حقیقت ، قاسم آسمایی: بازخوانی یک جنایت وحشیانه از دست‌بوسی استاد تا گذاشتن بالش بر دهنش
https://www.haqiqat.org/تاریخی/قاسم-آسمایی/قاسم-آسمایی-بازخوانی-یک-جنایت-وحشیانه-از-دست-بوسی-استاد-تا-گذاشتن-بالش-بر-دهنش
تره کی و امین

به مناسبت سی و هشتمین سالروز شهادت شادروان نور محمد تره کی

 

در تاریخ خونبار صده های اخیر کشور، قتل شاهان و زمامداران از جانب رقبا و مشتقان "قدرت" و عاشقان "تخت" یکی و دوتا نیست؛ بلکه بارها اتفاق افتاده است که امیر، شاه و رئیس‌جمهور به شکل بسیار فجیع به قتل رسانیده شده‌اند. چنانچه در صدسال اخیر (از قتل امیر حبیب‌الله ۲۰ فبروری ۱۹۱۹ تا اکنون اکتوبر 2017) از جمله 15 زمامدار کشور، تنها اعلیحضرت امان الله خان، محمد ظاهرشاه و زنده یاد ببرک کارمل به مرگ طبیعی وفات یافته و سه زمامدار (صبغت الله مجددی، حامد کرزی و اشرف غنی) تا هنوز در قید حیات اند وختم زندگی متباقی زمامداران، همه مرگ غیرطبیعی وآنهم بسیار فجیع بوده است. این گفته وطنی نیز ناشی از همین شیوه ختم زندگی زمامداران و عاشقان تخت است که میگوید: "عاقبت از تخت غلتیدن، به تابوت افتادن است."

 با مرور بر چگونگی این قتل ها، دیده میشود که در بعضی موارد تصمیم گیرندگان قتل از جمله اعضای خانواده و یاهم نزدیکترین وقابل اعتماد ترین افراد مربوط به زمامدار وقت بوده اند. از جمله این نوع قتل های وحشیانه و سبعانه، قتل نور محمد تره کی از لحاظ ماهیت قتل (توسط شاگرد وفادار) و شکل قتل (گذاشتن بالش بر دهن مقتول) در سلسله این قتل ها، کاملاً استثنایی ومنحصر به فرد است که چگونگی آن مستند بر اوراق تحقیق، در ادامه بازنویسی گردیده است.

 نور محمد تره کی "منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورئیس شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان" به تاریخ 25 سنبله 1358 در نتیجه یک کودتای آرام درون حزبی به رهبری حفیظ الله امین وبدون کوچکترین مخالفت، از تمام پست های حزبی و دولتی برطرف وبا همه اعضای فامیل (خانم، برادر و برادرزاده ها) ویاورانش دستگیر شد ودر وسایل ارتباط جمعی، خبر این "کودتا" با این جمله بندی اعلان گردید:

 «پلینوم کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان امروز ساعت نه قبل از ظهر تا به ساعت ویک ونیم بعد از ظهر به صورت فوق العاده تحت ریاست داکتر شاه ولی منشی و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی جلسه نمود. در این جلسه روی درخواست (نور محمد تره کی) بحث و مذاکره صورت گرفت. نور محمد تره کی درین خواست تقاضا نموده بود که بنابر علل صحی و ناتوانی مزاجی نمیتواند به کارهایش به مقامات حزبی و دولتی ادامه دهد. پلینوم کمیته مرکزی موضوع را تحت ارزیابی و مطالعه دقیق و همه جانبه قرار داد و در نتیجه به اتفاق آرا در خواست او را تصویب و بعوض وی رفیق حفیظ الله امین منشی و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی و لومړی وزیر را به حیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتخاب نمود.» روزنامه انیس شماره مسلسل 14866 مورخ 25 سنبله 1358

 برای تکمیل کودتا، به تعقیب سبکدوشی نور محمد تره کی از مقام حزبی، جلسه شورای انقلابی نیز تحت ریاست داکتر شاه ولی دایر وبا فیصله مشابه، حفیظ الله امین به حیث رئیس شورای انقلابی، جا نشین نور محمد تره کی شد.

 سپس تا تاریخ 18 میزان سال 1358 هیچ نوع خبر تفصیلی وتوضیحی در وسایل ارتباط جمعی دولت به ارتباط نور محمد تره کی به نشر نرسیده است. بتاریخ 18 میزان 1358 در قسمت اخیر صفحه هشتم روزنامه انیس خبر مرگ مرحومی به این شکل درج گردید:

 «کابل 18 میزان (ب)

 نور محمد تره کی رئیس سابق شورای انقلابی در اثر مریضی شدیدی که از چندی باینطرف عاید حالش شده بوده صبح دیروز وفات یافت، اناواناالیه راجعون. جنازه مرحومی دیروز در حضیره فامیلی اش به خاک سپرده شد.»

 ذکر این نکته ضرور است که ترور معنوی شادروان نور محمد تره کی مدتها قبل از کشتن جسمی او شروع شده بود. حفیظ الله امین به تدریج احساس میکرد که با همه تلاشهایش نمیتواند رهبر پذیرفته شده در بین صفوف جناح خلق باشد وبزرگترین مانع را در مورد، موجودیت نور محمد تره کی و سابقه مبارزه او میدانست. امین برای برداشتن این مانع، ماه ها قبل از کودتا با سازماندهی به ظاهر خیرخواهانه و تحریک احساس خودخواهی وبزرگ بینی شادروان نور محمد تره کی کمپاین طولانی ووسیع چند بعدی را برای تبلیغ کیش شخصیت او براه انداخت و خودش با ذکر القاب گوناگون که بعداً در وسایل ارتباط جمعی تکرار آن حتمی شمرده میشد؛ پیشگام این طرح بود وبا پخش عکس ها ونصب پوسترهای بزرگ آنرا تقویت میکرد. امین با سازماندهی تجلیل سالگرد او به سبک "شاهانه" وسپس نشر آن از طریق تلویزیون ضربه بزرگی را بر شخصیت و سابقه مبارزۀ آن وارد کرد و همزمان با آن از طریق افراد وشبکه های مخصوص خویش در سازمانهای حزبی تبلیغات وسیع را برعلیه او براه انداخت و سرانجام به اقدام نهایی که محو فزیکی او بود دست یازید.

 تحقیقاتی که در مورد مرگ شادروان تره کی بعد از ششم جدی 1358 صورت گرفته، بیانگر این مطلب است که وی شب 16 بر 17 میزان سال 1358، به دستور حفیظ الله امین که لقب قوماندان دلیر انقلاب را پیشوند نام خویش ساخته بود وشعار "مصئونیت، قانونیت وعدالت" را شعار روز میدانست، باگذاشتن بالش بر دهنش به طرز وحشیانه به قتل رسیده است. این در حالی بود که تا چند روز قبل از آن، امین اورا استاد، رهبر و ... خطاب میکرد و برای ابراز ارادت، در محضرعام بوسه ها بر دستانش میزد و بارها تکرار میکرد که "او و تره کی روح وجسم اند."

 برای پی بردن کامل به تراژیدی مرگ شادروان تره کی، متن جریان تحقیق قاتلین بالفعل او، از شماره 21 دوردوم روزنامه حقیقت انقلاب ثور مورخ 6 دلو 1358 بازنویسی شده است.

 «نور محمد تره کی چگونه به قتل رسید؟

 اعترافات عبدالودود تورن سابق رئیس مخابره وزارت دفاع در مورد شهادت شادروان تره کی

 کابل دلو (ب):

 به سلسله نشر و افشای توطئه ها و دسایس باند امین آدمکش اینک اعترافات عبدالودود تورن رئیس مخابره وزارت دفاع در مورد شهادت شادروان نور محمد تره کی اولین منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ویاوران وی، بدون کم وکاست ارائه میگردد.

 تورن عبدالودودخان امروز تاریخ 24.10.58 ساعت دوازده ظهر است مطابق به قانون کشف و تحقیق جرایم و نظارت څارنوالی بر قانونیت تطبیق آن، اتهامیکه علیه شما وارد است اینجانب عبدالرحیم سرڅارمن ومحمد جمعه څارمن بحیث مستنطقین بررسی قضیه و اتهام وارده شما تعیین شدیم که تماً جریان استجواب و استتنطاق از طرف همکارم محمد داود تایپ میشود و البته از جریان تحقیقات ښاغلی محترم تلاش ریس څارنوالی نظارت و کنترول میکند. اگر شما پیرامون این اجراآت ما اعتراضی داشته باشید لطفاً اعتراض تانرا بگویید:

 ـ من برای اینکه حاضر شدیم واقعیت را برای حزب و مردم خود بگویم کدام اعتراضی نداریم.

 خوب تورن عبدالودود خان از شما می پرسم فعلا که شما برای استجواب حاضر شده اید آیا کدام تکلیف جسمانی و یا تکلیف مریضی روحی ندارید؟

 ـ ما هیچ نوع تکلیف جسمانی و روحی فعلاً نداریم.

  خوب عبدالودود خان بخاطر کشف واقعیت ها بشما توصیه می کنیم که تماً موضوعاتیکه از شما سوال میشود شما لطفاً آنرا بروی واقعیت ها تشریح می کنید:

 ـ بسیار خوب مه حاضر هستم چیزیکه مشاهده کردیم و دیده ایم اوره به واقعیتش بشما عرض کنم.

  و شما به صفت یک متهم حق دارید هر اعتراضی که داشته باشید و هر انقاداتیکه داشته باشید میتوانید که آزادانه برای ما بگویید.

 ـ بسیار خوب

 خوب حالا که تورن عبدالودود خان شما آماده و حاضر اید برای استجواب به ما مستنطقین در حال حضورداشت ښاغلی تلاش ریس څارنوالی حاضر هستید تا به سوالان ما پاسخ بدهید از شما پرسان می کنیم که تا در قدم اول شهرت کامل خودرا برای مایان بیان کنید.

 ـ بسیار خوب من عبدالودود تورن ولد عبدالغفور بحیث رئیس مخابره وزارت دفاع وظیفه اجرا میکردم.

 عبدالودود خان یکسلسله شواهدی موجود است که شما با کسانی دیگری در شهادت شادروان نور محمد تره کی اولین منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و همچنان بنیانگزار این حزب پر افتخار و اولین رئیس قانونی شورای انقلابی افغانستان متهم هستید بناء از شما سوال می کنیم که چه وقت بکدام تاریخ به امر و هدایت کدام اشخاص در کجا و کدام محل توسط چه وبه چه شکل شادروان نور محمد تره کی را به شهادت رسانیدید.

 بسیار خوب.

 مه به تاریخ 16 ـ 17 میزان 58 گرچه خودم از گارد تبدیل شده بودم به صفت مدیر کام، ولی در گارد چون من آمر مخابره بودم عوض ما تعیین نشده بود بناء مه هم در گارد وظیفه اجرا میکردم و هم در مدیریت کام ستردرستیز، یعنی روزانه اکثرا وخت مه به ستر درستیز میبودم و طرف های دیگر و شام مه به گارد می آمدم، ده همی تاریخ ذکر شده مه ده گارد بحیث آمر نوکریوال هم وظیفه اجرا میکردم یعنی امو شو مه نوکریوال بودم، مره طرفای شو همو وقت فکسش بره مه معلوم نیست که هفت و نیم بود هشت بود هشت و نیم بجه شو بود که جانداد قوماندان گارد ما را خواست که شماره طوری وظیفه میتیم یعنی همی موضوع شهادت تره کی صاحب را بما مطرح ساخت که امروز شما نظر به امر و فیصله بیروی سیاسی و کمیته مرکزی حزب شما تره کی صاحب را به شهادت میرسانید و البته در ایجه مه تنها بودم، مه پرسام کردم که این وقت شو، فرضا این را دفعتا ممکن نیست، اونا مره گفتن که ما مسایل کفن، قبر و دیگر چیزهایش را بواسطه روزی و اقبال و هدایت لوی درستیز پیش از پیش آماده ساختیم خودت برو نوکریته تبدیل کو پس بیاین او نمو بود که ما رفتیم به شعبه خود و نفر نوکریوال را خودش بما تعیین کرد، او یک جګړن ظاهرخان نامداشت اوره بحیث نوکریدال ده جای خود ماندیم و دوباره که ما به چی آمدیم به قوماندانی آمدیم درین وخت ما که شیشتیم روزی و اقبال هم از بیرون آمدند باز در پیشروی هر سه ما دوباره تکرار کردند که شما نظر به امر حزب نظر به تصمیم حزب این کاره میکنید و ما تا پرسان هم کردیم این خو اگر امر حزب هم باشه دریجه خو ای ره آوازه بود که به اتحاد شوروی ببرن، جهت تداوی شان یا جهت استراحت شان، ای باید ده اتحاد شوروی باشه، جانداد گفت که اتحاد شوروی موافقه نکردن، بناء حزب اینمی تصمیم را گرفتند او نمو بود که روزی هم علاوه کرد ما از امر حزب و تصمیم کمیته مرکزی و بیروی سیاسی حزب سرپیچی کرده نمیتانیم. او نمو بود که ما هر سه ره که البته دریجه نظر به گفته خود ازیاو دادن وظیفه جانداد و رهنمایی یعقوب لوی درستیز اینا ده امو بعد اینمی روز که ما قبلا از ای خبر نبودم قبر ره حاضر کرده بودن و کفن ره که البته او مساله خود از یا بشما مفصل معلومات داده باشن، خلاصه ما از قوماندانی پائین شدیم، در ای اثنا روزی پیش از پیش یکعراده موتره آماده ساخته بود، موتر لنداوره سفید آماده ساخته بود و طرف کوتی باغچه حرکت داد، ما و اقبال هم کوتی باغچه رفتیم، زمانیکه به کوتی باغچه رسیدیم در ای وقت روزی موتره نزدیک به دروازه کوتی باغچه ایستاد کرد و هر سه ما ده کوتی باغچه داخل شدیم، زمانیکه به کوتی باغچه رفتیم اتاق بود وباش تره کی صاحب در منزل بالا بود، ما هر سه ما به منزل بالایی بالا شدیم در ابتدا من و اقبال در دهلیز ایستاد شدیم و روزی تنها به اتاق تره کی صاحب داخل شد.

 ببخشید روزی و اقبال را اگر معرفی کنید

 روزی آمر سیاسی گارد بوده ده او وقت رتبه اش لومړی بریدمن و اقبال هم آمر کشف گارد یا پسان آمر کام گارد شد رتبش لومړی بریدمن. زمانیکه روزی به اتاق تره کی صاحب داخل شد تره کی صاحب ره امو حالت اولیشه مه ندیدم که استراحت بود ایستاده بود، مطالعه میکرد، خو اوره ندیدیم، روزی برش گفت که ما شماره جای دیگه می بریم امی صدای ازیاره که شنیدیم ما و اقبال هم به اتاق داخل شدیم، وقتیکه داخل شدیم تره کی صاحب ره گفت که بیه که بریم، تره کی صاحب ده ای وقت کارت حزبی خوده از جیب کشید و بری روزی داد که ای ره به امین بتین.

 ـ به چه شکل کارت حزبی خودرا کشیدند؟

 ای کارت حزبیش بشکل کتابچه پوش داده شده بود، بشکل کتابچه دادن و بری روزی دسته دراز کدن و برایشان گفت که ایره باز بری امین بتین و همچنان یک بکس سیاه دادن، ده او بکس پیسه بود، کمی زیورات بود، ای پیسه ره گرفت و بری روزی داد که ای پیسه بری خانمم اگر زنده باشه بری از او بتین و تا که در آینده البته مصرف کنه، اینمی گپه زده و طرف پائین حرکت کردیم.

 وقتیکه بطرف پائین یعنی به منزل پائین رسیدیم ده ای وقت ده پهلوی زینه طرف دست راست یک اتاق خردترک بود که دارای یک تخت خواب بدون پایه ماندگی بود البته که ای از پیش خدمت شان بود یا امونجه کدام پهره دار استراحت میکرد خو اوره ما ندیده بودیم که از کی بود، تخت خواب روزی ایناره به امی اتاق خردترک رهنمایی کردن، روزی برامد دروازه دهلیز را قلفک میکرد و گلون تره کی صاحب خشک شد، مره گفت که یک گیلاس او بتی مه به اقبال گفتم که بدو یک گیلاس او بیار در ان وقت روزی رسید و اقبال ره گفت که روجایی ره بگیر دستایشه بسته کو او نبر [آب نه بر] خو باز هم مه که رفتم از ایکه گیلاس نیافتم بدون او پس گشتم، تا مه میرسیدم ده ای وخت اینها دستایشانه بسته کرده بود

  و دستایشان همراه چه بسته شده بود؟

 سر روجایی و تره کی صاحب ره گفته بود که دراز بکش تره کی صاحب ده ای وخت که مه رسیدم سر امو تخت خواب دراز کشیده بود و روزی دفعتا بالای گلونش فشار آورد و بدست ها او ره گرفت و روزی هم در بالای سینه

 به چه شکل گلویش را محکو گرفته بود، اگر شما آنرا توضیح کده بتوانید؟

 گلو طبعا بدست با دست گرفته بودن از گلون و بعضی اوقات یک بالشت خرد ترک بود اوره هم بالای دهان و بینی شان میماندن و اقبال سینه و رانهایشه گرفته بود و همچنان مره گفت که پاهایشه بگی اما ما عملا اشتراک نکردم و این صحنه را از نزدیک چون بالای شان نزدیک بودم همه چیزها را دیدم و ده همین وقت که تقریبا ده یا پانزده دقیقه وقت را در بر گرفت که تره کی صاحب به شهادت رسید بعد از این هر سه ما اونا را داخل یک روجایی و یک کمپل انداختیم تا دروازه کوتی باغچه هر سه ما انتقال دادیم.

 در این وقت ساعت چند بود؟

 تقریبا ساتای یازده ونیم بجه بود.

 یازده ونیم بجه شب بود و به دروازه که رسیدیم روزی بری اقبال گفت که برو کفن که نزدیک قوماندان است اوره بیار و اقبال رفت از قوماندان یک روجایی رقم واری یک تکه سفید ره آوردن و به تعقیب ازی هرسه ما اوناره ده امو موتریکه پیشتر حاضر ساخته بودیم ده او انداختیم وطرف دروازه جنگی، شرقی گارد حرکت کردیم در او وقت وقتیکه به دروازه جنگی گارد میریسیدیم، قوماندان گارد یک پایه بیسیم خردترک را پائین کردن و به روزی دادن که ای ره شما ده راه از همونجه باما ارتباط بی سیمی داشته باشید خو ما از امو خط وسیر مطلوبه که از دروازه جنگی برامدیم و از راه قصر نمبریک و باز از پیشروی ولایت کابل و از همین راه به سالنگ وات و از اینجه به قول آبچکان رسیدیم، در اونجه که رفتیم راستی پیش از پیش هم قبر تیار شده بود مره به صفت پهره دار ایستاد کد و هردوی ازیا اوناره از کمپل و روجائی گرفتند و بداخل روجایی نوتر که بنام کفن اوره حاضر ساخته بودن داخل کردن و به قبر ماندن نزدیک قبر اینها پیش از پیش یک تخته آئین چادره آورده بودن که اول او آهن چادره ماندن و بعد از او خاکه سرش انداختن و قبره بشکل قبر ساختن و از اوجه بعد از ختم همی کار روزی به قوماندان گارد بیسمی راپور داد که ما وظیفه خوده انجام دادیم و دوباره بطرف گارد حرکت کردیم زمانیکه به گارد آمدیم، قوماندان گارد به شعبه خود بالای چپرکت خود بود و ما هرسه داخل شدیم و امی موضوع رابرایشان دوباره گفتیم که وظیفه ما ختم شد در ای وخت قوماندان گارد تیلفون ره گرفت به قوماندان عمومی څارندوی به روسی گپ زد و بعد از او برایشان گفت که در هم حضیره شان پهره دار ایستاد کنه و ما هرکدام ما گرچه روزی و اقبال نان هم نخورده بودن اما ما نان خورده بودیم ایناره قوماندان گفت که نان بخورین خو هرسه ما گفتیم که نان خورده نمیتانیم، اما باز قوماندان این تسلی میداد که شما به ای مقصر نیستین، ده ایجا این امر حزب است، تصویب بیروی سیاسی و کمیته مرکزی حزب است دراینجه شما کدام مسئولیت ندارین برین استراحت کنین و اینمی جریانش بود

 بازگشت تان وقتی شما بدفترجانداد قوماندان گارد آمدید و جریان دفن شادروان تره کی صاحب را برایش اطمینان دادید ساعت چند بجه بود؟

 اینی تقریبا دوازده ونیم بجه بود یعنی از یازده ونیم تا دوازده ونیم یک ساعت چیز کم زیاد در برگفت، دوازده ونیم بجه شو بود.

 خوب تورن عبدالودود خان استجواب شما از طرف رفیق ما تایپ شده و البته اوره میخوانید و در صورتیکه قناعت شما حاصل شده باشد اوره امضا میکنید. دوستان سوال دیگر ما از شما این است که اگر در مورد انتقال فامیل شادروان تره کی صاحب این رهبر واقعی و قانونی افغانستان از حرمسرای به جای دیگری روشنی بیاندازید، چرا که شما در خانه خلق وظیفه داشتید و همیشه موجود میبودید و البته این جریان انتقال فامیل محترم شان بشما خوبتر معلوم است؟

 درست است بعد از یعنی روزیکه یاوران و تره کی صاحب ره از حرمسرای کشیدن برادر تره کی صاحب، برادرزاده های شان و دریور شان پیش خدمت و یک نرس بداخل حرمسرای موجود بودن امی شو دومی بود یا سومی، فکس بیادم نیست که باز هم قوماندان گارد برای آمر اوپراسیون جګړن رحمت الله و روزی وظیفه داد که شما برین بشکل بسیار احترامانه، البته ای روزهای اول بود به استثنای تره کی صاحب و خانم شان دیگر اعضای فامیل شانرا از حرمسرای به کوتی کول ببرین کوتی کول البته در صدارت است ماهم رفتیم و ای هم شو بود، یعنی از طرف شو ای کار صورت گرفت، دروازه حرمسرای ره تک تک کردیم پیشخدمت برامد و به پیش خدمت البته هدایت روزی میداد اما ما و امر اپراسیون صحنه ره میدیدیم، روزی برایشان هدایت داد که کل اعضای فامیل به استثنای تره کی صاحب دیگر کل تان برائین که شمار ه به خانه سابقه تان یا کوتی کول تان میرسانیم او نمو بودن که پیشخدمت اوال برد و بعد از بیست دقیقه یا نیم ساعت اینها بعضی کالای بسیار مختصر خوده گرفته بودن و کل شان برآمده بودن به دروازه حرمسرای و ما ده امی دروازه حرمسرای بودیم داخل نرفته بودیم اینجه که اینا برامدن بازهم مه و روزی ایستاده بودیم روزی ایناره تلاشی گرفتن و بعد از تلاشی یک یک شانه به همو موتر لنداور سفید شاندن. به تعقیب ازی نرس برآمد، درین وقت برادرزاده تره کی صاحب ملالی میگفت که مره اجازه بتین که ما کتی شان باشم اما بازهم روزی اصرار میکرد که خودت نباش امر است، سرما خو از امو دروازه حرمسرای مه با جانداد تماس تلفونی گرفتیم که اگر شما فرقی نمیکنه که ملالی ره اجازه بتین که همرایشان باشن ولی قوماندان گارد در جواب گفتن که نه نرسه بانین اما ملالی و دیگر اعضای فامیل شانرا به کوتی کول ببرین اونمو بود که بعد از او نرس هم برامده بود کالای خوده هم گرفته بود اما نظر به همی هدایت دومی قوماندان دوباره روزی به نرس گفت که شما همینجه کتی شان میباشید و خدمت ازیاره میکنین و ما اوناره بشکل بسیار احترامانه خاصه ما که درین نیم شو که روزی دریور بود و مه و امر اپراسیون بشکل امنیت کتی شان رفتیم تا کوتی کول پائین کردیم او ناکه داخل خانه رفتن ما پس دوباره بگارد آمدیم.

 خوب بعد از اینکه فامیل محترم شادروان نور محمد تره کی را شما از حرمسرای باصطلاح انتقال دادید به کوتی کول طبیعی است که آنجا شادروان نور محمد تره کی و میرمن تره کی باقیماندند بعد از او چه و چطور از حرمسرای آنها به کوتی باغچه انتقال داده شدند؟

 بسیار خوب، بازهم دو شو بود یا سه شو پسانترش ای همو شب معینش بیاد ما نیست، جانداد قوماندان گارد مره و روزی ره خواست، در ای شو ما دونفر بودیم و مره گفت که شما میرین دروازه حرمسرای ره تک تک میکنین بشکل بسیار احترامانه از تره کی صاحب خواهش میکنین که از حرمسرای به کوتی باغچه برون، در اونجه هم تمام احتیاجات زندگی شان یعنی اتاق و چپرکت و همه چیز هایشان آماده است امونجه اونها را برسانید او نمو بود که ما و روزی آمدیم، باز هم دروازه حرمسرای ره تک تک کردیم و پیشخدمت همراهی شان بود اما در همین شو که رفتیم ما نرس مرس را ندیدیم که چه وقت نرس را کشیده بودن و بورده بودن از او جریان خبر نبودیم امی پیشخدمت موظف ساخته بودن در حرمسرای یکنفر ما که دروازه ره تک تک کردیم پیشخدمت برامد روزی برایشان گفتند که شما برین تره کی صاحبه بگویین که اینا آمدن با شما می بینن او نمو بود که پیشخدمت رفت و بعد از چند دقیقه مره خواستن اجازه دادن داخل حرمسرای رفتیم اینها هردوی شان در منزل خود شیشته بودن ما احترام کردیم و برای شان گفتیم نظر به امریکه از طرف قوماندانی سرما شده شما از اینجه به کوتی باغچه تشریف میبرین، امو کالاو بعضی مواد ضروریه ایکه دارین اوناره نشان بتین تا اوناهم انتقال شوه، در ای وقت روزی چند نفر از صاحب منصبان مستعجلا بودن میشاختن او ناره هم یک دو سه نفره ره در پایان هم وظیفه داده بود که شما هم همینجه باشید و اینهم قبول کردن از همو داخل حرمسرای ده کوتی باغچه راه است یک سالون است بنام سالون شب جمعه از امو راه سالون شب جمعه ایناره به کوتی باغچه آوردیم و دو بکس بود سه بکس کالایشان بود ایناره هم امو صاحبمنصبان دگه به تعقیب ما آوردن برشان ده اتاقی که پیشتر عرض کردم ده کوتی باغچه و که دیدیم چپرکتای سیمی ماندگی بود، ایناره روزی گفت که اینمی اتاق شماس، انمی جای بودوباش شما است و اینا چون امو چپرکت و ایچیزای سیمی بودن باز خواهش کردن که بری ما باز اگر امو چپرکتای چوبی ره بیارین و دیگر قالین بیارین، خواهش کردن که اینی ره بما همکاری کنین، روزی برای شان گفتند که اوره ما کلشه جور میکنیم، شما مطمئن باشید، او نمو بود که از همو شو به بعد شد و امنیت و پهره داری ارتباط ما با کوتی باغچه قطع کوتی باغچه و ازیاره روزی از امو صاحبمنصبان مستعجل هشت تا دوازده نفر بودن ایناره موظف ساخته بودن، اما مه وقتیکه در امو شو اخر رفتم قالین و چپرکت از یا تبدیل شده بود بعد ار ارتباط ما با کئتی باغچه قطع بود.

 لطفا شواهدی در دست است که دونفر یاوران تره کی صاحب اولین رئیس شورای انقلابی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان هم بعد از توطئه خاینانه امین خاین با اشتراک شما و جانداد قوماندان گارد و کسان دیگر اختطاف و از بین برده شده‌اند، شما به صفت متهم قضیه رویداد این قضیه را با جزیات آن از ابتدا تا آخر طوری توضیح کنید که چه وقت و بکدام تاریخ بنا بدستور کدام اشخاص، به چه شکل، با اشتراک کدام نفر از کجا دونفر یاوران را اختطاف کردید به چه شکل ودر کجا و به ذریعه چه وسایل انها را از بین بردید.

 راجع به کشیدن یاواران تره کی صاحب که ببرک و قاسم بودند اینها مسلح بودند در حرمسرای پیش یعقوب و جانداد یک پرابلم بود کشیدن ازیا در تاریخ 25 سنبله یعنی روز شنبه ساعتای هفت و هفت و نیم یعنی صبح بود وقت صبح بود که یعقوب لوی درستیز بره جانداد تیلفون کرد البته ده ای وقت مه ده قوماندانی بودم روزی آمر اپراسیون یعنی صاحب منصبان قرارگاه چندین نفر ده همی اطاق یاور قوماندان نشسته بودیم که یعقوب بری جانداد تیلفون کرد تا بشکل هجوم یک گروپ عسکراره ترتیب کرده بشکل هجوم ایناره از حرمسرای بکشه، ولی جانداد بعد از امی تلفون یک مکث کرد و به امین تیلفون کرد که ما یاوران تره ره چه قسم بکشیم.

  به بخشین بکدام امین؟ امین و امینی که مرتکب جنایت بزرگ و خاین شده بود؛ یعنی منظور شما از حفیظ الله امین است

 بلی حفیظ الله امین، به او تلفون کرد و راجع به کشیدن یاورای تره کی صاحب از او هدایت خواست و به او گفت که یعقوب مره انی قسم گفته ولی امین برش گفت که نه درست نیست به ای شکل شما یک پرزه برشان نوشته کنین و تذکربتین که شما جهت موضوعی فیر شده یعنی موضوع دیروزه شماره به تحقیق به قوماندانی میخواهیم، فلانی و فلانی ره هم خواستیم او نمو بود که جانداد ششت امونجه پرزه ره نوشته کرد و پرزه ره بدست یک آشپز بود یا خانه سامان به حرمسرای روان کردن و بدست یاورا رسیدن بعد از نیم ساعت یا تقریباً چهل دقیقه از موظفین یا صاحبمنصبان مستعجل دوازه حرمسرای نفرآمد که یاورا تک تک کرده دروازه ره و حاضر هستن که براین از حرمسرای به قوماندانی میاین، در ای وقت باز هم برای اینکه جانداد مقدمات تدافعی ره گرفته باشه قوماندان تولی تشریفاته خاست و بری از او هدایت داد که شما دو دلگی عسکره میگیرین یک دلگیه بیک طرف دروازه حرمسرای و دلگی دگره بطرف دگه دروازه حرمسرای ایستاده میکنین بعد از او شما دروازه ره برایشان باز میکنین اگر اونا مسلح بودن یعنی میخواستن کدام عمل انجام بتن شما هم متقابلا سر ازوا فیر کنین و اگر نمی خواستن شما هم اوناره بدست گرفته بیارین، ای هدایته بری قوماندان تولی تشریفات داد و در ضمن بری ازی بازهم یک پایه دستگاه تاکی واکی خورد داد که از امونجه ارتباط داشته باشد به قوماندانی گرچه فاصله بسیار هم نزدیک هم بود خو ای قوماندان تولی تشریفات طبق هدایت قوماندان رفت و دو دلگی ایستاد کرد خودش در حصه های مسجد جای گرفت.

 ببخشین قوماندان تولی تشریفات چه نام داشت؟

 محمد صادق نامداشت، امسال تورن شد یعنی فعلا تورن است ای رفت و طبق هدایت قوماندان گارد هموطور عسکراره ایستاده کد و دروازه ره بر روی یاوران خلاص کده بود بواسطه کدام عسکر یا صاحبمنصب مه او صحنه ره ندیدیم دروازه ره که خلاص کردن اونا خلع سلاح بودن خلع سلاح برامده بودن اما باز هم چون سر عسکرا امر بود عسکرا حمله کرده بودن ایناره بشکل همطور گرفت تا نصف راه همطور هوایی آورده بودن ایناره بشکل همطو گرفته تا نصف راه آورده بودن بعد از او صادق از امونجه امی قوماندان تولی تشریفات از امونجه به بی سیم به قوماندان راپورداد که ما وظیفه خودرا اجرا کردیم، درین وقت روزی به دویدن بطرف پائین حاضر شد، پائین شد پیشروی ازیا ایناره ده همی قسمت زیر قوماندانی یک دهلیز رقم واری است ده اونجه ایستاد کرد بودن و فورا روجایی ره خواست تا که دستای ایناره بسته کنه، وقتیکه اونا از او طرف می آمدند ده زیر قوماندانی جانداد از یعقوب هدایت گرفت در ضمن راپوره برش داد که ما ایناره کشیدیم و ما چه کنیم سر ازیا، یعقوب برایشان گفت که اوناره نگه کنین ده گارد حبس شان کنین، ده یکی همو گراجها پرتین، ده همی زیر قوماندانی یکی دوتا گراج موتر هم بودند اما جانداد برایش گفت که نه ما ایناره ده گارد محافظه کرده نمیتوانیم درین وقت یعقوب برای شان گفت که ده قوای چار انتقال بتین، جانداد به آمر اوپراسیون هم ده همینجه حاضر بود به او گفت که برو همرایشان ایناره ده موتر می نشانین ده قوای چهار تسلیم کنین ای تا نصف زینه نرفته بود که گفت نی ای مریض است، تو برو و همرایشان ایناره برسان او نمو بود که ما حرکت کردیم بطرف زینا ده نصف زینه که رسیدیم پس دوباره بره جانداد گشتیم که ما ایناره ده قوای چهار بری کی تسلیم کنیم پیش کی ببریم، اونا مره گفت که ده پیشرویتان سرسرک احمد استاد میباشد، احمد هدایت گرفته شما به احمد اوناره تسلیم کنین، احمد جکتورن است فعلا ده او وقت از گارد که رفت بشکل امر سیاسی رفت اما ده او وقت قوماندان قوای چهار هم بود، یعنی هردو وظیفه ره به فکر مه انجام میداد قوماندان قوای چهار بود، خو ما که پایین شدیم از موتر ده ای وقت روزی دو عراده جیپ را هم از نقلیه خواسته بود و دست های ازیاره و چشمای ازیاره بسته کرده بود یکی را در یک موتر جیپ و دیگر را ده موتردیگه شانده بودن از استقامت دگه روزی خیبر نبود، از استقامت مه خبر بودم، ما در موتر پیشروی ششتیم روزی در موتر پشت سر حرکت کردیم، یک عسکر یعنی دریور ما هم عسکر بود و یک محافظ هم در هر موتر یک عسکر بودن، طرف قوار چار حرکت کردیم، نام روزه بری ما جانداد داد که نامه روزه بگیرین همرایتان وقتیکه به قوای چهار رسیدیم ده امو قسمت اولش یک دروازه است نظام قره ول واری، ده ایجه یکعراده تانک بود یک ماشین محاربوی استاده بود ماره دریش کد، دریش کد و ما نام روزه برایشان دادیم و ما گفتیم که ما احمده کار داریم، قوماندان تانه، یک صاحب منصب در ضمن نامای ماره هم نوشته کد که شما کی هستین از کجا امدین که دیدیم احمد رسید احمد که رسید اوناره گفتن که اجازه بتین مره اجازه داد از امی قسمت اول به نظام قراول رهنمکایی کردن، زمانی که به نظام قراول دومی رسیدیم در ایجه ماره ایستاده کرد، دریورهای ماره عسکرای ما ره مره کل ماره پائین کردن از موتر و دو نفر صاحبمنصب از قوای چهار موجود بودن امونجه که یکی شایسته نامداشت امر مخابره شان بود دگیش گرچه ما بشتر بنام لایق یا مالک معرفی کرده بود اما بنام نمی شناختم به قواره میشناسم، حالا اگر اوره ببینم ای دو نفر صاحبمنصب ایستاد بودن، احمد هم به تعقیب ما رسیدن بری ازیا گفتن که سوار شوین و حرکت کنین در ای وقت امو لایق دریوری ره یادداشت و شایسته نمیدانم که یاداشت و یا نداشت باز هم مه و روزی ره گفت که شما کتی شان برین تا انمی وقت ما نمی فهمیدیم که ایناره کجا میبرن و از سر نوشت ازیا هیچ خبر نبودیم، ما هم ده موتر پیشروی شیشتیم، کتی امونای که اسمشه نمی شناختم، شایسته و روزی ده موتر دگه شیشتن یعنی دریوری موتر ماره همو صاحبمنصب میکرد و دریوری موتر دیگه ره از نظام قره ول به بعد روزی میکرد، خو رفتیم طرف شمال قوای چهار که محلات انداخت و پولیگون قوای چهارو قوای پانزده است به او طرف حرکت کردیم بعد از چند دقیقه خط السیر بیک نقطه رسیدیم که ده اونجه موتراره ایستاد کدن ماره ده یک نقطه ایساد کدن گفت شما همینجه باشید ایناره هردویشان چشمای شاه باز کدن و بیک چقوری نزدیک بیک فاصله نزدیک که ما ایستاده بودیم ایناره ده یک چقوری رهنایی کردن در ای وقت که چشمایشانه باز کدن ایناره تیله کردن اینا ششتن و شایسته تفنگچه خوده کشید تفنگچه دستی خوده گرچه روزی ده همی وقت یک زره چی شد که او هم اشتراک کنه اما شایسته برایش گفت که ای وظیفه شما نیست وظیفه بما داده شده، یک فیره بالای قاسم مرد و دو فیره بالای ببرک کردن و هردویشانه انداختن و بعد از همانجه.

 ببخشین بکدام حصه وجد شان فیر کردن؟

 بسرشان

 به تعقیب ازی به فاصله یک دو سه متر دورتر بیلها ماندگی بودند بیلاره امو صاحبمنصبان که ما به اسم نمی شناختم اونا گرفت و بکمک هردوی ازیا خاکه سرشان انداختند وما از امونجه از امو پولیگون به نظام قره ول رسیدیم پس دریورا و عسکرای خوده گرفته طرف گارد حرکت کردیم و در حصه خدمات تخنیکی که رسیدیم روزی باز موتر ما پیشروی بود، روزی به خانه خود برگشت، مقصدشه نفامیدم و ما راسا به گارد آمدیم بره جانداد قوماندان گارد گفتم که سرنوشت ازیا خو بای قسم شد دگه مه خود نه فهمیدم او گفت که یعقوب بری ازوا هدایت داده بود هر قسمی که شده و به تعقیب ما چند دقیقه باد روزی هم به گارد رسید ای بود جریان یاوران تره کی.

 ودودخان استجواب شما از طرف رفیق ما تایپ شده البته ای ره مطالعه میکنید و در صورت قناعت خود امضا میکنید.

 بسیار خوب.»

 اینکه چرا حفیظ الله امین بدترین وزجردهنده ترین شیوه قتل (خفه کردن ذریعه بالش) را برای کشتن "استاد، رهبر... و... وروح" خویش انتخاب کرده بود، سوال است که جواب دادن به آن دشوار وضرورت به کنکاش بیشتر دارد، تنها میتوان گفت که انتخاب اینگونه شیوه قتل دلالت بر روان مریض و سادیستی حفیظ الله امین مینماید وعطش فراوان او را برای اخذ انتقام نشان میدهد.