خط سرخ اصطلاحی است که به تازه‌گی وارد ادبیات سیاسی ما شده است، معمولاً سیاست مداران بزرگ دنیا از بکار بردن این کلمه خودداری می‌کنند چون عاقبتش را به‌خوبی می‌دانند و دنیا را آخر خط فکر نمی‌کنند ولی تا جایی که من میدانم خط سرخ را بیشتر رهبران جمهوری اسلامی و آن‌هم جناح افراطی آیت الله سید علی خامنه‌ای و احمدی نژاد به‌کاربرده و می‌برند، حتی امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران هم از بکار بردن این اصطلاح خودداری می‌نمود، اصلاً اگر کمی دقت کنیم در جهان کنونی بخصوص جهانی امروزی که ما در آن زندگی می‌کنیم، جایی زیادی برای استعمال خط سرخ موجود نیست، حتی در معادلات نظامی دنیا، جهان غرب به‌عنوان حریف بزرگ سیاسی نظامی روس در گذشته و حال، در کشور اوکراین کنار گوش روس‌ها لانه می‌کند و سازمان ناتو در رومانی سپر موشکی مستقر می‌نماید ولی روس‌ها نمی‌گویند اینجا خط سرخ ما است، و یا بمب افگن های روس به نزدیکی باور نکردنی از کنار کشتی‌های نظامی آمریکا در اقیانوس عبور می‌کنند ولی آمریکا هم نمی‌گوید خط سرخ ما این جاست چون خط سرخ برای آن‌ها معنی خاص خودش را دارد، و معنی خط سرخ را به‌خوبی می‌دانند، متأسفانه در کشور مصیبت زده ما همه چیز به نرخ شلغم بدون حساب و کتاب بکار برده می‌شود بدون اینکه فکر شود که بکار بردن این اصطلاحات و این کلمات چه پیامدهای خوب و بدی برای ما و برای مردم ما دارد.

 در این روزها مسأله انتقال برق از مسیر سالنگ و یا بامیان خبرساز شده است، از انتقاد و اعتراض‌های مدنی و افغانی در لندن گرفته تا آمادگی برای تظاهرات اعتراض آمیز روز دوشنبه در کابل و خط سرخ قرار دادن پایه‌های برق از زبان آقایان خلیلی و محقق و دانش و شفق به‌عنوان رهبران برادران هزاره، که تکرار خواست شان را با گفتن خط سرخ بیان می‌کنند، با تو جه به وضعیت آشفته و بی‌ثبات کشور که، آدم خوران طالب سبوعانه به گوشت و خون مردم ما افتاده‌اند و هرروز به شکلی از اشکال در گوشه و کنار این سرزمین فاجعه می‌آفرینند و زمزمه ورود جناب گلب الدین حکمتیار که با توطئه و سازش‌های پشت برده، انگلیس، پاکستان بازهم بانام غازی و مجاهد و شخصیت ملی و قهرمان می‌خواهد وارد کشور شود! برای هر آدم دلسوز و عاقلی سؤال مطرح می‌شود که آیا رهبران معزَز و انقلابی برادران هزاره معنی خط قرمز و سرخ را می‌فهمند و یا بمانند بقیه اصطلاحات وارداتی برای گرمی بازار و کشاندن مردم بیچاره و بدبخت قوم شان اصطلاح خط سرخ را بکار می‌برند!

 تجارب تلخ و درد ناک گذشته به‌خوبی نشان می‌دهد که رهبران اقوام و ملیت‌های مختلف در افغانستان اعم از هزاره و غیر هزاره، بیشتر از اینکه به فکر مردم خود باشند به فکر جاه و جلال و ثروت و موقف و مقام خود هستند و با بکار گیری خط سرخ و سیاه می‌خواهند مردم بیچاره از دنیا بی‌خبر را فریب بدهند و با کشاندن شان به میدان نبرد بهره برداری لازم را انجام دهند وگرنه، اگر خلیلی و دوستانش به خط سرخی در زندگی‌شان باور داشته و باور داشته باشند، باید بدانند که برای قوم هزاره هیچ خطی، رنگین‌تر و سرخ‌تر و درد ناک تر و جان‌سوزتر از قتل شهید عبدالعلی مزاری نبوده و نیست! که بدست طالبان جنایتکار به‌صورت بسیار ناجوانمردانه و غیرانسانی انجام گرفت، ولی تجربه ده سال گذشته نشان داد که خطی سرخی به‌راستی برای این قماش از آدم‌ها وجود نداشته و نخواهد داشت، مگر این جناب خلیلی به‌عنوان معاون شورای صلح، برای دعوت طالبان در اسلام آباد، قاتلان مزاری را در آغوش نمی‌گیرد و برادر خطاب نمی‌کند، و حتی پشت سرشان نماز نمی‌خواند و صدها اماهای نگفته دیگر! ولی چون در معاونیت شورای صلح دینار و دالر و زهرمار به حد کافی گیر می‌آید، هیچ‌گاه مسأله خط سرخ و منافع مردمی و قومی و ننگ و غیرت اسلامی و هزاره گی مطرح نمی‌شود، وگرنه کدام آدم عاقل می‌تواند باور کند که سرخی پایه‌های برق، قرمزتر و سرخ‌تر از خون مزاری مظلوم است، من نمی‌گویم برای هیچ انسان و مردمی خط سرخی وجود ندارد، ولی مطرح نمودن پایه‌های برق و یا وزارت خانه‌های کلیدی و معاونیت ریاست جمهوری و ...را به‌عنوان خط سرخ مطرح کردن نه تنها بی‌معنی و فاجعه آفرین است، که حتی هویت و شخصیت مردمی ما را در سطح جهانی سبک و بی وقار جلوه می‌دهد، مبارزه برای احقاق حق، از حقوق اولیه همه انسان‌هاست ولی برای بدست آوردن آن راهی را باید رفت که به خون و کشتار ویرانی مملکت نه انجامد، مقاطعه از پارلمان و دعوت میلیونی مردم برای اعتراض در شهر کابل نشان از بی‌مسئولیتی و کله شخی ما را نشان می‌دهد، رهبران قوم هزاره بدون آنکه منتظر فیصله کمیسیون انتخاب شده ریاست جمهوری در این رابط باشند، با پیش داوری عجولانه مردم را در خط سرخ و یا خط مرگ می‌کشانند، این کله شخی ها کشور را به بحران و خانه جنگی تباه کن می‌کشاند، پیوندهای ملی و مردمی بین اقوام ساکن سوریه و عراق به‌مراتب محکم‌تر از ما بود ولی امروز در سوریه و عراق جنگ برادر کشی مذهبی و قومی، مردم آن دیار را به سیاه روزی و ذلت جهانی کشانیده است، آیا سرنوشت آن مردم برای ما عبرت نیست؟ همان بازی گرانی که در رقابت‌های جهانی و منطقه این خانه و کاشانه مردم بیچاره عراق و سوریه را به آتش کشیدند، خوش دارند که برای زور آزمائی‌های خودشان میدان دیگری را در مملکت ویران شده ما سراغ کنند و مردم ما را قربانی سیاست‌های خصمانه و جاه‌طلبانه خود نمایند، ما هیچ تضمینی نداریم که خدای ناخواسته به سرنوشت سوریه و عراق گرفتار نشویم و آنگاه بنام فاطمیون ا ین دیار با الحاح وزاری به دست بوسی خامنه‌ای برویم تا کارت اقامت ما را برای زندگی ذلت بار، در مشهد و قم و تهران تمیدید نماید، اشتباه نشود که من قصد بستن اتهام به هیچ قوم و مذهب و گروهی را به ایران و یا کشوری خارجی دیگری ندارم ولی متأسفانه واقعیت تلخ جامعه ما و جهان اسلام این است که اگر آتش جنگ برافروخته شود سفارت خانه‌های سعودی و ایران با اظهار همدردی و برادری و بهانه تکلیف شرعی درِ خانه‌های ما می‌آیند و با اظهار محبت و دوستی و برادری ما را در آغوش می‌کشند و ما هم به‌صورت بسیار عادی و ناخودآگاه در خدمت آن‌ها قرار می‌گریم و به همین سادگی خدای نخواسته دچار زندگی ذلت باری می‌شویم که پشیمانی‌اش سودی نخواهد داشت و آنگاه مردم ما خواهند گفت ای کاش درهمان تاریکی می‌ماندیم و به بهانه برق دچار این مصیبت نمی‌شدیم.