بدون شک، بين فيدل کاستروی قهرمان و شخصی که من اينجا و از روی جبر زمان روی تبصره اش، تبصره ای دارم، تفاوت زياد وجود دارد و اصلاً اين دو قابل مقايسه نیستند، ولی ناچارم بنابر اقتضای زمان و حقی که آن بزرگ مرد بر آيندگانش دارد، در برابر دوست و همکار قديمم «کبير کمال»، که در مورد مرگِ او به اصطلاح يک «پرپره!» نوشته و راه و آرمان اش را زير سوال بُرده است، بايستم و با حفظ رعايت عفت کلام، از او به دفاع برايم، گرچه آن عزيز(فيدل)، مدافعين بسياری در جهان داشته و دارد!

پرپرهء آقای کمال، که کوشش کرده است به انکشافات دههء نود، که خود و رهبر دلخواه اش (دوکتور نجيب الله)، شامل قربانيان آن بُرهه اند، صبغهء علمی و موافق با جامعه شناسی علمی بدهد، بسيار جالب است که حتی اگر آن مرحومی (نجيب الله)، برای دقایقی از خاک سر بلند کند، پاسُخی برای آنها نخواهد داشت!

نگارنده، با آنکه در برابر هر سطر نوشتار آقای «کبير کمال»، پاسخ های کوبنده دارم، اما خلاصه می کنم به اين سوال که، چرا ايشان داکتر نجيب الله را، کسی که در جريان حدود يک دهه قدرت، توانست قصری را در شهر «پونه» در هندوستان بخرد و فاميل اش را آنجا در صلح و امن پناه دهد و خودش بعد از عهد و پيمان با غربی ها (سازمان ملل)، همسنگرانِ در حال جنگ اش را رها و قصد فرار کند، چون «پيامبری» مقدس می شمارد، اما «فيدل کاسترو»، کسی را که طی نود سال عمر و حدود پنجاه سال حاکميت پُر افتخار و مقاومت مردانه در برابر امپرياليسم جهانی و در چند کيلومتری با مرکز شيطانی جهان (واشنگتن)، فقط «ده دست لباس و هفتاد هزار جلد کتاب» را به ميراث گذاشته است، به آن سُبکی و اهانت خطاب می کند؟!..

آقای کمال!

آيا در قرن حاضر، رهبر و زعيمی غير از فيدل کاستروی «ديکتاتور!» را، با خصوصيات زيرين که به هيچصورت تبليغ و دروغ هم نيست، آدرس داريد و شناخته ايد، «او» که با افتخار می گفت:

«...هرگز اجازه ندادم، چهار راه، سرك، ميدان، مدرسه و شفاخانه به اسم من نام گذاری شود. درآمد ساليانه و اموالم همه ساله به صورت رسمی اعلام می شود، قسمتی از حقوقم را به دولت و مراكز خيريه می بخشم. هيچ كتاب آموزشی حق ندارد از من بنويسد و يا تصويری از من چاپ كند....

بهترين رفيق دوران مبارزه ام كه وزير هم بود، به علت فساد مالی و ثابت شدن آن، در قضا حكم اعدام را بالايش تأئيد و بعد برايش گريه كردم، زيرا مبارز و انقلابی ايكه مرتکب فساد شود، بايد فاتحه ای كشور را خواند!...»

شايد هموطنی سوال کند که: چرا از نجيب افغانت گذشتی و از کاستروی کوبائی، از آنطرف اقيانوس ها به دفاع برخاستی و پرداختی؟!...

چه پاسُخی بهتر از اين دارم که بگويم: «انسانم آرزوست!»...

 

نجيب روشن

ششم دسامبر ۲۰۱۶، شمال اروپا