رشد اقتصادی یکی از مشخصات سیستماتیک زندگی امروزی در دنیا بشمار می‌رود.

رشد اقتصادی، افزایش طویل‌المدت ظرفیت تولید به‌منظور افزایش عرضه کالا، جهت تأمین نیازهای اجتماع است. در واقع رشد اقتصادی هر کشور، بیان‌گر رشد مداوم تولید است؛ که در اغلب موارد، با افزایش جمعیت و یا معمولاً با تغییرات زیربنایی همراه است.

جهت واضح ساختن این پدیده به قرون اولیه که در آن زمان رشد اقتصادی موجود نبود و یا به عباره دیگر رشد اقتصادی بالای صفر قرار داشت، برمی‌گردیم. رفاه و آسایش درین دوره (سال‌های بین ۵۰۰ الی ۱۵۰۰ میلادی) همیشه در یک سطح قرار داشته تولیدات در تمام این دوره بیک سطح و اندازه بود. در حقیقت تولیدات مطابق به‌اندازه نیازمندی‌ها در جامعه صورت می‌گرفت، تولیدات و نیازمندی‌ها سال به سال تخمین و تعین می‌شد، رفاه و آسایش، امراض، مرگ و میر بیشتر با نوسان اقلیم و وضع هوا بستگی داشت.

مؤرخین، دوران مرکانتالیسم را به‌عنوان سرآغاز دوران نوین ارتباط کشورهای اروپای غربی با دنیای جدید می‌نامند. این ارتباط، باعث شد تا دانش بشری به‌طور گسترده­ رشد کند. در این زمان هدف اصلی مطالعات اولیه اقتصاد، «رشد» به‌ معنی تولید رو به افزایش ثروت ملّی بوده است. با آن‌هم در این دوران هیچ‌ گونه نظریه‌ پردازی صورت نگرفت. آدام اسمیت که گاهی پدر علم اقتصاد خوانده می‌شود، کتاب خود را در سال ۱۷۷۶ "ماهیت و علل ثروت ملت‌ها" عنوان کرد؛ تا علّت آهنگ متفاوت پیشرفت در کشورها را مورد بررسی قرار دهد. مسائل رشد در اقتصاد کلان، مشغله عمده اقتصاددانان کلاسیک در قرن ۱۸ و ۱۹ بوده است.

لازم به تذکر میدانم که رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی از هم تفاوت دارند. جهت روشنی بیشتر با توضیح خلاصه آن را بیان می‌دارم.

توسعه اقتصادی مفهوم گسترده‌تر نسبت به رشد اقتصادی دارد. توسعه اقتصادی، حاوی تغییرات کیفی در خواسته‌های اقتصادی، نوع تولید، انگیزه‌ها و سازماندهی تولید است. اغلب عوامل تعیین‌کننده رشد اقتصادی (مثل تکنولوژی و تغییرات زیربنایی)، در توسعه اقتصادی می‌گنجد. لذا در حقیقت توسعه اقتصادی شامل رشد و عدم رشد اقتصادی است.

به‌طور خلاصه تفاوت رشد و توسعه اقتصادی را می‌توان چنین بیان نمود:

- توسعه اقتصادی عام‌تر از رشد اقتصادی است؛

- رشد اقتصادی صرفاً پدیده کمّی است؛ ولی توسعه اقتصادی پدیده‌ای مرکب از جنبه‌های کمی و کیفی (مثل تغییرات بنیان‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، علمی و فرهنگی) است؛

- رشد اقتصادی بدون توسعه اقتصادی کاملاً میسر، ولی تصور توسعه اقتصادی بدون رشد اقتصادی دشوار است؛

- وجود رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه واقعی جامعه، شرط اساسی توسعه اقتصادی است؛ - توسعه اقتصادی مرحله پیشرفته‌تری از رشد اقتصادی است؛ که معرف دگرگونی‌های پیگیر و همهجانبه در ترکیب تولید و تخصیص منابع در بخش‌های مختلف اقتصادی کشوراست؛

- توسعه اقتصادی، صرفاً یک تحوّل اقتصادی نیست؛ بلکه همراه و هماهنگ با سایر تحوّلات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است.

با این‌ که بسیاری از کشورهای پیشرفته و در حال رشد، دارای رشد مثبت بوده‌اند، ولی فقر و نابرابری به‌جز در موارد استثنائی افزایش یافته است. بی‌تردید، رشد شرط لازم کاهش فقر و نابرابری است ولی شرط کافی نیست زیرا چگونگی توزیع منافع حاصل شده از رشد نیز مهم است. وجود بازارهای مالی ربوی (تمویل بازار سرمایه به‌وسیله اوراق بها دار) و بازارهای نیروی کار مبتنی بر دستمزد ثابت، در نظام‌های اقتصادی موجود، موجب تمرکز منافع رشد درد است سرمایه‌گذاران و کارفرمایان و توزیع غیرعادلانه درآمد در جامعه می‌شود. در حقیقت وجود این بازارها موجب می‌شود که نظام اقتصادی، رشد را همراه با نابرابری و فقر افزایش دهد.

در عصر حاضر، کره زمین به یک مارکیت اقتصادی مبدل گردیده است. در همه نقاط جهان افراد در جستجوی بهتر ساختن شرایط زندگی، رشد اقتصاد و بدست آوردن مفاد بیشتر با ایده‌ها و نظریات بهتر از قبل در تلاش‌اند. همه کشورها از راه‌های مختلف‌النوع به‌منظور رشد اقتصادی‌شان می‌کوشند. آن عده کشورها که سیستم بازار آزاد را پیش گرفته‌اند با استفاده از طرق مختلف در صدد اند تا اقتصادشان رشد نموده و مفاد بیشتر بدست آورند و بخش اعظم جهان را از نظر اقتصادی و سیاسی تحت سلطه‌شان داشته باشند. درین کشورها افراد جامعه به خاطر رشد، بلند رفتن سطح زندگی اتباع و رشد اقتصادی تلاش می‌نمایند. تمام افراد جامعه در تلاش‌اند تا عایدات بیشتر داشته باشند و سطح زندگی آن‌ها بلند رود و دسترسی به حد اعظم نیازمندی‌های زندگی داشته باشند. (طور مثال: در کشورهای پیشرفته داشتن موتر شخصی یکی از ضروریات اولیه است. درحالی‌که در کشورهای کمتر رشد یافته و یا ازنظر اقتصادی عقب مانده، داشتن موتر یکی از علایم زندگی لوکس است.) درین جوامع افراد به خاطر بلند بردن سطح زندگی‌شان در تلاش‌اند که این عمل آن‌ها نقش قابل ملاحظه بالای رشد اقتصادی کشور مربوطه دارد. در حقیقت اقتصاد هر کشور بستگی به سعی و تلاش افراد آن جامعه دارد. درین جوامع افراد به خاطر اینکه بهترین‌ها را در زندگی روزمره داشته باشند، می‌کوشند، به‌اندازه کافی پس انداز نمایند، کار دلخواه شان را داشته باشند، اوقات کافی برای فراغت و امکانات برای تفریح و هواخوری داشته باشند. این خواست‌های افراد، ساحات مختلف را در برگرفته و به خاطر برآورده شدن این نیازمندی افراد، آن‌ها با افراد دیگر در ارتباط می‌شوند. طور مثال با مولد غرض بدست آوردن اقلام مصرفی، به خاطر بدست آوردن خدمات، در ساحه کار با کار فرما و یا همکاران. بهر حالت این ارتباطات و تماس‌ها به اساس ارزش اقلام و خدمات در بازار تبادله می‌گردد. کارگر یک ساعت از وقت خود را صرف انجام کاری می‌نماید و در مقابل ارزش کار انجام شده‌اش مزد بدست می‌آورد با مزد کارش نیازمندی‌هایش را خریداری می‌نمایند.

اما سؤال خلق می‌گردد که چرا این امر باعث رشد اقتصادی می‌گردد؟

خصلتی که انسان‌ها دارند، تقاضایشان همیشه در حال رشد است چون هرقدر نیازمندی افراد برآورده گردد آن‌ها بر آن اکتفا ننموده و تقاضایشان هم بیشتر می‌گردد. به همین دلیل افراد می‌کوشند تا درآمدشان را با انجام کار بیشتر که در نهایت باعث درآمد بیشتر برایشان می‌گردد، بالا ببرند.

از جانبی دیگر مولدین هم در تلاش‌اند تا در وقت کمتر با مصارف کمتر، کالای را تولید کنند که درین حالت مفاد بیشتر حاصل می‌نمایند. به‌منظور این کار افراد درصدد نوآوری‌ها در جوامع می‌گردند که به این نوآوری‌ها می‌توانند در زمان کمتر با مصارف ناچیز کالاهای بیشتر تولید کنند. این پروسه در نهایت باعث رشد اقتصادی در کشور می‌گردد. پس دیده می‌شود که رشد اقتصادی ارتباط مستقیم با برآورده ساختن بیشتر نیازمندی‌های انسان‌ها در جامعه دارد. از همین سبب تلاش به عمل می‌آید که تولیدات و خدمات در جوامع مطابق به نیاز و تقاضا باشد. به عباره دیگر بین عرضه و تقاضا توازن موجود باشد هرگاه این توازن برهم خورد، بحران‌های اقتصادی را باعث می‌گردد.

در فوق تذکر داده شد که هرقدر نیاز و تقاضا برای اموال در جامعه بیشتر گردد، این پروسه رشد اقتصاد کشور را سریع‌تر می‌گرداند زیرا نیاز و تقاضا باعث بلند رفتن سطح تولیدات در کشور می‌گردد، قسمی که دیده می‌شود این‌گونه برتری در جوامع اولیه وجود نداشت زیرا تولیدات سال به سال به‌اندازه و سطح معین بوده تا نیاز افراد برآورده شود.

سؤال خلق می‌گردد: هرگاه همه نیازمندی‌های افراد یک جامعه به‌صورت کل برآورده گردد، آیا اقتصاد کشور رشد نموده است؟

همچنان این‌همه نیاز و تقاضای بیشتر افراد در جوامع چگونه پدید می‌آید؟

آیا در جوامع اولیه افراد این‌گونه تقاضاها را نداشتند؟

طوری که توضیح گردید در قدم اول بلند رفتن سطح نیاز و یا بیشتر شدن تقاضای افراد در یک جامعه، شرایط را برای رشد اقتصادی مهیا می‌سازد.

اما باید تذکر داد که صرف این پروسه باعث رشد اقتصاد در جامعه نگردیده بلکه تمدن، تکنالوژی و تخنیک هم نقش بسزا در رشد اقتصاد دارد. تخنیک و تکنالوژی باعث بهتر شدن کیفیت و بلند رفتن کمیت در تولیدات می‌گردد زیرا این مسئله رابطه اجتناب ناپذیر در رشد اقتصاد دارد. طور مثال: یکی از مولدین به کمک وسایل مدرن و تخنیک عالی با نوآوری‌های چشم گیر قیمت تمام شد اموال تولیدی اش را تنزیل میدهد وی میتواند با استفاده از تخنیک مدرن سطح تولیدات اش را بلند ببرد درحالی‌که مؤلد دومی به خاطر تولید عین جنس (تولید بدون استفاده ازتخنیک مدرن)، جنس را با قیمت بیشتر ومصارف بلند تر تولید میکند که درنهایت وی متضررشده ونمیتواند با مولد اولی رقابت کند. درنتیجه ورشکست می‌گردد.

استفاده ازتخنیک و تکنالوژی جدید در تولیدات رابطه مستقیم بالای رشد اقتصاد کشورها دارد این روش درکشورهای سرمایه داری (بازار آزاد) به شکل دینامیکی موجود بوده ومؤلدین به خاطر تولیدات بیشتروبا کیفیت با نوآوری ازشیوه تخنیک و تکنالوژی جدید استفاده نموده سطح تولیدات شان را بلند میبرند که این پروسه خودبخود باعث رشد اقتصاد در آن کشورها می‌گردد.

سؤال خلق می‌گردد، اقتصاد رشد یافته چگونه یک اقتصاد است؟

اقتصاد رشد یافته عبارت ازاقتصادی است که شکل رقابتی داشته، زمینه کسب و کار در آن بیشتربوده؛ صادرات شکل وسیع داشته ومزد کارگران افزایش می یابد. برعلاوه سعی و تلاش لازم بخاطررشد بیشترصورت گیرد؛ که در نتیجه اقتصاد رشد نموده وسطح نیازمندی افراد در جامعه بلند می‌رود.

هرگاه اقتصاد کوچک گردد، مولدین و شرکت ها کمترمفاد نموده که درنتیجه عواید دولت هم کاهش مییابد. این امر باعث آن می‌گردد که دولت مصارف ضروری (معاشات کارمندان، کمکهای ضروری و لازمی دولتی و سوبسیدها) پرداخته نتواند. در نتیجه بیکاری افزایش یافته و دولت به خاطر اینکه مصارف ضروری را بپردازد قرضه تقاضا میکند که این‌گونه قروض سود گران هم درقبال دارد. این عمل باعث عقب رویی یا کوچک شدن اقتصاد کشورمیگردد.

با رشد اقتصاد پروسه تولید سهل تربه جلو می‌رود صرف مشکل اساسی سرمایه گذاری، مسئله شناسایی سکتور پر بارتر که مفاد بیشتری وارد میکند میباشد. با یک اقتصاد رشد یافته همه مسایل آسانتر و خوبتر پیش می‌رود اما باآنهم یک سلسله مسایل دیگر موجود اند که دولت از آن متضررمیگردد. طورمثال: افزایش قیمت منابع زیر زمینی، افزایش بیش ازحد مزد که بعضآ لزوم مداخله دولت ضرورت می‌گردد. دراثررشد اقتصاد، کشورثروتمند می‌گردد.

پس بدین نتیجه میرسیم که ازکوچک شدن اقتصاد و یا رکود اقتصادی باید جلوگیری به عمل آید زیرا دراثر کوچک شدن و یا رکود اقتصادی مردم و دولت ثروت شان را ازدست داده و بلاخره این امر باعث ورشکست شدن مولدین وشرکت ها می‌گردد.

طوری که دیده می‌شود.

در حال حاضر کشورهای زیادی درجهان با ناامنی و جنگ دست و گریبان اند. درادامه این مبحث درآینده به سوالات ذیل رسیدگی خواهم نمود:

۱ وضع اقتصادی دنیا در شرایط فعلی چگونه است؟

۲. وضع اقتصادی و عواملی عقب ماندگی اقتصاد کشور ما چیست؟

۳. درفرجام یک مقایسه اقتصادی کوتاه دوکشوری که دریک سال استقلال سیاسی شان را بدست آورند.

۲۴ اگست ۲۰۱۶