قبل از همه می‌خواهم این سوال را مطرح سازم که چرا میهن ما بیشتر از دوهزارسال به این سو، مورد توجه و تاخت و تازهای شاهان، امپراطورها و کشورگشایان جهان قرار گرفته و مشخصن طی قریب ۵ دهه اخیر به حیث یک جغرافیای راهبردی در محراق «جنگ سرد» میان ابرقدرت ها نتوانسته روی خوش آرامش و ثبات را تجربه نموده و چرا “راه جنت” از کشور ما میگذرد؟

 جهت یافتن پاسخ دقیق و مطلوب ضرور می‌دانم نگاهی گذرای به عقب بیاندازیم:

 آریانای قدیم، خراسان قرون وسطی و افغانستان امروزی کشوری است که در قلب قاره آسیا قرار داشته، در شمال با کشورهای آسیای میانه تاجکستان، اوزبکستان و ترکمنستان، در جنوب، شرق و جنوب شرق با پاکستان، در غرب با ایران و در شمالشرق با کشور چین هم سرحد بوده و طول مرزهای افغانستان با همسایه‌ها به ۵۸۰۰ کیلومتر می‌رسد.

 مساحت افغانستان ۶۵۲،۶کیلومتر مربع بوده که آسیای میانه، آسیای جنوبی،آسیای غرب (شرق میانه) را با هم وصل می‌نماید. نفوس افغانستان ۳۲،۹ملیون تن، شامل ۱۵ قوم مختلف می‌باشد. زبان‌های رسمی آن فارسی/ دری و پشتو و مرکز آن شهرکابل است.

 موقعیت جغرافیایی افغانستان در طول تاریخ از اهمیت ویژه‌ی برخوردار بوده و در محراق توجه امپراطوری‌ها و لشکرگشایان جهان چون اسکندر مقدونی، تیمور کورگانی، چنگیزخان و برتانیای کبیر قرار گرفته است. آخرین کشورگشا، ناپلیون بود که می‌خواست باعبور از افغانستان خود را به هند برساند که بنابر عواملی به چنین امری موفق شده نتوانست.

  همچنان افغانستان در گذرگاه معروف «راه ابریشم »واقع شده است،این راه بزرگ تجارتی که از سال ۱۱۴ قبل میلاد تا ۱۴۵۰ میلادی مورد استفاده کاروان‌های تجارتی قرار می‌گرفت، در مسیر ۷۲ کشور و۳۰۰ شهر واقع شده و به ارتباط افغانستان از قندهار به هند و از بلخ به چین امتداد داشته است.کنون چینایی‌ها می‌خواهند با هزینه ده‌ها ملیارد دالر، راه ابریشم را به حیث یک مسیر تجارتی وترانسپورتی مدرن دوباره احیا و اعمار نموده تا آسیای میانه و شرقی را به آسیای جنوبی و آسیای غربی (شرق میانه)، افریقا و اروپا وصل نمایند.

 موقعیت افغانستان از اهمیت ژئوپولوتیک، ژئواکونومیک و ژئو استراتیژیک برخورداربوده، به همین لحاظ در مرکز توجه و رقابت‌های قدرت‌های بزرگ استعماری چون برتانیای کبیر و روسیه تزاری و بعد از جنگ جهانی اول و در سال‌های جنگ سرد میدان رقابت‌ها میان امریکا و اتحادشوروی و همین اکنون محل رقابت امریکا، روسیه، چین و ایران قرار دارد.

 همچنان کشورما از اهمیت تجارتی و ترانزیتی خاصی درمنطقه برخوردار بوده که ذخایر عظیم نفت و گاز و انرژی برق آسیای میانه را به آسیای جنوبی چون پاکستان و هندکه نیازمند انرژی اند، انتقال نموده، چنانچه با تکمیل پروژه‌های بزرگی چون پروژه انتقال لوله بزرگ گاز «تاپی» و پروژه ولتاژ بلند برق «کاسا ۱۰۰۰»، با کوتاه‌ترین فاصله زمانی و قیمت تمام شد ارزان، میهن ما، همراه با حصول انرژی موردنیازاش، صدها ملیون دالر از بابت حق ترانزیت این پروژه‌ها بدست می‌آورد.

 با دریغ و درد که افغانستان ثروتمندترین کشور فقیر جهان است! طوری که بیشتر از ۸۰ درصد‌مساحت آنرا کوه های پر از گنج تشکیل داده، چنانچه افغانستان را بنام «کشور معادن » نیز یاد می‌نمایند.

  افغانستان بر اساس گذارش نیویارک تایمز ذخایر بزرگ زیرزمینی چون معادن مس، آهن، لیتوم، یورانیوم، کبالت، تلک، و نیوبیوم و همچنان احجار قیمتی چون زمرد، لاجورد، بهروج و لعل، به همین ترتیب فلزات قیمتی چون طلا و نقره داشته که بر مبنای بررسی‌های اداره فضایی امریکا (ناسا) این معادن در ۴۰۰ محل تثبیت شده و ارزش مجموعی آن به ۳،۱۳ تریلیون دالر تخمین زده شده است.

 ذخایر لیتوم و یورانیوم در ولایت هیلمند قرار داشته که معادل ذخایر لیتوم کشور بولیوی بوده و از نظر ارزش پولی بیشتر از ارزش نفت عربستان سعودی می‌باشد. به همین سبب یکی از پایگاه‌های بزرگ نظامیان امریکایی طی سال‌های اشغال در ولایت هلمند قرارداشته است. لیتوم که استفاده آن در تکنالوژی کمپیوتری، تلفون‌های همراه و اداره‌های فضایی کاربرد دارد، اداره ناسای امریکا نیز از جمله مشتریان درجه یک آن بشمارمی‌آید.

 ذخایر معادن مس افغانستان که برابر با ذخایر مس کشور چیلی بوده، از جمله بزرگترین ذخایر مس جهان به شمار می رود. همچنان حجم ذخایر گاز طبعی افغانستان برابر نصف ذخایر گاز کشور عراق تخمین گردیده که ارزش مجموعی آن معادل یک تریلیون دالر می‌شود.

 همچنان افغانستان دارنده ذخایر بزرگ آبی به حیث یک منبع برزگ انرژی بوده که مقدار آب سالانه آن به ۷۵ ملیارد متر مکعب می‌رسد، ولی متاسفانه ۲۵ درصد این آبها در داخل افغانستان به مصرف رسیده و سالانه دو سوم آن یعنی ۵۰ ملیارد مترمکعب آن بصورت رایگان نصیب کشور‌های همسایه می‌شود. قیمت هر مترمکعب آب در بازارهای جهانی از ۱،۵ تا ۲ دالر میباشد، چنانچه کشور همسایه‌ی ما یعنی ایران آب‌هایش را بوسیله لوله‌های بزرگ، بالای کشور کویت به همین قیمت بفروش رسانیده و اما در مقابل استفاده ملیاردها مترمکعب آب‌های افغانستان بنابر موجودیت حاکمیت‌های غرق در فساد و ضعف مدیریت انرژی آبی، حتا یک سنت هم نمی پردازد!؟ چنانچه حامد کرزی این ریس جمهور تحمیلی با صراحت اعتراف نمود که خریطه های مملو از دالر را در هواپیما و یا از طریق سفارت ایران شخصن بدست می آورد و از این بابت از حکومت ایران ابراز تشکر نموده است!؟

 یکی دیگر از ظرفیت‌های توسعه افغانستان نیروی کاریی جوان آن است. جمیعت افغانستان مطابق آخرین سنجش اداره احصایه افغانستان، ۳۲ ملیون و۹۰۰ هزارتن برآورد شده و اما سازمان ملل نفوس میهن ما  را ۳۷ ملیون معرفی نموده که ازجمله ۵۱ درصد آنرا زنان و ۴۹ درصد را مردان تشکیل می‌دهند. به همین ترتیب، ۲۲ ملیون تن آن زیر ۲۴ سال قرار دارد که از نظر جوانی جمیعت در جمله ۲۰ کشور اول جوان جهان به شمار می‌آید. صرف ۹۰۰ هزار تن جمیعت افغانستان بالاتر از ۶۵ سال عمر دارند.

 طی نیم سده‌ی اخیر، نوع رژیم سیاسی و یا حکومت‌داری در افغانستان، یعنی تا سال ۱۹۷۱رژیم شاهی مشروطه بوده، در سال ۱۹۷۳ نوع رژیم جمهوری، در سال ۱۹۷۸ به جمهوری دموکراتیک مبدل شده، در سال ۱۹۹۲ به جمهوری اسلامی تغییر شکل یافته، در سال۱۹۹۶ بنام امارت اسلامی طالبی، بعد از اشغال افغانستان بوسیله امریکا و ایتلاف جهانی اش، باز هم جمهوری اسلامی و پس از دو دهه موجودیت نظامی واشنگتن و همراهان، یکبار دیگر”امارت سیاه طالبی” بر سرنوشت هم میهنان ما تحمیل گرانیده شده است.

  در دهه ۶۰ سده گذشته که در نتیجه مبارزات دادخواهانه مردم افغانستان علیه ارتجاع، استعمار و استبداد، سلطنت مطلقه در وجود ظاهرشاه عقب نشینی نموده و قانون اساسی نسبتن دموکراتیک را در  افغانستان نافذ ساخت، تغییراتی درحیات سیاسی مردم بوجودآمده، طوری که قوای سه گانه دولت چون حکومت، پارلمان و قوه قضایه از هم تفکیک گردید. سازمان‌ها و‌احزاب ترقی‌خواه، دموکراتیک و چپ و همچنان جریان‌های راست میانه و بنیادگرای اسلامی نیز موازی به آن عرض وجود نمودند.

 با کودتای سال ۱۹۷۳ بوسیله محمد داوود پسر عموی شاه، جای نظام شاهی را جمهوری گرفت. اصلاحات همه جانبه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بخصوص اصلاحات ارضی از طرف نظام تازه اعلام شد، برنامه ی که مورد استقبال سازمان‌ها، احزاب مترقی و مردم افغانستان قرار  گرفت.بنابر اینکه برنامه‌های متذکره منافع استبدادگران و زمینداران داخلی را زیر سوال برده و از جانبی سیاست خارجی نظام جمهوری مبنی بر ایجاد روابط دوستانه با اتحادشوروی و هند و حمایت از جنبش پشتون‌ها و‌بلوچ‌ها اعلان گردید، در مخالفت با منافع غرب و پاکستان قرار گرفته، رهبران سازمان‌های بنیادگرای اسلامی که بعد از  استقرار نظام جمهوری به پاکستان پناه گرفته بودند، بنابر حمایت مالی وتسلیحاتی اسلام‌آباد و مشاورت سازمان استخباراتی آی اس آی در وجود گروپ‌های مسلح از پاکستان داخل افغانستان شده و در چندین ولایت افغانستان شورش‌های مسلحانه‌ی نافرجام را علیه نظام جمهوری براه انداخته که بلافاصله سرکوب و دوباره بطرف پناه‌گاه‌های شان در پاکستان فرار نمودند.

 رئیس جمهور محمدداوود که به اثر فشارهای داخلی و بیرونی از تحقق اصلاحات مطروحه اش روگردان شده بود، با فاصله گرفتن از مسکو و بعد از انجام سفرهای به عربستان سعودی، مصر، امارات و ایران، و بعد از اطمینان از حصول کمک‌های اقتصادی و سیاسی آنها، دست به تصفیه مهره‌ها وک ادرهای چپ در داخل نظام زده و عده‌ی آنها را زندانی نمود.

 این تقابل و رویارویی روز تا روز شدت بیشتر گرفته چنانچه یکی از رهبران حزب دموکراتیک خلق میر اکبر«خیبر» ترور شد و در نتیجه‌ی راه اندازی قیام نظامی از طرف نظامیان چپ، جای نظام جمهوری را جمهوری دموکراتیک گرفت.

 استقرار جمهوری دموکراتیک طرفدار شوروی، صف بندی کشورهای غربی و شرکای منطقوی شان، به رهبری واشنگتن را در  مقابله با بلوک شرق به رهبری مسکومشخص‌تر ساخت .از اینکه هسته‌های بنیادگرایی در وجود گروه‌های مجاهدین قبل بر این در  پاکستان شکل گرفته بود، واشنگتن، اسلام آباد وریاض از حربه‌ی دین و گروه‌های جهادی به عنوان ابزار بازی‌های بزرگ شان در مقابله با اتحاد شوروی و حکومت طرفدار شان در افغانستان استفاده نمودند.

 با وجود آنکه نظامیان اتحادشوروی بنابر درخواست‌های پیهم حکومت وقت افغانستان و بر اساس قرارداد استراتیژیک ۵ دسمبرسال ۱۹۷۸ میان کابل و مسکو و به منظور دفاع از سرحدات جنوبی خودشان و حاکمیت دموکراتیک وارد افغانستان شدند، که اساس آنرا مداخلات پیهم امریکا، متحدین منطقوی اش و چین تشکیل داده یعنی با وجود آموزش حمایت مستقیم مالی،  تسلیحاتی وسیاسی از اپوزسیون مسلح حکومت افغانستان، شامل گروه‌های مجاهدین، کار گسترده تبلیغاتی را نیز علیه آن براه انداخته و بنابر مدارک معتبر، دامنه نشرات تبلیغاتی شان در یک شبانه روز به مدت ۱۳۴ ساعت می‌رسید که بوسیله میدیای گفتاری، نوشتاری، شنیداری و دیداری انجام گردیده، چنانچه بانشر ارقام نجومی و تصاویر غیر واقعی، بیشتر  ازرقم جمیعت افغانستان در جمع کشته شده‌گان معرفی شد که اساس بی‌ثباتی و مهاجرت‌های ملیونی را سبب گردید.

 به ارتباط کشیده شدن پای نظامیان شوروی به افغانستان، بهتر خواهد بود به مصاحبه بریژنسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا توجه مینماییم:

 بر اساس مصاحبه برژنسکی که به لقب «پدرمعنوی جهاد افغانستان» نیز معروف است، در مقابل سوال ژورنالیست یکی از روزنامه‌های معتبر امریکایی چنین گفته بود: «۶ ماه قبل از لشکر کشی شوروی ها به افغانستان، من (برژنسکی) و رئیس جمهور کارتر مشترکن تصمیم گرفتیم که گروه‌های مجاهدین را کمک همه جانبه نموده، تا دولت طرفدارشوروی و خود شوروی‌ها را به چالش کشیده و افغانستان را به ویتنام دوم برای شوروی ها مبدل و از آنهاانتقام گیری نماییم…»

 آقای برژنسکی بخاطر اعلام حمایت همه جانبه واشنگتن به پشاور پاکستان یعنی محل کمپ‌های آموزش مجاهدین که در مرز دو کشور قرار داشت، سفر نموده و خطاب به مجاهدین گفت: «ما یقین کامل داریم که شما مسلمانان خوبی هستید، یک روز شما در این نبرد برحق تان پیروز شده و به مسجدهای تان برخواهید گشت، بخاطری که خدا با شما بوده و شما بر حق هستید…» کمک‌های پولی و تسلیحاتی واشنگتن به مجاهدین از ۳ تا ۲۰ ملیارد دالر تخمین زده شده است .

 مذاکرات چهارجانبه ژینو بنابر درخواست دولت افغانستان که شامل کشورهای افغانستان، پاکستان (غیرمستقیم بوسیله نماینده سازمان ملل)، امریکا و  شوروی بامیانجیگری سازمان ملل از جون سال ۱۹۸۲ تا اپریل ۱۹۸۸براه افتاد، شامل توافقنامه در مورد چهار موضوع زیر بود:

     بازگشت نظامیان شوروی به کشور شان.

     قطع مداخلات و کمک‌های خارجی به دو طرف جنگ.

     عودت دوباره مهاجرین به افغانستان.

     اجرای تضمین‌های بین‌المللی.

 دیگو  کوردیویزنماینده سازمان ملل در مذاکرات ژینو، در کتاب «پشت پرده افغانستان» می‌نویسد: «واشنگتن وپ اکستان علاقمند ختم جنگ نبودند، هدف شان نابودی دولت افغانستان و اخراج نظامیان شوروی بود، شوروی‌ها که می‌خواستند افغانستان را ترک نمایند، در طی ۹ ماه از افغانستان خارج شدند. و  اما سه موضوع بعدی چون قطع مداخله و کمک‌های نظامی به طرفین جنگ، برگشت مهاجرین و تضمین‌های بین‌المللی هرگز عملی نشد…»

 بنابر مواضع منفی واشنگتن و اسلام آباد در جهت ادامه کمک‌های مالی و تسلیحاتی به گروه های مجاهدین، جنگ شدت حاصل نموده و در نهایت در اپریل ۱۹۹۲حکومت مجاهدین ساخته شده در اسلام آباد در کابل به حاکمیت رسانیده شد.

 تنظیم های جهادی بنابر اختلافات قومی و ذات‌البینی شان، مشغول جنگ‌های میان گروهی شدند. جنگ‌های خانمان براندازی که تا سال ۱۹۹۶ ادامه یافت، اردوی نیرومند و مجهز بازمانده از جمهوری افغانستان منحل، متلاشی و غارت شده، ۷۰ هزار از شهروندان بی‌گناه و بیدفاع کابل به قتل رسیده، صدها هزار از اهالی ملکی وادار به مهاجرت‌های اجباری و یا از محل‌های سکونت شان بی‌جا شدند، زیرساخت‌های اقتصادی کشور منهدم و چپاول گردیده و شهرکابل به ویرانه مبدل شد. در نهایت گروه‌های جهادی نتوانستد به تشکیل یک حکومت فراگیر موفق و  ثبات را بوجود آوردند.

 واشنگتن که ظاهرن در سال‌های اول دهه ۹۰ به افغانستان پشت نموده بود، از یک سو به ادامه اهداف سیاسی و تداوم بی‌ثباتی و ایجاد دردسرهای علیه حکومت آخوندی ایران و روسیه، و از سوی دیگر بنابر هدف اقتصادی یعنی احداث لوله بزرگ نفت و گاز از آسیای میانه و عبور آن از خاک افغانستان، به پاکستان که بوسیله کمپنی‌های یونیکال امریکایی و شرکت دلتای عربستان هزینه می‌شد، بل کلنتون رئیس جمهور امریکا در تفاهم نزدیک با بینظیر بوتو سیکولارترین نخست وزیر پاکستان به مقصد آوردن امنیت در افغانستان بخاطر احداث پروژه لوله گاز، به سر وسامان دادن تحریک طالبان پرداختند.

 طالبان به حیث نسل دوم مجاهدین متشکل از طلبه‌های مدرسههای دیوبندی پاکستان و یا «مدرسه‌های قران» بوده که در سال ۱۹۹۴ تحت رهبری ملامحمدعمر آخوند بنام «تحریک اسلامی طالبان» شکل گرفته و  بخاطر مقابله با شر وفساد و ایجاد یک نظام اسلامی بر مبنای «فقهه حنفی» از مرز سپین بولدک کندهار  عبور وبا رشد سریع در سراسر کشور گسترش یافتند.

 در ۲۷ سپتمبر، درحالی که حکومت جهادی تحت رهبری برهان الدین ربانی کابل را ترک گفتند، طالبان کابل را تصرف و در اولین ساعات حضور شان در کابل، دوکتور نجیب الله ریس جمهور پیشین و برادراش شاهپور احمدزی راکه در طی چهار سال در دفتر سازمان ملل در کابل پناهنده بودند، بیرون کشیده، در  تفاهم نزدیک با سازمان جهنمی آی اس آی پاکستان،پس از شکنجه‌های غیرانسانی و محاکمه صحرایی به قتل رسانیده و در چهار راه آریانابرای چند روز حلق آویز  نمودند!

 طالبان بعوض پرچم سه رنگ سیاه، سرخ وسبز، بیرق سفید شانرا بلند نموده، رادیوی کابل را «رادیو شریعت»نامگذاری واستدیوم ورزشی کابل را اعدام گاه محکمه‌های صحرایی ساخته و زنان را در  حضورهزاران بیننده تیرباران می‌نمودند.

 طالبان بر مبنای «شریعت» شان زنان را از ابتدایی ترین حقوق شان چون حق آموزش در مدارس و دانشگاه‌ها، حق کار در ادارات دولتی و سایر حقوق ابتدایی محروم و علیه آواز خواندن زنان مجازات سنگین وضع کردند. نشرات شبکه‌های تصویری را متوقف ساختند، اعمال مجازات‌ها و فشارهای توهین آمیز ضدبشری اداره امر به معروف و نهی از منکر یا پولیس مذهبی، کشور را به وحشت‌ سرا مبدل ساخته بودند! طالبان به سلسله فرهنگ ستیزی وعقاید ایدولوژیک شان آثار تاریخی افغانستان را نابود کرده و به سلسله جنایات شان علیه هویت تاریخی افغانستان، بنابر  دستورمستقیم پاکستان، تندیس‌های تاریخی بودا با قدامت یک ونیم هزارساله را که از جمله افتخارات و میراث بزرگ فرهنگی ما به حساب آمده و تحت حمایت اداره ی یونیسکو  (ارگان فرهنگی سازمان ملل) نیز قرارداشت منفجر ساخته ونابود کردند!

 طالبان بنابر اعتقادات دینی و مذهبی شان، به قانون اساسی، دموکراسی و  نظام مردم سالار  ودر نهایت به حقوق وآزادی‌های شهروندی مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر و بخصوص آزادی و برابری زنان باور ندارند، طالبان اجکام و  دساتیرقران را به حیث قانون اساسی و رهنمای عمل خود  مورد تطبیق قرارداده وبه قانون اساسی مدون، انتحابات و حاکمیت مردم سالار اصلن باورمند نیستند.

 در حالی که تمام بخش‌های از زندگی مردم به رکود مواجه بود. امارت ناتوان و بی‌کفایت طالبان در طی ۵ سال عمرننگین شان از جامعه جهانی تجرید گردیده، به جز از پاکستان، عربستان و امارات، هیچ کشوری حاضر نشد تا اینها را به رسمیت بشناسد.

 همچنان طالبان روابط تنگاتنگ خودرا با سازمان تروریستی القاعده به رهبری اسامه بن لادن، ملیاردر سعودی حفظ نموده و از کمکهای همه جانبه و سخاوتمندانه آنها برخوردار بودند.

 بعد از رویداد تروریستی ۱۱ ستمبر ۲۰۰۱و فروریختن برج‌ های دوگانه تجارت جهانی درنیویارک که عاملین اصلی آن در پرده ابهام قرار  داشته، چنانچه تاکنون این رویدادتروریستی به شکل دقیق آن مورد بررسی دقیق قرار نگرفته است. واشنگتن سازمان تروریستی القاعده و رهبرآن یعنی بن لادن را که در افغانستان زندگی مین‌ مود متهم ساخته واز طالبان مطالبه نمود تا رهبران القاعده را تسلیم امریکا نمایند. طالبان سرباز زدند، امریکا به شورای امنیت سازمان ملل مراجعه نموده تا مصوبه آن شورا مبنی بردفع تجاوز و  مجوزحمله به افغانستان و سرکوب امارت طالبان را بدست آورد. شورای امنیت مطابق ماده ۵۱ منشور آن سازمان حمله تروریستی به امریکا را از طرف یک دولت عضو سازمان ملل نپذیرفته و بنابر اینکه سازمان القاعده صاحب کدام سرزمین مشخص نبوده ودرجهان آواره اند، به تقاضای امریکاپاسخ رد داد. بنابر آن رئیس جمهور بوش باصدور فرمان «عملیات آزادی پایدار»، بتاریخ ۷ نومبر ۲۰۰۱ دستور عملیات نظامی علیه افغانستان را صادر که بعداز بمباردمان‌های سنگین بوسیله هواپیماهای بی ۵۲ و اف ۱۶بر افغانستان و  باهمراهی نیروهای زمینی اتحاد شمال، طالبان طی کمتر از یک ماه سرکوب واز حاکمیت ساقط شدند.

 به دنبال آن جورج بوش جنگ نامحدود  ازنظرمکانی و زمانی علیه تروریزم را اعلان نموده و تقاضای تشکیل ایتلاف جهانی را نمود، زمانی که عده‌ی از کشورها از اشتراک در ایتلاف متذکره طفره رفتند، ریس جمهور بوش تهدیدکنان اظهار نمود، هر آنکه با ما نیست با تروریستان است. بر همین بنا ایتلاف جهانی بیش از ۴۶ کشور به رهبری واشنگتن تشکیل و به اشغال افغانستان پرداختند.

 کنفرانس ۹ روزه‌ ی«بن»  تحت نظر واداره مستقیم واشنگتن به اشتراک سران جهادی، جنگ سالاران، نوکران اجنبی‌ها در نهایت دشمنان جان، مال و شرف مردم ما درحالی تدویر یافت که هیچ نماینده‌ ی ازنیروهای ملی، ترقی‌خواه و وطنپرست، شامل زنان، جوانان و صدای خاموش مردم افغانستان در آن وجود نداشت. در کنفرانس نام نهاد بن آنچه قبل برآن پیش بینی و مهندسی شده بود زیرنام «موافقتنامه‌های بن» مورد تصویب قرار گرفت.

 ترکیب کنفرانس «بن» مبین آن بود که هیچ کاری مطابق منافع ملی افغانستان درعرصه‌های مختلف حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صورت گرفته نمی‌تواند. چنانچه نتایج آن پس از دو دهه همان بود که پیش بینی می‌شد.

 بر اساس قراردادهای بن یک حکومت ۶ ماهه موقت، بعدن یک حکومت عبوری و  انتقالی و درنهایت حکومت انتخابی به شیوه ریاستی پیش‌بینی گردیده که رئیس جمهور چون امریکا در مرکز قدرت و  همه کاره نظام باشد.به همین ترتیب تفکیک قوای سه گانه یعنی قوه مقننه با دو مجلس نماینده‌گان و مجلس سنا و قوه قضایه پیش بینی گردیده بود. به همین ترتیب اساس سیستم اقتصادی کشور «اقتصادبازار» درنظر گرفته شد.

 بخاطر تحقق برنامه‌های متذکره دو لویه جرگه، یکی لویه جرگه اضطراری و دیگری لویه جرگه قانون اساسی مطرح شده بود.

 واشنگتن و ایتلاف جهانی شان با ادای شعار های کر کننده واما دروغین «مبارزه با تروریزم»، «استقرار  دموکراسی»، «حمایت از حقوق بشر» و «عمران وبا زسازی افغانستان» مردم ما را فریب دادند. در قراردادهای بن، تامین «عدالت انتقالی» نیز وعده داده شده و بخاطر تحقق آن نهادحقوقی – مدنی پرعرض وطولی بنام«کمسیون مستقل حقوق بشر»ایجاد وشروع بکارنمود.

 با  دریغ و درد آنچه د رقراردادهای بن به تصویب رسیده بود،به جز یک سلسله کارهای نیم بند چون فعالیت آزادانه احزاب سیاسی، آزادی بیان و رسانه‌ها، اشتراک و سهم گیری زنان در حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور، هیچ کار اثر گزاری بخاطر تامین امنیت و ثبات، حاکمیت قانون، رشد اقتصادی، ترقی اجتماعی، فرهنگی و بهبود زندگی مردم صورت نگرفت. واشنگتن در پست‌های کلیدی مهره‌های را که قبلن بالای شان سرمایه گذاری نموده بود، جابجانموده و اصلن کار به اهل آن سپرده نشد. همزمان با ورود اشغالگران، دیسانت شده گان، حضور جهادی‌ها و جنگ سالاران زورگو و مافیای مواد مخدر و فساد، بیشتر از۴۰۰۰ « ان جی او» یا سازمان‌های داوطلبانه‌ی غیردولتی و غیرانتفاعی نیز از  بیرون کشور وبخصوص کشور های غربی سرازیرشده که خودر امستقل و غیر پاسخگو می‌دانستند، چالش‌های را بوجودآورده وثمره قابل لمس کاری نیز نداشتند.

 انتخابات ریاست جمهوری، پارلمانی و شوراهای ولایتی با نفوذ جنگ سالاران، هزینه‌های پولی گزاف بصورت قلابی و توام بامداخله و تقلب‌های گسترده حکام قدرت دایر که اکثرن از رای مشروع مردم برخوردار نبودند.

 واشنگتن بنام انتحابات ریاست جمهوری، مزدوران و مهره‌های مورد اعتماد خویش را بالای مردم ما تحمیل نمودند. جنگ سالاران و چهره‌های جنایتکار جهادی که وارد پارلمان شده بودند، قبل ازهمه مصوبه ایرا به تصویب رسانیدندکه طی آن جنایتکاران سه دهه جنگ مورد عفوه قرار گرفته و بدین وسیله گلیم «تطبیق عدالت انتقالی» وعده داده شده درموافقتنامه های «بن» را جمع نمودند.

 واشنگتن مدعی است که در امر عمران، توسعه وبازسازی افغانستان ۱۴۸ ملیارد دالر را هزینه نموده که در واقعیت امر این مبلغ نزدیک به دو برابر هزینه «پلان مارشال» ازجانب امریکا برای بازسازی کشورهای اروپایی جنگ‌زده، پس از جنگ جهانی دوم می‌باشد. جان ساپکو سربازرس کمک‌های امریکا برای افغانستان اظهار داشته که بخش بزرگ این کمک‌ها مورد حیف و میل قرار گرفته وتغییرات محسوسی را در زندگی واقتصاد افغانستان به بار نیاورده است.

 باید خاطرات نشان نمود که ۱۸ درصد کمک‌ها از طریق دولت افغانستان به مصرف رسیده ومتباقی به سازمان‌های غیردولتی، ان جی اوها، موسسات و پیمان‌کارهای خصوصی پرداخته شده که هرگز پاسخگو نبوده و از جانبی بخشی از کمک‌های پولی اصلن وارد افغانستان نشده است. از جانبی پروژه‌های اقتصادی در چندین مرحله دست بدست شده که هرکدام سهم خودرا برداشته وهمراه با فساد گسترده و همه شمول، شامل حال خارجی‌ها و داخلی‌ها، بخصوص «ان جی او»ها، شرکت‌های پیمان‌کار، مهره‌ های کلیدی دولت، اعضای فاسد پارلمان وجنگ سالاران بوده، کارهای نامکمل پروژه‌ها ازیک سال به سال دیگر انتقال و با کیفیت پائین پایان یافته و یا اینکه اصلن تکمیل نشده است. مثال بزرگ آن احداث شاهراه‌های بی‌کیفیت می‌باشد که بخاطر اعمار آن ملیاردها دالر هزینه شده و بنابر دزدی وفسادگسترده از یکطرف، اضافه وزن لاری‌های باربری و عدم کنترول ومراقبت، بخش‌های عمده این سرک‌ها دوباره منهدم و بدتر از حالت اولی گردیدند. چنانچه همین اکنون افغانستان از داشتن بزرگ‌ راه‌های متعارف محروم است.

 دامنه وگسترده‌گی فساد در دولت به حدی ریشه دار و نیرومند گردید که چند سهم‌دار بزرگ یکی از بانک‌ های بزرگ خصوصی بنام کابل بانک، قریب به یک ملیارد دالر سرمایه نقد این بانک راحیف میل نموده که دولت نتوانست با ایجاد محکمه اختصاصی حتا بخش کوچک آنرا دوباره حصول نماید. به همین ترتیب مبارزه با فسادگسترده و همه‌گیر اداری با حفظ تاسیس ارگان‌ های پرهزینه حراست حقوقی هرگز موفق وتاثیر گذار نبوده است.

 طی این فساد و غارت گسترده پای نیروهای متجاوز و اشغالگر نیز دخیل بوده است. بجاست در این مقطع بالای اظهارات صریح خانم هیلری کلنتون وزیر خارجه ریس جمهور اوباما که در برابر سوالات سناتوران درمورد بینتیجه بودن هزینه‌های هنگفت امریکا در جنگ و بازسازی افغانستان ارائه نموده بود، مکث نمائیم. هلیری کلنتون با صراحت گفت: «در مقابل هزینه هردالر در افغانستان، ۴ دالر از آنکشور بدست آورده ایم …» همچنان نظامیان امریکایی معادل یک تریلیون دالر ازمعادن لیتوم وی ورانیم میهن ما، استخراج غیر قانونی نموده وبوسیله هواپیماهای غول پیکر ترانسپورتی به خارج از کشور ما انتقال داده اند.

 افغانستان با داشتن ۷۵ ملیارد مترمکعب آب به حیث منبع بزرگ انرژی برق آبی، سالانه با هزینه نیم ملیارد دالر، ازهمسایه هایش برق خریداری نموده و سوچ برق در بیرون از کشور قرار دارد، به همین ترتیب در هنگام انفجار دادن پایه‌های ولتاژ بلندبرق بوسیله همین طالبان به حیث اپوزسیون مسلح، هفته‌ها شهروندان پایتخت ۵ ملیونی کابل در تاریکی نشسته اند. در حالی که با همین ۱۰ ملیارددالری که برای خرید برق هزینه گردیده، میتوانستیم بزرگترین بندهای برق اعمار و از ذخایر آب آن دشت های خشک و سوزان کشور مان را سرسبز وحاصل خیز نموده ودر هر دو عرصه یعنی تولیدانرژی و تولیدموادغذایی به خودکفایی برسیم.

 افغانستان بعد از دو دهه اشغال و قبل از به حاکمیت رسانیدن امارت سیاه طالبی، به بازار مصرفی فرآورده‌های کشورهای همسایه و جهان مبدل گردیده، طوری که سالانه در مقابل کمتر از یک ملیارد دالر صادارات، ۹ ملیارد دالر واردات داشته است، که رقم یک مقابل ۱۰ را می‌رساند.

 شهر پنج ملیونی کابل حداقل دارای شبکه کانالیزاسیون، آب صحی آشامیدنی، ترانسپورت شهری و جاده های متعارف یک پایتخت نبوده، هوا و آبهای زیرزمینی آن آلوده و کثیف گردیده، سالانه صدها تن به اثر آلوده‌گی هوا و شیوع امراض ناشی از آن جان‌های شانرا از دست می‌ دهند.

 در کشوریکه شش دهه تمام اقتصاد پلان شده ی دولتی حاکم بوده و بخش های ترانسپورت، آموزش وپرورش، بهداشت و یا صحت عامه، پست و مخابرات، تهیه انرژی، واردات شکر و بنزین، براساس برنامه، از طرف دولت آماده ورهبری میگردید. برعلاوه، اقتصادخصوصی، مختلط و کوپراتیفی عملن و  مطابق به قوانین نافذه در بخش های مختلف کشور فعال بود. روی چنین سیستم اقتصادی کارا، خط بطلان کشیده و بجای آن«اقتصاد بازار» را اساس گذاشتند وآنهم اقتصاد بازارمدل کشورهای امریکا و غرب که صدهاسال سابقه رشدآرام داشته اند. تحمیل اقتصادبازار در تقابل با منافع و اقتصادی ملی واقع شد.

 اقتصاد کشور بدست مافیا افتاد، سرمایه‌گذاری ملیاردها دالری جهت ایجاد فابریکه‌ها بخاطر تولید فرآورده‌های مورد نیازمردم، در نتیجه عدم مواظبت دولت بوسیله صدور تعرفه‌های حمایوی گمرکی بر اموال مشابه خارجی، عدم ثبات و شرایط امن، اختلال در منابع انرژی و ازجانبی رقابت با اعمال سیاست‌های اقتصادی دمپنگ بوسیله شرکت‌های تولیدی خارجی به ورشکستگی مواجه و در سراسر افغانستان صدها شرکت و فابریکه های تولیدی به رکود مواجه و اکثر سرمایه گذاران سرمایه‌های شانرا به بیرون از کشور انتقال نموده ودر نتیجه لشکر بیکاران در داخل کشور طولانی‌تر گردیده است.

 دولت بخاطر مقابله بانرخ تورم و انفلاسیون و افت ارزش پول افغانی در  برابراسعار خارجی درهر هفته تا ۶ ملیون دالر را  ازطرف بانک مرکزی در بازار آزاد به فروش رسانیده که البته با قاچاق این پول به کشورهای همسایه بخصوص ایران نتوانسته است کارساز باشد، طوری  که نرخ مواد اولیه زندگی بنابر احتکار وتسلط مافیا در بازار، روز تا روز  افزایش یافته ومصرف کننده گان توان خرید را از دست می‌دهند.

 در بخش آموزش، در طی دودهه موجودیت ۴۶ کشور جهان و ادعای ده‌ها ملیارد دالر کمک‌های ادعایی شان به تعداد ۵ ملیون کودک واجد شرایط آموزش از رفتن به مکتب محروم مانده و نیمی از مکتب‌ها بدون سقف بوده و دانش آموزان در شرایط ناگوار اقلیمی هم در فضای باز مشغول فراگیری آموزش بی‌کیفیت بوده اند.

 واشنگتن ادعا دارد که بخاطر مبارزه با کشت، تولید، ترافیک و قاچاق مواد مخدر مبلغ ۸ ملیارد دالر را  هزینه نموده است، باتاسف و برعکس، مطابق ارقام نشر  شده از جانب خودامریکایی‌ها و نهاد جهانی مبارزه با موادمخدر، ۹۲ درصد موادمخدر تمام جهان در افغانستان و بخصوص در ولایت هلمند که در آنجا پایگاه های بزرگ نظامیان امریکا و انگلیس موجود بود، زرع و تولید شده است. سالانه قریب به ۷۵ ملیارد دالر  از بابت تجارت آن به جیب مافیای دا خلی وخارجی ریخته ویکی از منابع بزرگ تمویل تروریست‌ها بحساب می‌ آید. درحالی که اگر براساس یک برنامه منظم، دهقان‌ها حمایت شده و کشت‌های بدیل چون زعفران و سایر نباتات طبی ارزشمند جاگزین کوکنار می‌شد، نام افغانستان از لست تروریزم و اولین کشور تولیدکننده مواد مخدر جهان پاک می‌شد.

 چالش بزرگ دیگری بجامانده از دو دهه اشغال که به حیث یک فاجعه ملی و انسانی ازآن یادآوری نمود، همانا اعتیاد ۳، ۵ میلیون شهروند افغانستان شامل جوانان، زنان و کودکان به مواد مخدر می‌باشد که منشا اصلی آنرا قریب به ۵۰ درصد بیکاری و بیروزگاری در  کشورتشکیل می‌دهد. تداوی این همه معتادین که اکثرن از فامیل‌های شان رانده شده و در زیر پل‌ها، میان ویرانه‌ها، پارک‌ها و در  کل درفضای باز زندگی مین‌مایند، کار  یک نسل بوده وحتا یک شفاخانه بزرگ معیاری بخاطر تداوی چنین معتادان وجود ندارد.

 امروز که امارت سیاه طالبی بر مردم و میهن ما تحمیل گردیده، تمام بخش‌های اقتصاد، حکومت‌ داری وتامینات اجتماعی بنابر بی‌کفایتی و بی‌ظرفیتی آنها به رکود مواجه شده، کارمندان و آموزگاران از ۵ ماه به اینسو نتوانسته اند معاش‌های ماه‌ وار خودرا بدست آورده، دربانک‌ها پول لازم وجود نداشته، زنان این نیمی از پیکر جامعه از اشتغال و آموزش بدور  ومحصور چهاردیواری‌های خانه‌های شان شده اند.

 بر همگان روشن است که واشنگتن زیرپوشش شعارهای عوامفریبانه “مبازره علیه تروریزم”، “استقرار دموکراسی” و “حمایت از حقوق بشر” ، درواقعیت امر  بخاطر تحقق اهداف ژئو استراتیژیک، ژيوپولوتیک ژئوایکونومیک اش در منطقه به حضور مستقیم اش پرداخته، بنابر این که، مطابق ارقام خودشان باهزینه ۲، ۳ تریلیون دالری و درگیر بودن در  طولانی ترین جنگ نافرجام در تاریخ امریکا، به بخشی از اهداف خود متذکره خود  بخصوص درزمینه دوام مقابله و رقابت‌هایش با چین، روسیه و  ایران دست نیافته و بخاطرتداوم غارت معادن برنامه‌هایش تحقق نیافته، باپخش و نشرا خبار  وگزارش های دروغین و عوامفریبانه به خاطر  اغفال شهروندان اش پرداخته است، بخاطرپاسخ به فشار مالیه دهنده‌ گان امریکایی ازیک سو، توقف تلفات انسانی وهزینه‌های بزرگ جنگی که کمر واشنگتن راخم کرده است، از طرف دیگر، واشنگتن بدون آنکه دوام جنگ و بی‌ثباتی را در منقطه متوقف و ادعای کذایی و غیرواقعی که گویا جنگ را  د ربراب رمخلوقات تروریستی اش باخته است، درسیاست‌های راهبردی اش تغییراتی به وجود آورد.

 بر  مبنای همین تغییر سیاست، واشنگتن به حیث یک کشور اشغالگر  بدون حضور حکومت دست نشانده خود شان در کابل، باب مذاکرات مستقیم را با طالبان، پاکستان و حامیان طالبان از طریق نماینده با صلاحیت اش زلمی خلیل زاد کشوده و قبل براین برای این گروه تروریستی دفتر سیاسی در دوحه باز نمود. واشنگتن رهبران طالبان را با اجرای سفرهای رسمی همراه با پاسپورت های پاکستانی، به حیث یک نیروی برزگ جنگی و سیاسی به جهان معرفی و حیثیت بخشید.

 بعد از ۱۸ ماه مذاکرات پیهم، بتاریخ ۲۴ اپریل ۲۰۲۰توفقنامه صلح دوحه به امضا رسید. توافقنامه دوحه که درپشت درهای بسته میان امریکا و  طالبان و  در واقعیت امر میان امریکا و پاکستان به امضا رسید، به جز بخش‌های محدود آن که همگانی شده، بیشترین بخش‌های آن تاهمین دم از آگاهی شهروندان افغانستان که بار خانمان برانداز جنگ را متحمل گردیده، پنهان باقی مانده و همگانی نشده است.

 بر  اساس بخشی ازتوافقنامه دوحه، امریکا تعهد سپرد  که درطی ۱۴ ماه به حضور نظامی شان در افغانستان پایان داده، تمام زندانیان طالبان را  بوسیله حکومت افغانستان رها ورهبران شان از لست سیاه شورای امنیت سازمان ملل خارج می‌سازد.

  به همین ترتیب جانب طالبان متعهد شدند که روابط شانرا باسازمان القاعده و  سایر ترورسیتان قطع نموده وهرگز نمی‌ گذارند که خاک افغانستان به حیث منبع تهدید وتجاوزعلیه امریکا و دوستان شان مورد استفاده قرار گیرد. طالبان همچنان تعهد کردندکه جنگ و خشونت‌ها را تخفیف داده، بالای مراکز شهرهای بزرگ حمله نه نموده، باب مذاکرات بین‌الافغانی را باز و برسر برنامه آتش بس توافق می‌نمایند. در نهایت با ادامه مذاکرات آتش بس دایمی برقرار  وبه پروسه سیاسی پیوسته و شامل حاکمیت همه شمول بعدی می‌شوند.

 و  اما درعمل چیزی دیگری اتفاق افتاد، در حالی که حکومت کابل بیشتر از ۶۰۰۰ تن از محکوم شده گان تروریست طالب را از زندان‌ها رها نمود، باوجود آماده‌گی کابل برای شروع و ادامه مذاکرات و فرستادن تیم مذاکره کننده به دوحه، طالبان به وقت کشی‌های پیهم پراخته و هرگز باب مذاکرات مستقیم و اساسی روی یک اجندای منظم را باز ننمودند. برعکس نه تنها به کاهش خشونت‌ها مبادرت نورزیده بلکه به عملیات‌های مسلحانه و حمله‌های انتحاری در سراسر کشورشدت و افزایش بخشیدند. چنانچه در طی مدت یکنیم ماه بعد از امضای توافقنامه دوحه ۴۵۰۰ حمله مسلحانه را برعلیه دولت و مردم افغانستان راه اندازی نموده وقریب به ۱۰۰۰ تن از نظامیان دولت افغانستان را به قتل رسانیدند.

 طالبان برخلاف متن توافقنامه دوحه به حملات شان بالای شهرک‌ ها (ولسوالی ها) و  شهرهای بزرگ با شدت و سرعت تمام ادامه دادند، طوری که در طی مدت دوماه قریب به اتفاق شهرک ها و مراکز ولایات به شمول کابل پایتخت افغانستان را متصرف شدند.

  یک نکته قابل دقت و یادآوریست، اینکه واقعیت تصرف شهرک‌ها، شهرهای بزرگ بشمول پایتخت ۵ ملیونی کابل بدون مدافعه و مقاومت نظامی دولت با موجودیت قوای دفاعی – امنیتی ۳۵۰ هزار نفری صورت گرفت.از همین جاست که پهلوهای پنهان قرارداد دوحه مطرح میشود که براساس آن بنابر تعهد جانب واشنگتن به طالبان و دستورواشنگتن به حاکمان ارگ افغانستان و شخص ریس جمهور اشرف غنی، بایستی دولت و حاکمیت افغانستان بدون مقابله و دفاع و مرحله به مرحله به جانب طالبان سپرده شود. چنانچه مدارک و اسنادی وجود دارد که آقای حمدالله محب مشاور ارشد امنیتی رئیس جمهور غنی و همچنان شخص اشرف غنی به حیث قوماندان اعلای قوای مسلح بصورت مستقیم به قوماندان‌های نظامی تحت امر دستور صادر می‌نموده که بدون حتا شلیک یک مرمی و رها نمودن همه‌ی سلاح و مهمات نظامی به نفع طالبان عقب نشینی نمایند. در غیر آن چطور ممکن بود که یک حاکمیت دولتی و قوای دفاعی و امنیتی ۳۵۰ هزار نفری مجهز با تسلیحات و تجهزات نظامی و لوژستیکی پیشرفته امرکایی که واشنگتن ارزش مجموعی آنرا ۸۰ ملیارد دالر  معرفی می نماید، از طرف یک ریس جمهور دست نشانده و تحمیلی، بدون مجوز ودخیل بودن اراده واشنگتن به مشتی از تروریستان تحویل داده شود؟                                                                                                                                                        تسلیم دهی کابل به تروریستان طالب در  حالی صورت گرفت که طالبان هنوز در دروازه های کابل قرارداشتند. بازهم دیده می‌شود که چگونه اشرف غنی با دزدی ۱۶۹ ملیون دالر از خزانه دولت، در  موجودیت بیشتر از ۶ هزار نظامی امر یکایی وبازبودن سفارت امریکا درکابل همراه با تیم ۷۰ نفری از بلند پایه‌گان نظام در ارگ کابل در حالی  که کنترول میدان بین‌المللی کابل نیز زیر اداره نظامیان امریکایی است، با خاطرآرام و با استفاده از ۴ بال هلیکوپتر تا شهر ترمز کشور ازبکستان و از آنجا بوسیله هواپیمای خط هوایی امارات از میهن کشیده می‌شوند.

 اگر  که حتا همین مساله شامل پهلوهای پنهان توافقنامه دوحه نبوده باشد، چگونه واشنگتن تاکنون سکوت مرگبار نموده و حتا یک پرسش توضیحی کوچک را متوجه اشرف غنی و  یا سایرمزدور شان نساخته است.

 در اخیر میخواهم این سوال را مطرح نمایم که چرا واشنگتن بخاطر ادامه برنامه شیطانی و غارتگرانه اش در منطقه، رژیم بنیادگرای طالبی را گزیده، بالاکشیده و  ب رچنین نوع رژیم قرون وسطی اعتماد وتکیه نموده است؟

 پاسخ کوتاه و روشن است و آن اینکه تداوم بی‌ثباتی و ایجاد دردسرهای منطقوی برای رقبای جهانی واشنگتن چون روسیه، چین و حکومت ولایت فقیه، رعایت رضایت خاطر شرکا منطقوی شان چون، پاکستان سعودی‌ها، قطر و امارات را نمیتوان بوسیله یک حکومت سکولار  ویا راست میانه تحقق بخشید، همین حکومت بنیادگرای طالبی سنی مذهب با حمایت مالی مستقیم سعودی‌ها، امارت و قطر است که اهداف باقیمانده واشنگتن و شرکا را تحقق بخشیده می‌تواند و بس.

 البته که نقش گروه تروریستی داعش که قبل برین در موقعیت‌های مورد نظر بخصوص زون شمال و شمالشرق میهن جابجا، تمویل و تجهیز شده اند، در خور توجه است.

 امریکا و شرکا که به ظاهر، بخاطر سرکوب تروریستان، ختم جنگ، استقرار  دموکراسی، حمایت از حقوق بشرو اعمار یک  جامعه انسانی دو دهه مهمان ناخوانده میهن ومردم ما بود، بعد از ۸۰۰ هزار کشته و  زخمی و ملیون‌ها آواره و بیجاشده، بابیش از نود درصد شهروندان زیر خط فقر و  یک کشور ویران، به اشغال مستقیم اش نقطه پایان گذاشته، ولی با هزاران دریغ و دردکه میهن ومردم جنگ‌زده ما را تسلیم اژدهای چند  سرتروریزم، بنیادگرایی اسلامی، تجاوز وخشونت، عقبگرایی، تاریک اندیشی وحاکمیت قرون وسطی بنام «امارت سیاه طالبی» و حامیان پاکستانی اش نمود!

 در نهایت آنچه گفته آمدیم، یک مساله چون آفتاب روشن و  آن اینکه جنگ جاری درافغانستان، جنگ بیگانه‌گان و خارجی‌ها بوده و اما با دریغ و درد این مردم عقب نگهداشته شده ماست که کوله بار این جنگ فرسایشی را برشانه‌های ناتوان شان حمل نموده و به حیث مواد سوخت و گوشت دم توپ مورد استفاده ابزاری قرارداده شده و میشوند!؟.

 دستان ناپاک تجاوز، اشغال وغارت امپریالیست‌ها، شرکای جهانی و منطقوی و مخلوقات تروریستی در وجود امارت متحجر و سیاه طالبی شان از سرنوشت مردم جنگزده وعذاب کشیده ما کوتاه!

  دسمبر ۲۰۲۱

  ح «حریف » – آلمان