۱۵ میزان سال ۱۳۹۵ خورشیدی

 

آقای رئیس‌جمهور!

دو سال از عهده‌داری زعامت شما در سرزمین آغشته با خون و آتش افغانستان می‌گذرد، روزی نیست که مادران، داغدار فرزندان نشوند، زنان جوان و فرزندان آنان که هنوز در محوطه حویلی یا کوچه به خاکبازی طفلانه مصروف‌اند داغ بیوه‌گی و حسرت بی‌پدری را نه بینند.

از عوامفریبی‌های دوران انتخابات و هرزه‌سرایی‌های خیال پردازانهء منشور تحول و تداوم شما می‌گذرم چون بعد از قلمفرسایی‌های خیال‌بافانه آن را به گردباد حوادث متابعت از بیگانه سپردید.

شما که بعد از صحنه‌سازی‌های چند با لقب نام نهاد دومین مغز متفکر جهان از پنهان‌خانه‌های رهبر سازی امریکا و استخارۀ پیرنمای غربگرای طریقت نقشبندیه آمادۀ پا نهادن بر سریر قدرت شدید؛ حالا بدانید که به فحوای استخارۀ آقای مجددی اراده‌ی خداوند در آن بوده است که به این مقام جا زده شوید و التفات امریکا در آن بوده است تا برای تحقق این رؤیای الهی شما را استعانت نماید! نمی‌دانم خداوند چرا رحمتش را از ملت مستضعف برگرفته است که شخصیت ناکارۀ مثل شمارا بر سرنوشت آن‌ها حاکم سازد و ساز و برگ نظامی امریکا را مأمور قتل افغان‌ها غرض پهلو بندی نظامی شما قرار دهد.

از شما می‌پرسم چه چیزی باعث شده است تا در بدوش کشیدن بار امانت الهی ناکام شده حق ملتی را که چشم به راه عدالت و انصاف بود، ختم جنگ، غارت و آدمکشی را می‌خواست بجا نیآورید؟

دو بار سقوط شهر کندز و در هر هزار بار هزاران مظالم ناگفتنی در حق مردمان آن را در برابر خداوند چه پاسخ خواهید گفت؟ شما مغز متفکر دوم جهان گفته شده‌اید ولی با تأسف از جمله عبرت نگاهانی نیستید تا بدانید که تکرار خون و وحشت چگونه قلب شمارا غبارآلود بی‌ننگی ساز قدرت ساخته است.

ضجه‌های مظلومان کندز که طی دو سال حاکمیت نامشروع شما از حق عدل و انصاف محروم گذاشته شده‌اند شکنجه فرسای گوش ناشنوا و وجدان درگیر ماندهء تیوری پردازی‌های نابخردانه شما نشده است، ناله‌های زنان و طفلان پناه برده در تهکوی‌های منازل از وحشت صفیر گلوله‌ها و خمپاره‌های هردو طرف جنگ تا در و دیوار پر از نقوش مظالم ارگ جمهوری نمی‌رسد. ضمیری نیست که در غم این به خون نشسته‌گان غمشریکی واقعی کند و زعیمی نیست تا این بینوایان بربادرفته را دستگیری نماید.

بگذارید به شما بگویم که با عرق خجلت، روی آلوده با گرد ناکامی‌تان را بشویید و از پافشاری بر دوام قدرت دست بردارید، از خداوند و مخلوق خدا حیا کنید و از سکان داری کشتی ایکه در بدل پول و سلاح امریکا آن را در بحر خون جوانان افغان پارو می‌زنید دست بردارید، زیرا دو سال حکومت داری شما نشان داد که کفایت پیشبرد این مسؤولیت عظیم را ندارید. شما از جمله شخصیت‌های صغیر کبیری هستید که نه بر معیار شایستگی بلکه به شگردهای وابستگی به این مقام جا زده شده‌اید.

نمی‌خواهم بر همزاد بی‌خرد و خودنمای تازه به دوران رسیدهء (۵۰-۵۰) تان چیزی بگویم، چون ارزش آن را ندارد که ذره‌ی از سیاهی قلم را در دل سفید کاغذ زایل سازم.

از شما می‌طلبم؛ راست‌گو باشید نه عوامفریب، در وقت سخن سرایی و گزافه گویی زبان را تابع عقل سازید تا بدانید که چه میگویید. با شهامت باشید نه جبون و زبون فرومایگی‌های قدرت.

آنانی را که دو بار مردم کندز را خاکدان غم و نیستی نشاندند چرا بر قدرت آنجا حفظ می‌کنید؟ جنگل باغی‌های آلوده به فساد، جنایتکار و بداخلاق با شما وجه مشترکی دارند که زن و مرد و طفل و پیر و جوان کندز را قربانی مفاسد اخلاقی، بی‌کفایتی و رزایل آن‌ها می‌سازید؟

شما که یک غربزدهء معلوم‌الحال و یک روشنفکرنمای جهان دیده هستید چرا سیر دماغ تان از تفکرات سیاه قرون وسطایی به‌سوی روشنی‌های قرن ۲۱ گرایش نمی‌نماید و ناز بردار کهنه‌گرایان و جدان کشته و خودفروخته‌های فاقد جوهر انسانیت شده‌اید؟

شما مسئول هستید خداوند از شما حق مظلومان، شهدا، بیوه زنان و اطفال یتیم را خواهد گرفت.

این سطور را خطاب به شما نوشتم اما میدانم هیچ اثری بر قلب سخت و مزاح لجوج شما نخواهد گذاشت همان‌طوری که قطره‌های باران بر دل صخره‌ها اثری نمی‌گذارد.

جنون ساز نقط کردم، فغان‌ها صرف خط کردم

ولی از سستی طالع کسی نشنید پیغامم