نویسنده: سرگی کورگینیان، رهبر جنبش ماهیت زمان،

در ایالات متحدۀ امریکا همواره دو ترفند عمدۀ استراتژیک وجود داشت و اکنون نیز همین طور است. یک ترفند یا نیرنگِ استراتژیک مربوط به حزب جمهوری خواه است که نسخۀ صادر شده توسط هینری کیسنجر به شمار می آید.مطابق این ترفند، شرق نزدیک بر سه ستون یعنی اسراییل، مصر و تا حدودی ترکیه وهمچنان بر رژیمهای باثبات نظامی در شرق نزدیک استوار بود.

اینها رژیم های خود کامۀ سیکولار بودند مانند مصر،لیبیا، عراق، سوریه، تونس، رژیم پادشاهی ایران، پاکستان وغیره که امریکایی هادربارۀ هریک از آنها میگفتند: این حرامزاده است اما حرامزادۀ خود ما می باشد.

Son of a bitch, but our son of abitch.

بازی دیگر یا ترفند استراتژیک دیگر بر بنیاد نسخۀ صادرشده توسط ازبیگنیف بزیژینسکی استوار است و آن اینکه ایالات متحده به اسلامیزم رادیکال نیاز دارد تا بتواند در همه میدانها بازی کند.

تفاوت میان این تزویرهای استراتژیک در چیست؟

یکی از این ترفند های استراتژیک مطابق به کیسنجر، میگوید که ایالات متحدۀ امریکا به نظم نوین جهانی نیاز دارد. به بیان دیگر امریکا سلطه را به مثابۀ نظم درک می کند. کیسنجر و هواداران او سلطه را به مثابۀ نظم نوین جهانی یا به مثابۀ روم چهارم درک می کنند.

روم چیست؟ روم یعنی دورانی که لژیونها یا سپاه اشغالگر در ولایات مستقر شده اند و نظم رومی یا پاکس رومانا را برقرار می کنند. مطابق پاکس رومانا، بعضی ها شهروند روم شمرده می شوند و بعضی دیگر، برده. راه ها و شاهراه ها احداث می شوند. و تمام این ها یک مرکز دارد و آن سیزار یا امپراتور روم است. در هر قلمرو که روم با چکمۀ عساکر خود پا می گذارد، باید نظم وجود داشته باشد. مجموع این نظم ها در مناطق بزرگ، عبارت از نظم نوین رومی است.

ایالات متحده همواره آرزوی برقرار ساختن چنین نظم را داشت، اما پس از فروپاشی اتحاد شوروی این آزمندی اش قوی تر شد. مگر میدان های جنگ در افغانستان و عراق نشان داد که امریکا دل و گردۀ این کار را ندارد یعنی به زبان ساده اینکه زورش نمی کشد. ثابت گردید که مردم امریکا که مصروف پرخوری می باشند و به خواب بیغم باشی فرو رفته اند، نمی خواهند این نظم نوین جهانی را با ریختن خون خود برقرارسازند. و حالا نظم نوین جهانی چیست؟ این نوعی پلان مُدرن سازی این کشورها مانند مُدرن سازی آلمان و جاپان پس از جنگ جهانی دوم است. مزید بر آن مستلزم ارسال ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار سرباز در عراق، ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار سرباز در ایران و آماده بودن برای اشغال پاکستان، سوریه وغیره می باشد. زیرا بدون ارسال شمار بزرگ سربازان اشغالگر و سرکوبگر، هرگونه بمباردمان کردن ها صاف و ساده اغراق در بیعقلی یا به بیان ساده حماقت است. و تکرار می کنم که این ترفند استراتژیک مستلزم نوعی پلان مُدرن سازی جاپان و آلمان پس از جنگ مانند پلان مک آرتور و پلان مارشال می باشد.

ایالات متحده توانایی این کار را ندارد. مردم امریکا نمی خواهد اردوی پیاده نظام سه میلیونی داشته باشند، زیرا برای داشتن چنین اردو باید یک بار دیگر در امریکا قانون مکلفیت عسکری به تصوب برسد و نافذ شود. ایالات متحده درک کرده که چنین نظم جهانی را نمی تواند برقرار کند.

اما امریکا نمی خواهد از سلطۀ جهانی صرف نظر کند! نخست به این دلیل که نمی خواهد. انگلوساکسونها هرگز از سلطۀ جهانی صرف نظر نمی کنند. دوم اینکه امریکا نمی تواند بنابر دلایل عینی از سلطۀ جهانی منصرف شود. برای ایالات متحدۀ امریکا، غیر از صنایع مبتنی بر تکنالوژی پیشرفته که در آن صرف چندین میلیون نفر اشتغال دارد، تنها دو وسیلۀ باداری بر جهان باقی مانده است: یکی ماشین چاپ دالر و دیگرش ناو های هواپیمابر.

ماشین چاپ، دالر چاپ می کند و بر تمام جهان تحمیل میشود، و ناو های هواپیمابر، کشورهایی را بمباردمان می کنند که نمی خواهند این دالرها را بپذیرند و ثروت و محصولات کشور شان را به امریکا بدهند. اگر ایالات متحده ازسلطه بر جهان منصرف شود، ماشین چاپ ناپدید می شود. و آنگاه بر سر امریکا چه می آید؟ امریکا از مقام اول به مقام دوم پایین نمی آید! از مقام اول به مقام چهارم یا پنجم در جهان سقوط می کند. و زمانی که امریکا چنین سقوط کند، فاجعۀ فروپاشی پیش می آید. به همین دلیل است که حتی اگر امریکا بخواهد از باداری بر جهان صرف نظر کند، این انصراف بدون فاجعه برای امریکا نخواهد بود.

اگر امریکا نمی تواند و نمی خواهد از باداری بر جهان منصرف شود و همزمان نمی تواند آن را با نسخۀ نظم نوین جهانی تامین کند، در این صورت، باید به شیوۀ دیگر یا با نسخۀ دیگری این کار را بکند. مفهوم جدیدی مطرح میشود به نام «بی نظمی نوین جهانی». توجه شود، نظم نی بلکه بی نظمی! این یک تیوری تمام عیار ریاضی است که تمام دستگاه بی نظمی یا خاووس را به کار می برد، تیوری یی که به عرصۀ پراتیک آورده می شود. زیرا سرانجام، مسایل به ساده گی مطرح می شوند. اگر کشور امریکا برای سرمایه گذاریها جالب نیست، پس سرمایه ها به کدام جای دیگری روانه میشوند. و اگر در آنجا، در جاییکه سرمایه سرازیر میشود، وضع خراب باشد، پس در امریکا وضع خوب است. همه چیز نسبی است.

اگر وضع در دیگر نقاط جهان تخریب شود، وضع در امریکاخوب شمرده خواهد شد. پس چرا کاری نشود که وضع در کشورهای رقیب امریکا، خراب شود؟ آنگاه وضع امریکا خوب شمرده میشود. این است نسخۀ بزیژینسکی-اوباما که با نسخۀ بوش-کیسینجر تفاوت دارد.

ایالات متحدۀ امریکا برای حفظ باداری اش بر جهان از هروسیله استفاده کرده و به هر کاری که لازم دانست، دست می زند.

 

شانزدهم فبروری ۲۰۱۱

 

ترجمه به پارسی دری: محمد سالم اسپارتک