در مجموع جامعه افغانی یک جامعه سنتی است. سنت‌ها در این جامعه ریشه‌های عمیق داشته و به گونه‌های متفاوت در اجتماع و فرهنگ آن متبارز گردیده است. دین و مذهب نیز در تبیین رسوم و روش‌های زندگی بخش‌های متفاوتی از اتنیک‌های مختلف جامعه افغانی، آنچه امروز فرهنگ عامه میگویند، نقش خیلی‌ها برجسته بازی نموده و اخلاق اجتماعی جامعه را متبلور ساخته است

 ارزش‌های والای انسانی و اخلاقی که ممثل فرهنگ عامه کشور ما و اقوام مختلف ساکن در این سرزمین می‌باشد، از اثر جنگ فرسایشی داخلی که مادر همه‌یی فسادهاست و آن‌هم جنگی به فرمایش و هدایت دشمنان وطن، سخت صدمه دیده و از آن میراث عظیم و گنج پُربها، چیز کمی باقی مانده است. اگر هستی مادی جامعه را که در جریان این جنگ‌ها برباد رفت، بتوان با کار پُر تلاش و صادقانه دوباره سازی و نوسازی کرد، هستی معنوی جامعه و ارزش‌های اخلاقی آن را که در این بحبوحه سخت مسخ گردیده، چگونه می‌توان باز آفرینی کرد؟ آن‌هم در چنان حال و هوای که بحران عمومی در مجموع، هر چه بیشتر گسترده شده و بی‌ارزشی دارد جز فرهنگ جامعه می‌گردد و تار و پود آن را مسموم می‌سازد. مطمئناً این باز آفرینی میراث‌های اخلاقی، با کار جانسور نسل‌های بعدی، در زمان بسیار طولانی، میسر خواهد گردید.

 البته در جوامع و کشورهای مانند افغانستان که از اثر عقب ماندگی مدهش، جنگ‌های طولانی و انقطاب جامعه، همواره، لایه‌های مختلف مردم مقابل هم قرار گرفته‌اند و خشونت، ترس و بی‌اعتمادی به فرهنگ حاکم مبدل شده است، انتظار نمی‌توان داشت که این فرهنگ به سهولت به یک فرهنگ والاتر و نجیبانه‌تر جا خالی کند. باید خاطر نشان گردد که افغانستان شامل پنج کشور عقب مانده‌ترین جهان بوده و بر علاوه، فاقد یک دولت به معنی واقعی آن می‌باشد. روشنفکران ما، که مهر و نشان همین جامعه را به نحوی با خود حمل می‌کنند، نیز متأثر از این فرهنگ (فرهنگ خشونت و بی باوری) گردیده و به‌دشواری می‌توانند با مخالفین خود کنار آیند. این احساس منفی و رفتار ناهنجار، که مخالف عقیده خویش را دشمن تلقی کردن و برای از بین بردن آن هر اقدامی را جایز دانستن، در درون ذهن بخش بزرگی از نخبگان سیاسی ما با شدت و توان متفاوت جا دارد و عمدتاً بر عامل خویش نیز غلبه می‌کند و از خود سخت جانی نشان می‌دهد.

 اگر می‌پذیریم که در یک جامعه دموکراتیک، هر کس حق دارد نظر خویش را داشته باشد و از آن دفاع کند، پس این همه هیاهو برای چیست؟ و چرا مخالفین باورهای خویش را تا سرحد «خیانت» محکوم می‌کنیم؟ در حالی که دیدگاه‌های خویش را مسؤولانه مطرح ساختن و در آن منافع و مصالح ملی را در نظر داشتن، وآن را شجاعانه بیان کردن، یک برخورد کاملاً دموکراتیک با یک مسأله ملی است. در یک جامعه دموکراتیک هیچ‌گاه نمی‌توان مانع ابراز نظر مسؤولانه اشخاص شد. ولی در این مباحثه و گفتمان داغ وطنی، چرا به شخصیت نویسنده و یا گوینده تعرض می‌شود و چرا با دیدگاه مخالف، خصمانه برخورد می‌گردد و حتا به خیانت متهم می‌شود، سؤالی است که ریشه در بافت روابط و اخلاق اجتماعی یک جامعه بسته و سنتی دارد. این وظیفه روشنفکران آگاه و آزاده ما است که باید، همچو مسایل را دقیقاً مورد توجه قرار داده و برای بیرون رفت از این مشکل، راه حل‌های مناسب را جستجو نمایند و در این راستا، پیشگام باشند.

 در شرایطی که کشور، دستخوش بی‌ثباتی و هیجانات سیاسی ناشی از دوران گذار قرار دارد و دست ارتجاع و نیروهای عقبگرا، روز تا روز قوت می‌یابد، بایست بیش و پیش از همه به نزدیکی، تفاهم و همکاری نیروهای پیش‌رونده، آزادی دوست و عدالت خواه توجه داشت. سنگ اندازی در راه ایجاد این پروسه و روند و آن‌هم به خاطر دل‌خوشی اربابان قدرت، جفا به مردم افغانستان است. تلاش در جهت نزدیک ساختن تمام نیروهای مؤثر، شامل طیف‌های گوناگونی که هنوز یاد وطن و خدمت به وطن و زحمتکشان افغانستان در روح و روان شان زنده هست، یک تلاش انسانی و وطن دوستانه است. این نیروها باید صمیمانه یکدیگر را دریابند و من‌حیث یک وظیفه سترگ و دین وطنی، در مسیر بهم نزدیک شدن و به یک رود خروشان مبدل شدن، قرار گیرند. آن‌ها صرف از این طریق می‌توانند در کاهش بحران عمومی که بحران اخلاقی هم یک جز متشکله آن است، سهم شرافتمندانه گیرند، صلح و امنیت اجتماعی و فردی را با وسعت نظر تأمین کنند و کشور را در مسیر ترقی و انکشاف متوازن اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سمت و سو دهند.

 در جوامع متمدن باوجود موضع‌گیری‌های بسیار متفاوت عقیده تی گروه‌های مختلف اجتماعی و احزاب، نماینده گان آن‌ها، در مناظرات و گفتمان بسیار داغ سیاسی، با جدیت تمام و منطق کوبنده می‌کوشند که دیدگاه‌های خویش را توضیح و از آن‌ها دفاع کند. ولی بعد از بحث دشوار و خسته کننده، آن‌ها با یکدیگر صمیمانه دست می‌دهند و به روی هم می‌خندند و هیچ‌گاهی به شخصیت و حیثیت یکدیگر توهین نمی‌کنند، زیرا می‌دانند که چنین روش اخلاقاً ناشایست است و بر علاوه از لحاظ قانونی جرم نیز تلقی می‌گردد و مرتکب به آن مورد تعقیب عدلی و قانونی قرار می‌گیرد. آن‌ها فردا و پس فردای آن نیز، روابطِ عادی انسانی خویش را نادیده نگرفته باهم در صورت ضرورت صمیمانه معاشرت می‌کنند. این جدال داغ و کوبنده، هیچ‌گاه به یک کدورت عمیق و یا خصومت آشتی ناپذیر مبدل نمی‌گردد، بل این که همواره چنین برخورد با مسایل، جزِیِ روند قانونمند مبارزات مسالمت آمیز زنده گی سیاسی می‌سازد.

 بنا بر آن باید این اصل اساسی را در نظر داشته باشیم که«اخلاق سیاسی و روشنگری بحثی از فلسفه سیاسی است. اجرای سیاست در آخرین تحلیل، چیزی جز عقد قرار داد اجتماعی و رعایت و پای بندی بدان نیست. یعنی وابستگی سیاست به اخلاق را نمی‌توان امری صوری (فرمال)، ظاهری و جدا پذیر دانست. هدف سیاست، دست کم، عبارت از فراهم نمودن و حفظ و تضمین صلح، آشتی و همکاری می‌باشد. مطابق آموزش‌های کانت، تصور وجود سیاست بدون اخلاق، تصوری است اشتباه که دارای تناقض درونی است، چرا که سیاست بدون خرد عملی (اخلاق) اصلاً سیاست نیست، بربریت است. برقراری و تأمین دموکراسی و تشکیل حکومت حقوقی دموکراتیک، تنها راه ممکن و شناخته شده برای شگوفایی اخلاق سیاست است. اخلاق پدیده است که از درون سیاست‌های مردمی و دموکراتیک می‌جوشد و می‌شکوفد.

 روشنفکری (در انگلیسی Intellectualism در فرانسه Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere) به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به‌عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می‌شود.

 واژه‌ی روشنفکر یا «اینتلکتوال» صفتی است برای آدم‌های خردمند، خردگرا و عقلائی؛ آدم‌هایی که پدیده‌های جهان را برحسب دستور خرد و دانش بررسی می‌کنند و می‌سنجند و به‌جای خیال‌بافی، متفکر و اندیشه‌ورند. به این ترتیب در مقایسه‌ی این مفاهیم با ذهنیت‌های تخیلی و توهمی، شمار روشنفکران در هر جامعه، نمی‌تواند رقمی فوق‌العاده بزرگ را در برگیرد.

 به‌طورکلی روشنگری از ماهیت پدیده‌ها و مفاهیم پرسش می‌کند. روشنگری می‌خواهد بداند حقیقت چیست؟ انسانیت چیست؟ آزادی چیست؟ و عدالت چیست؟ روشنگری در پرسش از ماهیت چیزها هیچ‌گونه محدودیتی را به رسمیت نمی‌شناسد. بنابراین، پرسش‌های روشنگری همه پرسش‌های فلسفی هستند كه به‌طور همزمان، حقایق مسلم و اصول ثابت و بدیهیات و حتی خود فلسفه را به چالش می‌گیرند. بایستی کوشش‌ها به یافتن پاسخ‌های درست در برابر پرسش‌های نو معطوف شود، نه اینكه جزم گرایانه و خشمگینانه بر پرسشگران بانگ برآورند كه چرا می‌اندیشید و چرا پرسش می‌کنید.

 به اعتقاد كانت، «خود اندیشیدن»، اصل بنیادین روشنگری است. از تعریف كانت برمی‌آید كه او تفكر مستقل و پویا را اساس روشنگری می‌داند. تفكر مستقل و پویا، درگرو آزادی اندیشه است. از این رو تعریف كانت از روشنگری با آزادی معنا می‌یابد. انسان، بر پایه تعریف كانت از روشنگری، موجودی است آزاد و خردمند كه با گام نهادن در وادی تفكر، می‌تواند از تنگنای نابالغی خارج شود.

 اندیشمندان روشنگری برای این مفهوم هیچ‌گونه حدومرزی قائل نیستند. آنان معتقدند كه در پرتو روشنگری باید همه چیز را مشاهده كرد و شناخت.

 بی‌تردید فلسفه روشنگری، فلسفه مدرنیته است. هدف فلسفه روشنگری آراسته ساختن جهان با زیور خرد و آگاهی و از میان بردن جهل و خرافات است بر خرد و علم و آگاهی مباهات می‌کند و هر چیزی را که با عقل همخوانی نداشته باشد متعلق به قلمرو پندار و تخیل می‌داند... روشنگری به گالیله و نیوتن می‌بالد یعنی علم را برتر از اسطوره و عقل را برتر از تخیل می‌داند.

 جهان معاصر با مشکلات کلانی درگیر است. این مشکلات تمام عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روابط بین‌المللی را شامل می‌شود. حل این مشکلات بسیجی همه‌جانبه و گسترده می‌طلبد.

 نظام مالی و بانکی مسلط بر جهان که رسانه‌های همگانی را نیز در دست دارد، می‌کوشد هرگونه تلاش جمعی، به‌ویژه فعالیت سازمانمند روشنفکران، احزاب، سندیکاها، جوانان، زنان ... را بی‌نتیجه و نادرست قلمداد کند. با یک نگاه به فراز و نشیب عملکرد روشنفکران در تاریخ، کارنامه روشنفکران در مبارزه با تعصب و خشونت مذهبی، سانسور، تبعیض نژادی، جنگ و... قابل تقدیر است. روشنفکران باید در دوران معاصر نیز توان فکری و تعهد اخلاقی خود را برای کاهش آلام بشریت به‌کار گیرند.

 چگونگی تأثیرگذاری روشنفکر و نقش و عملکرد تاریخی او مسئله‌ی پیچیده‌ای است، اما شاید، مطمئن‌ترین قطب‌نمای روشنفکر حقیقت، محیط‌زیست و انسان باشد. جستجوی بی‌وقفه حقیقت، حفظ کارای محیط زیست و اعتلای دائمی کرامت انسان. با این قطب‌نما روشنفکر همیشه از کجروی و بیراهه‌ مصون خواهد بود.

 مهم‌ترین شرط روشنفکری عقل و بصیرت است. هیچ‌گاه انسان کم عقل و بی‌فکر را روشنفکر نمی‌خوانند. در تمامی فرهنگ‌های غربی و شرقی چیزفهمی، به‌درستی شرط اولیه روشنفکری شمرده می‌شود؛ و از همین‌جا لازم می‌آید که روشنفکر اهل تأمل و تدبر و عاقبت اندیشی باشد. با خرافات و اندیشه‌های باطل و پوچ و خیالات واهی بستیزد و در امور خویش روشمند باشد. پایبند لوازم عقل بوده و از تبعیت بی‌منطق از دیگران بپرهیزد. اهل رفق و مدارای با جاهلان باشد و با اهل فضل و دانش هم نشین. تمایز تعبد منطقی و تعبد بی‌منطق را به‌خوبی بشناسد و همان‌طور که از دومی پرهیز می‌کند بر اولی ملتزم باشد؛ زیرا که خود در همه چیز تخصص ندارد و به‌ناچار باید به اهل فن مراجعه کند و از آنان تقلید نماید و این همان تقلید ممد است. در مقابل تقلید مذموم است که روشنفکر باید به‌سختی از آن اجتناب کند، همچون تقلید در مسائل اصلی تفکر و اعتقاد و جهان بینی. بدون تردید باید گفت انسان‌هایی که چشم به دهان و قلم دیگران می‌دوزند تا اعتقاد و مرامشان را از آنان بگیرند و بدون کار فکری و تأمل کافی همه را می‌پذیرند از روشنفکری بسی دورند. همین‌طور کسانی که از آن طرف به‌افراط رفته و بدون داشتن صلاحیت کافی به‌اصطلاح می‌خواهند ادای روشنفکران را در آورند و مستقلاً اندیشه کنند، در وادی‌ای قدم می‌گذارند که توان طی آن را نداشته و در همان قدم‌های اولیه تحقیق، به بیراهه کشیده می‌شوند و بی‌عقلی خویش بر اهل عالم نمایان می‌سازند

 هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد؛ این حق دربرگیرندهٔ آزادیِ داشتن عقیده بدون مداخله، و آزادی در جستجو، دریافت و انتقال اطلاعات و عقاید از طریق هر نوع رسانه‌ای بدون در نظر گرفتن مرزها می‌شود.

 اگر به اصل روشنگری و آزادی بیان به معنی علمی و واقعی آن اعتقاد داریم باید منابع و امکانات دست داشته خویش مانند سیاست‌های انترنیتی اخبار و غیره نشرات را که در آن‌ها ده‌ها تحلیل گر، را از دست ندهیم. نویسنده و روشنگر قلم فرسایی دارند حرمت بگذاریم و به هیچ قیمتی و بهانه‌یی این منابع روشنگری از دست ندهیم.

 

فهرست مآخذ  و منابع:

 - دکتر مدد پور، محمد / خودآگاهی تاریخی / دفتر مطالعات دینی هنر 
- بارنزویکو / تاریخ اندیشه اجتماعی / جوادی وسفیان / کتابهای جیبی

 المر، روزل / تاریخ جهان نو / ابوالقاسم طاهری / امیر کبیر

- کاسیرر، ارنست / فلسفه روشنگری / یداله موقن/ نیلوفر

- گلد من، لوسین / فلسفه روشنگری / منصوره کاویانی / نقره

 سایت مشعل /نوشته محترم دستگر صادقی.