دموکراتیک، مرفه و عادلانه با پیروی از اصول و ارزش‌های جهان مدرن در زمینه دورنمای انکشاف جوامع عقب مانده علی الرغم دیدگاه‌های خوش‌بینانه و نیز پاسمیستی درین خصوص کسب اهمیت می‌نماید همانا عدم دستیابی دولت‌ها و جوامع حوزه جهان سوم به‌استثنای معدود کشورهای عقب مانده با پیروی از تجارب رفته غرب به دلایل تفاوت‌های ژرف اقتصادی، اجتماعی، محیطی و فرهنگی بوده است که پیوسته به حیث مانع عمده تاریخی موجب شده است تا راه انکشاف جوامع فقیر را عملاً سد نماید، هکذا مزید برین وجود سنت‌های ارتجاعی حاکم و تحجر در جوامع عقب مانده پیوسته به‌مثابه مانع عمده در برابر گرایش تجدد طلبی و دگرگونی‌های بنیادی در همچو جوامع قرارگرفته و این باعث شده است تا جهان عقب مانده قادر نگردند بر عقب ماندگی‌های تاریخی با دستیابی به دولت‌های مردمی غلبه نمایند.

 

با اذعان به اینکه شکست وعدم موفقیت تعداد قابل توجه دولت‌ها در پیروی مسیرهای رفته غرب پرتناقض آشکار با طرز تفکری قرار دارد که تعقیب تجربه غرب را یگانه راه رسیدن به دموکراسی می‌پندارند اما این موضوع مسلماً نمی‌تواند مانع همیشگی درروند انکشاف جوامع فقیر تلقی گردد، فلهذا با توجه به ماهیت و کرکتر نظام‌های سیاسی حاکم در جوامع عقب‌مانده، الگوی متعددی برای انکشاف و دگرگونی‌های بنیادی در جهان سوم وجود دارد که بر بنیاد آن بشریت در هر مقطع از تاریخ در صورت اراده قاطع ملی می‌توانند روند توسعه و انکشاف را تا دستیابی به نظام‌های سیاسی دموکراتیک و مردمی طی نماید به گونه مثال تعدادی از کشورها با ظهور نخبه‌گان سیاسی ملی زمینه را با ایجاد بسترهای مادی و قرار دادن کشورهایشان در مسیر انکشاف برای نهادینه سازی جامعه مردم‌سالار مساعد نمودند که می‌توان از برخی کشور جنوب آسیا، امریکای لاتین و یا هم افریقای جنوبی یاد نمود.

در افغانستان نیز بعد از فروپاشی رژیم طالبان و حضور سیاسی و نظامی غرب فرصت تاریخی برای گذار از عقب‌ماندگی و ایجاد جامعه مبتنی بر ارزش‌های دموکراسی پدید آمد، فیگورهای جدید قدرت به‌مثابه نخبه‌گان جامعه بشدت متشتت و سنتی افغان از همان روزهای نخست شکل گیری ساختارهای جدید، نیک می‌دانست که دستیابی کشور عقبمانده چون افغانستان با تفاوت های عمیق اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی ومحیطی نسبت به جوامع مرفه مستلزم رهپوئی وایجاد تمهیدات مادی، فرهنگی وگذارازمرزهای سنن و فرهنگ ارتجاعی وفقرزدائی است تا زمینه های عملی به‌سوی رفاه عمومی وایجاد جامعه مردم سالارمساعد گردد، لذا توقع برین بود تا حکومت جدید که حمایت گسترده مالی وتخنیکی جامعه جهانی را تحت لوای دموکراسی باخود داشت به‌مثابه نخبه‌گان متعهد وبا پیروی ازتجاروب نظام‌های سیاسی که درایجاد دموکراسی وجامعه مردمسالاربدون پیروی راه رفته غرب ازمجرای انجام دگرگونیهای گسترده اجتماعی، فرهنگی واقتصادی فایق آمده بودند، فقرزدائی، اعتلای فرهنگی، امحای بی سوادی، دولت وملت سازی، حل معضل ملی وزدودن اثرات وحشتناک جنگ را درالویت های سیاست کاری قرارمیداد، اما سردمداران قدرت با فراموشی شرمآورمنافع ملی ونیازمندی های کشورجنگزده مان بیش ازهمه روی دوام قدرت، جمع آوری ثروت ازمساعدتهای مالی دولت‌های تمویل کننده، تقسم قدرت به وابسگان شان، میدان دادن به قدرتهای مافیائی تمرکزنمودند، دولت‌های تحت حمایت غرب درکابل دربیش ازیکدهه علی الرغم حمایت بین‌المللی حتا درایجاد یک نظام انتخاباتی قانونیو قابل قبول که عنصرعمده وبنیادی برای ایجاد نظام مبتنی برارزشهای دموکراسی پنداشته می‌شود کوتاه آمده است، درین کشور ازحاکمیت قانون واجرای عدالت در خصوص جنایتکاران وبویژه فاعلین جرایم مالی خبری نیست، فقرفزاینده، تفاوت های وحشتناک طبقاتی که یکی ازعوامل گسترش بی ثباتی است ازویژه گیهای حاکمیت کنونی بوده وبوضوح می‌توان اذعان داشت که دستیابی بیک نظام دموکراتیک وجامعه مرفه دروجود دولت‌های ازینگونه که با شعاردموکراسی وارد عرصه قدرت شد مقدورنبوده وصرفأ راه اندازی انتخابات آنهم توآم با تقلب درین کشوربه هیچ عنوانی معنی دموکرا سی ووجود یک نظام دموکراتیک را افاده نخواهد کرد ولذا غیرمنصفانه نخواهد بود اگراذعان داشت که رسیدن بیک جامعه دموکراتیک درین کشورکماکان راه طولانی در پیش خواهند بود.