بخش نخست

 

اگر بخواهیم پاسخ این پرسش را به زبان اقتصادبدهیم، یا خود این علم معما است و یا آن که اقتصاد شناسان «حرفه ای» هر روز آنقدر به تفصیل و شاخ و برگ بر این پدیده افزوده و بتی دست نرسیدنی از آن ساخته اند که دیگر فهمش برای خود آن عالیجنابان نیز مشکل خواهد بود. ولی یک تحقیق دانشگاهی به وسیلۀ «گریگوری کلارک Gregory Clark» رئیس دیپارتمنت اقتصاد در دانشگاه دیویس کالیفورنیا، در کتابی به نام «وداع با خیرات A Farewell To Alms» رویۀ رشد اقتصاد جهان را از هزارۀ سوم قبل از میلاد تا کنون به صورت کل مورد مطالعه قرار داده است. یکی از روش های تحقیق در کتاب، ایجاد تصویر فرهنگی جوامع بنا بر مصرف نعمات و پیداوار است. این دانشمند نتیجۀ جالبی را عرضه کرده است و آن این، که برخلاف تصور عام، بهره کشی، موقعیت جغرافیایی و غنای طبیعی (منابع) تنها باعث ثروتمندی اروپای پس از انقلاب صنعتی نبوده، بلکه این فرهنگ جامعۀ انگلیسی قرن نوزدهم بود که اعتلای اقتصادی را ممکن ساخت. به قول گریگوری کلارک، ثبات و امنیت، فرهنگی را در جوامع مسلط می سازد که رفتار افراد را تغییر می دهد و سخت کوشی، عقلانیت و آگاهی را در آن جامعه مسلط می گرداند. معنی این دریافت آن است که تغییر اخلاق و رفتار یک قوم باعث اعتلای آن جامعه می شود.

 باری نویسنده مدعی تحلیل اقتصادی نیست ولی این پروفیسور می گوید، اقتصاد جهان در طی دورۀ بیش از سی قرن، تا قرن ١٩ میلادی هیچ رشد قابل اعتنایی نداشته وگراف مبهوت کننده ای را در این مورد عرضه کرده است. گراف نشان می دهد که میزان ثروت ازحدود سال١٠٠٠ قبل از میلاد تا سال های اول قرن ١٩ میلادی، گذشته از نوساناتی کوچک، یک سره متوازن بوده و از معیار یک تا دوازده، از سقف یک بالا نمی پرد و رشد اقتصاد جهان طی مدت یکهزار و هشت صد سال به زحمت ٢۵% بوده است . گراف از سال های اول ١٨٠٠ به بعد، که سر آغاز عصر ماشین و انقلاب صنعتی است، در کشور های معدودی، یکباره به سوی آسمان خیز بر می دارد و تا جایی می رسد که در سال های ٢٠٠٠ میلادی، شاخص صعودی دیگر از دایرۀ گراف بیرون می پرد ولی در کشور های دیگر این شاخص رو به کاهش می گذارد و راه نزولی را می پیماید. در تمام این ادوار، سطح زندگی افراد ولی هیچگاه بهبود معتنابهی نداشته و از بخور و نمیر بالا تر نرفته است. به کلام دیگر، اجداد بدوی ما که زندگی را با صید و «تلاش دانه در خاشاک» به سر می بردند، بسیار راحت تر از ما (اولاد پیشرفته و صاحب صنعت و دانشِ آنان) زندگی می کرده اند.

 این تغییر در میزان ثروت، ناشی از سپردن کار به ماشین، تقلیل شمار کارگر و بالاثر میزان دستمزد، ایجاد سود اضافی برای سرمایه دار و انبار شدن تولید اضافی کالا بود که یافتن بازار مصرف آن و تسلط بر منابع بیشتر مواد خام، شیوه های جدید استعمار را به میان آورد. معنی گراف در کتاب آقای گریگوری آنست که انقلاب صنعتی، تنها مشتی را در کشور های صنعتی ثروتمند ساخت نه همۀ آن کشور ها و سایر جهان را.

 از آن پس بود که کشورهای صنعتی، جهان را به عنوان حوزه های منافع در میان خویش تقسیم کردند، جنگها و کشورگشایی ها وسعت گرفت، آسیا و افریقا و سایر قلمروها در شرق و غرب و شمال و جنوب پامال، و فرهنگها، اقلیمها و روان انسان ها دگرگون شد، نیاز های افراد فزونی گرفت، آدمیزاد از طبیعت برید و فرمان روایان تازه ای یافت که ماشین و سرمایه بود و با نیازمندی بی پایانش به هردو، با پای خود به غلامی رفت.

 حرف ها و اخبار بی شماری در این مضمون وجود دارد که تحلیل و کنکاش در آن هرگز پایانی نخواهد داشت. اقتصاد را از آن جهت امروز علم می گویند که دست اندرکارانِ آن، سرنوشت انسان و جهان را، «مخفیانه» برمعیارِ آن تعیین می کنند.

 به زبان ساده ولی، «پول» کارسازی است که مپرس. پول حاکم جهان است، هر گرهی را می گشاید، هر دردی را درمان می کند، هر کمبودی را جبران کرده و هر ناممکنی را ممکن می سازد. پول عشق است، پول معشوق است، پول مراد است، پول مردی، پول شجاعت و پول غیرت است، پول دینداری و کرامت است، پول عقل و فراست است، پول دانش و حکمت است، پول صفت و شرافت است، پول جمال و شباب و طاقت است، و بالاخره پول امروزه میزان آدمیت است. پول پول پول . . . . .

 امیر شیرعلی و امیر عبدالرحمن در سال های ١٨٦٠ جنگی در حوالی میدان و وردک داشتند. سوال، سوال پادشاهی بود، جدال مدتی طول کشید و در خزانۀ دو طرف «روپیه» به کمبود در آمد. چون چنین شد، دعا و ناله زاریی سرکاری به جایی نرسید، توپ و تفنگ از کار افتاد و در میان سپاهیان مزدور، که انگیزه ای جز معاش نداشتند، فرار از میدان رواج گرفت. «وایسرا» که از «سمله» ناظر احوال بود، دست مرحمت به سوی شیرعلی دراز کرد که چیزی نمانده بود از عبدالرحمن شکست بخورد. (می گویند!!) هشتاد هزار کلدار از بارگاه ولینعمت به اردوگاه شیرعلی رسید و تا صدای شرنگ پول بلند شد، حمیت سپاهیان دوباره جوشید، شیرعلی که در جدال موشی بود، پلنگی از کار درآمد و یک در هزار برنده شد. این پول جرئت و جسارت عبدالرحمن و جزم او برای امارت را در چشم به هم زدنی بی اثر کرد.

 تمام قصه های بعدی را در تاریخ افغانستان اگر پی بگیری، می بینی که آن «هشتاد هزار کلدارِ وایسرا» تا امروز سود مضاعف بر می دارد. چند نسل و چند ملیون آدم های ما، با صد ها آشوب و شَید و کَید برای پرداختِ سود آن از میان رفت تا بالاخره، امروز، بیش از یک قرن پس از آن روز، ما سی ملیون نفس کشِ افغان، از غربال مصایبِ بی پایان و «راهِ رفته»، باقیمانده اند که تا «پول» قدرت دارد، و «وایسرا!» هنوز دنبال «قسطِ سوم» است، برای هر درام و نمایش سفید یا سرخ، مایۀ کافی و وافی از «کله های چرخنده» و «کون و کمر» رقصنده داریم.

 حالا اگر آن روز پول به دست شیرعلی نه، بلکه به دست عبدالرحمان می افتاد، شیرعلی امیر نمی شد، در عوض، عبدالرحمن «جا به جا» پادشاه بود، دیگر جایی برای افتضاحات بعدی باقی نمی ماند و قضای تاریخ ما؛ هرچند پادشاهی در همان خانواده باقی می ماند؛ دگرگون می گشت، عبدالرحمن شاید با خشک دماغی سوی ایران نمی رفت و کینۀ «دربار شیعۀ فارس» در دلش راه نمی افتاد و درد کونش را از شقیقۀ هزاره ها نمی کشید و آدم دیگری از «چلوصاف» بدر می شد؛ سامانه ها و خانواده ها نمی آمدند و نمی رفتند و شاید دیگر نیازی به «محمدزایی های آل یحیی» یا «پاینده کهول» و دغل بازی های بعدی باقی نمی ماند. کسی چه می داند؟

 ولی این است معنا و این است کرامات پول. حالا آن چه پول در آن زمان کرد، در هر زمانِ دیگرنیز کرده است. باور نداری؟ چرا بی آن نفس نمی توانی کشید؟ به هوش هستی که آب روانِ خدا را باید امروز با «پول» بخری تا زنده بمانی؟ به خود آی، شاید معنای بالا رفتن گرمای هوا در کرۀ زمین، سوراخ شدن «اوزون» نه، بلکه «دوراندیشی» برای به فروش رساندن «هوا» باشد! باور نداری؟ به کراماتِ پول؟ . . . اگر «هشتاد هزار کلدارِ وایسرا» در آن روز به جای شیرعلی به دست عبدالرحمن می رسید، شاید حتی شکل و رنگِ «یازده سپتمبر» فرق می کرد و شاید اصلاً یازدۀ سپتمبری در میان نمی بود! کسی چه می داند؟ شاید هوای زمین هم گرم نمی شد!.

 ولی این معنای پول است. حال بر گردیم به «پول وایسرا می دادگی» که در آن زمان مُقدّرِ تاریخ ما را رقم زد، پولِ «دیگران می دادگی» در رویداد های پس از یازدۀ سپتمبر نیز در زادگاه ما عین بازی را کرد که در جنگ میان شیرعلی و عبدالرحمن کرد. مثلاً: چند روز قبل از «سرکوب شدنِ طالبان»، اگر «سه ملیون دالر ارسالی سی آی ای» به جای «مارشال فهیم» و یاران، به اعتبار مرتبۀ تشکیلات آن روزی، به دست کریم خلیلی و یارانِ او می افتاد، او «مارشال خلیلی» می شد و همه چیز فرق می کرد، شاید هزاره جات قهرمانِ تولید تریاک می شد.کسی چه می داند.

 ولی شاید لازم می افتاد صد ها نمایش از نو «کت، کامره، اکشن» شود تا آب دوباره به جویی برود که «باید می رفت». از تازه ترین اتفاقات مسخره ای که برای «آب به جوی فرستادن» به نیروی «پول» به هم رسید، روز بیست و هفتم اپریل دو هزار و هشت به عمل رسانیده شد:

 در مراسم تجلیل هشت ثور در کابل، در مسافتی محفوظ از محلی که باید کرزی و دیگر بزرگواران سان می دیدند ودستی به دعا بالا می نمودند، آتشباری صورت گرفت. هرچند به جوی پریدن «بزرگواران» ریش و عمامه دار در آن لحظۀ بی خبری تماشایی بود، ولی این رویداد همه را گریزان ساخت، معرکه را به هم ریخت و نه تنها تجلیل پیروزی «پولِ هشت ثور» بر «پولِ هفت ثور» ناقص ماند، بل، که به همه نیز فهماند بس است هفت و هشت ثور گفتن، کار را ما از این جا اشاره می کنیم. حال، در این میان، نامِ طالبان به حیث گروه شکست ناپذیر و نام حامد کرزی به عنوان گریزندۀ متکرر از سوء قصد، بر زبانهای دراز بانکداران ( «هید لاین» های منابع معتبر خبری جهان) افتاد؛ نکند چند هزار دالری که خرج این نمایش شد، بالاخره، بلایی به جان کرزی رساند و طالبان را «قوّت» بخشید؟؟؟ کسی چه می داند! آیا بلایی به جان پاکستان رسیدنی است؟

 ولی می گویند، هرچند دلیل به راه افتادن همه جنگ ها، ضرورتِ به قرض دادن و «سه قسط گاو»پس گرفتن پول از «طرفین درگیر» است، ولی جنگ های عمومی اول و دوم را یکی از دلایل عمده ای می شمارند که برای تولید «پول هوایی» از قرض دادن و قسط پس گرفتن پول: اول، به نازی ها و موسولینی و هیرو هیتو؛ که جنگ را به راه اندازند و سپس به متفقین برای شکست دادن آنان صورت داده شد و پس از ختم جنگ تا امروز، «بانکدارانِ جهان»، قسط سومی از قسط سوم، بر می دارند و تریلیون ها دالر به توان تریلیون ها دالر «پولِ هوایی» تولید می کنند. این اهرم واژگونی است که هرگز به سر نخواهد رسید. کسی چه می داند؟

 ولی، کراماتِ پول شوخی نیست، بازی شیطانیی بسیار ساده، ولی سرگیج کننده است. کسی می پرسید: آیا می دانید یک تریلیون دالر چه مقدار پول است؟ من می پرسم، فهم یک تریلیون دالر بسیار دماغ می خواهد و فهم این که «سه قسط گاو» چند قسطِ گاو، یا «یک پوست گاو» جای، چقدر جای، و «هرخانۀ شطرنج دو دانۀ مضاعف به توان دو»، چند تریلیون به توان تریلیون تن گندم خواهد شد نیز همان قدر سخت است که بدانیم از جنگ جهانی دوم تا امروز و جنگ های بعدی مثل: جنگ های پایان ناپذیر فلسطین و اسراییل، غوغای شرق میانه، کودتا ها و انقلاب ها، افکار و ایدیالوژی ها، آتش نفسی و بی غیرتی ها، جهل ها و خرد ها، جذبات و اختیارات، همه و همه، تریلیونهای سرسام آوری دالر به دست می آورند که نپرس! کسی چه می داند؟؟

 ولی این کراماتِ پول است. آیا می دانیم این همه پول چه می شود و چرا «بانکداران» سیری ناپذیرند؟ . . . . مرا چند هزار دالر دیوانه می کند، دیگری جاغور دار تر است و چند صد هزار دالر دیوانه اش می کند. یکی را ملیون دالر نشئه می سازد و دیگری را ملیاردی از آن. ولی حرامزاده هایی هم هستند که تریلیون ها دالر به شکم شان می رود و آه نمی کشند. «مست و خراب» چی، که گرم هم نمی شوند. این همه تریلیون؟؟ این همه تریلیون؟؟؟ این همه تریلیون دالر صرف چه مهمی می شود؟؟؟ آب ایستاده که نیست، روان است، ولی «این آب»به «کجا« روان است؟؟؟؟ به چه کاری به کار می رود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 اگر بخواهید در مورد این همه سوال فکر کنید، جنونی چون جنون من به شما دست خواهد داد. من تا کنون از شمار هزار بالا تر نرفته ام . . . از من چیزی نپرسید. تریلیون را نشمارید، آرام به سوی کار خویشتن بروید: قرض پس بدهید، بل و حواله و فیس تحویل کنید. توکلِ به خدا را نیز (که هزاران سال کارساز آدمیزادگان بود)، العیاذاً بالله، هزار توبه، اول با «پول» از «بیمه» ها بخرید و سپس در زمین خدا نفس بکشید و موتر برانید. این همه حساب و کتاب را، که «فلک سور» حل نکرد، چه کسی می تواند ؟

 ولی این کراماتِ پول است. امروزه آرام آرام می گویند که تریلیون هایی که هرگز بسنده نیست، صرف نقشه ها و صنایعی می شوند که «یک مثقال مواد و لوازمش» ملیونها دالر بها دارد. هزاران هزار آدم با دماغ های نابغه، در تأسیسات و صنایع کیهانیِ مخفی و آشکاری مشغولند، مسابقات تسخیر فضا و کرات، در هر گوشۀ دنیا، از امریکا تا اروپا، روسیه، چین، هند، جاپان و حتی برخی از کشورهای امریکای لاتین در جریان است، و هر قدر فکر کنی، تریلیون های دالر به کار دارد. سرمایۀ بیل گیت و راکفلر ها در برابر این احتیاج ذره هایی از ریگ بیابان به شمار می روند . . . . برای به دست آوردن این همه «پول» چه ها که می گذرد و چه ها که می شود و چه ها که می کنند؟؟ . . . . این همه حرف را چه کسی می داند؟؟؟

 ولی این همه معنا و کرامات پول اند. باور ندارید؟ تاریخ را بخوانید، اول اقتصاد خواندن شما را به جایی نمی رساند. تاریخ می گوید از ما بهتران تریلیون ها دالر به کار دارند و هرگز بس نمی گویند. این مهم، مهم آنان است. ولی ما آدم های معمولی، که همه بسته به یک یک «سنت» هستیم، و برای به دست آوردنش، هفت خوان رستم می رویم؛ روشن است که تنها به خاطر زنده ماندن غلامِ جمالِ پولیم. این تعریف، تعریفِ زندگی آدم معمولی و باشرفی است که به خاطر کرامت انسانی به کم می سازد ولی محتاج و غلام است . . . . وای از آن دم، که این ضرورت، به هدف آدمیزاده مبدل شود!!! آنگاه حرف، حرف «سنت» نیست که با غلامی به دست آید. حرف حرف هزاران و صدها هزاران است و حصولش«نَفَس شیر» و «دَم آتشین» به کار دارد. برای این عشق، غلامی نه، فداکاری های بسیاری نیاز است. سعادت و لذت باختن در این راه تنها کافی نیست. عاشقانِ پول ناچارند روح خویش را بفروشند، شرف را پامال کنند، دروغ و قسم، شیطنت و معما، طلسم و طومار، علم و دماغ را به کار بگیرند، به هیچ عشقی جز این عشق دل نبندند، به پول ومنابعش التجا و اتکا نمایند، و«منبع» این «نیرو» را چه بدانند چه ندانند، کلاه به درگاهش بشکنانند. . . . این است کرامات پول.

 و اما، «پول» نیز تاریخی دارد. چگونه رایج شد و چگونه همه کاره شد، قصه ای دراز دارد. پول اول جنس بود و متاع. سپس سفته شد و برات، که به اعتبار متاع و جنس رواج دادند و آمد و آمد، تا پول کاغذی عرض وجود کرد. پول کاغذی ولی، ابتدا به اعتبار و یا «پشتوانۀ» طلا ارزش داشت. معنی این امر آن بود که دولت ها می توانستند برابر به ارزش طلایی که داشتند، پول چاپ کنند. سال ۱۹۱۳، که آگاهان می دانند سر آغاز غلامی افراد بشر به دست «بانکداران» است، چاپ پول هوایی و بدون پشتوانه آغاز شد و نظام اعتباری غول پیکری عرض وجود کرد که گردانندۀ آن عدۀ انگشت شماری از «قارون» های زمان اند. این قارون ها دولت ها می سازند و دولت ها واژگون می کنند. این قارون ها زمین را زیر و رو می کند، پادشاه و رئیس جمهور می گزینند، احزاب و سازمان ها ایجاد می کنند، رهبر و قاید می سازند، جذبه و حمیت می آفرینند، حدود عدل و داد را معیین می کنند و دعاویی در حد خدایی دارند.

 به یاد دارید پول های «جوال بست» کابل و مزار و قندهار و هرات را؟ به یاد دارید پول مسعود و ربانی و دوستم و ملا عمر را؟ این پول ها که قدرتی ویرانگر داشتند، به پشتوانۀ طلا و حمایت ملت و مردم نیازمند نبودند. فرمانروای این سکه پردازان، بانکداران بودند و هنوز همه «غلامان قمر» اند.

 اگر بدانید که فرقی میان مافیا و دولتها نیست، اگر بدانید که سودِ حاصله از جنگ ها و آشوب ها، اعتیاد، تولید، قاچاق و عرضۀ مواد مخدر، رواج امراض عمومی مانند ایدز و مثلهم و معتاد ساختن ملیونها انسان به دارو ها و مُسَکن ها و نیازمند ساختن و اسیر کردن آدم ها، همه برای تأمین خرج «تسخیر فضا و کرات» می شود، فکر نکنید به اختلال دماغ مبتلا شده اید، مریضی شما دانستن حقیقت است و برای مداوای آن به داکتر رجوع نکنید، درمان این بیماری «خود شناسی» است. یار زنده و صحبت باقی!

 

 

بخش دوم:

 

چرا این عنوان را بر ده ها عنوان دیگر برای این مبحث، از بحثِ «پول چیست» ترجیح دادم؟ «پول یا انسان» نیز یکی از ده ها عنوان، مثل «چرا پول؟»، «پول هیولاست؟»، «پولداری»، »پول دوستی» و قس علیهذا بود که برای آغاز کلام در ذهنم می خرامید، ولی احتمالاً کیمیایی شبیه «عشق در اولین نگاه» به کار رفت و، این سه کلمه، سرخط مقال شد. اتفاقاً «پول یا انسان» پرسشی لازمی برای بسیار افراد است و از این جهت با مرام من نیز بهتر مناسب افتاد.

 زیرا، اگر زمانی آب را «مادۀ حیات» می گفتند، امروز آب هر چند کماکان مادۀ اصلی حیات است، ولی نه به اهمیت و اصلیت! «پول». مثل هر پدیدۀ دیگر، دوران حیاتی بودن «آب» نیز سپری شد و حیاتی شدن «پول»، مقطع عصری در تاریخ حیات «انسان» گردید که مثل خودِ آن پدیدۀ پوشالی، تبعاتش نه تنها عقلانی نیست، که مانند «شویست» سحر آمیز، مسئولِ دگرگون ساختن عقل و هوش و معیار های ارزش و تکاملِ «انسان» در عصر ما می باشند. در حالیکه کتب، مقالات، رسالات، تحقیقات و دانش فروشی ها فریاد می زنند پول همۀ مدنیت مادی در عصر جاری را میسر ساخته است. کشور ها، شهر ها، سرکها، فرودگاه ها؛ ملیونها تولید خورد و بزرگ صنعتی و مواد اولیۀ زندگی و . . . و . . . و، با پول ممکن شده است. زندگی افراد بدان بسته است، تلاش و جد و جهد برای آن است، از صغیر و کبیر محتاجِ پول اند، صحت، سلامت، امنیت، آبادی، و نام بگیرید، هر چیز!!! به این منبع بسته است. آیا می توان ادعا کرد پول، که این همه مفید و خواستنی و ابتدا و انتهاست، زهرِ آدمیّت باشد؟!؟ در عصر ما خوارق بسیاری به مشاهده می رسند، یکی هم اقامۀ دعوی علیه پول، تا آنجا که یادداشت نویسنده یاری می دهد، طرح چنین مضمونی در میان هموطنان ما و در قلمرو فرهنگی ای که ما بدان تعلق داریم، از آن جهتی که در این نوشتار خواهید دید، نه تنها کم سابقه خواهد بود بلکه از دیدگاهی دست اول نیز هست، و چنین دنبالش می کنم:

 

نظام واحد جهانی

 اگر می دانستیم که در سالهای اول پس از پایان جنگ جهانی دوم طراحان ستراتیژی نظامی امریکا رکن جدیدی را در ارکان حرب آن کشور وارد کرد که با نام های روانشناسی و روانکاوی و نورولوژی معروفند. اگر بدانیم از سال ١۹٤٥ به بعد جنرالهای اندرون قدرت در قوای نظامی امریکا، ده ها متخصص نخبۀ روانشتانسی و نورولوژی را از اروپا و امریکا دستچین کردند و در پروژه ای که با نام رمز «Camelot» معروف است به کار انداخته و از دانش و تجارب آنان در میدان های جنگ استفاده کنند، و اگر می دانستیم بیشتر آن چه معتقد هستیم نتیجۀ پروپاگند است، و نیز اگر می دانستیم دماغ، دانش و تجربۀ ما، «شخص» ما نبوده بلکه وسیله ای مانند کامپیوتر است و دانش و تجربیات ما نرم افزار آن، و همچنان اگر می دانستیم کسانی که ما را و عقل و هوش ما را مثل آلۀ موسیقی می نوازند و صداهای دلخواه خویش را از ما بیرون می کشند، قدرت ادارۀ آرکستری را نیز دارند. آنگاه درک علل مصایب قرن ها نیز آسانتر بود.

 حال اگر قرائن را و واقعیات زمان خویش را در نظر بگیریم، تکرار قضایای مشابه و نتایج آنها را در مسایل سیاسی، نظامی اجتماعی و اقتصادی مورد توجه قرار دهیم، گرمای هوای سیاست و جنگ، و حدّت بحران های اقتصادی در سراسر جهان را در قضاوت های خویش شریک سازیم، و زمانی، که با نگاه بصیرت، گزند ها و آفات را از چارسوی افق حیات در انتظار لحظۀ فرود ببینیم و پدیده های تکراری و مشابه را با وضع قانونی پیش بینی کنیم، آنوقت تکان خواهیم خورد و درخواهیم یافت که ما در وسط جنگ سوم جهانی قرار داریم، جهان به سرعتی باورنکردنی در مسیری می رود که به هیچوجه برای نفع انسان نیست و اگر آدمها به حال خویشتن نیایند، چه بسا که بیش از سه ثلث نفوس جهان فدای برنامۀ قارون ها و ارباب پشت پردۀ آنان شود.

 در این بحث، که صد البته روی سخن در آن به آستان خواص است و نه در سفرۀ عام، اول به رشته ای از پدیده های قرن بیستم می پردازیم که ما را در قرن بیست و یکم «صید دست و پا بسته» ای ساخته و در دامی افگنده است که هرچند برای نجات از آن تقلا و تلاش کنیم، تنها حلقه را برگلوی خویش تنگتر خواهیم ساخت. در میان عمده های این پدیده ها و قضایا، قضیۀ پول، اعتبار و انحصار آن در دست سودخواران بین المللی است که برای به ثمر رسانیدن اهداف نهایی آنان یعنی «نظام واحد جهانی» حکم آب حیات دارد. البته پرداختن به این قضایا بدون ایمان و شجاعت میسر نیست و سایۀ ترس و نیازمندی ها حتی مانع درک مفاهیم آن نیز است. به دانشمندان گرانمایه ای که برای مطالعۀ این نوشتار «عینک» تحقیق بر چشم می گذارند، عرض می کنم که قضایای امروز به خانۀ جهانی تعلق دارد و کشور ما افغانستان، منطقۀ فرهنگی ما، قارۀ ما و قطبِ ما در آن مثل سایر نقاط جهان اجزا و لوازم کارند و بحرانی در افغانستان یا کشوری در شمال افریقا و یا برما و چین و اروپای شرقی و امریکای لاتین و دنیای اسلام و غیر اسلام را فراگرفته، در واقع بحران تمام جهان است. این بحران را امروز و در قرن بیست و یکم و در جهان یک قطبی روشنتر از دورانی می بینیم که گمان می کردیم «قدرت» در جهان «دو قطب» دارد. از این جهت برای دانستن دلیل آشوبهایی که در طی قرن جاری در افغانستان رخ داد و هیچ نسخه ای به رفع آنها موثر نیفتاد، باید به شناخت موجزی از قضایای سیاسی ایالات متحده امریکا، دست یابیم که از دیری است که گردانندۀ امور نه تنها در کشور ماست، بلکه همۀ جهان از نیشش زهر خوره اند و بالا تر از آن، در حال حاضر مسئول برپایی نظام واحد جهانی است. ونظام واحد جهانی، که مضمونِ اصلیِ قرن بیست و یکم است، با ایجاد فدرال ریزرف بانک در امریکا پیروز شد. مضامین قرن بیست یعنی ملت، آزادی و دموکراسی تنها به نشخوار گذاشته شده بود و ایدیالوژی و آرمان مضمون بود، ولی قرن بیست و یک و نظام واحد جهانی، تمام آرمانها و آرزو ها، ملت، دموکراسی و آزادی را یکسره برخواهد چید.

 

فدرال ریزرف بانک، فدرال ریزرف سیستم

 جریان نشر و اعتبارِ پول کاغذی بدون پشتوانۀ طلا در سال ۱۹۱۳ در امریکا با صدور لایحۀ قانونی به امضای رئیس جمهور «ودرو ویلسن Woodrow Wilson » از حزب دموکرات به راه افتاد. بر اساس فرمان رئیس جمهور، صلاحیت و مسئولیت نشر دالر، که برحسب قانون اساسی آن کشور تا آن زمان از صلاحیت های غیر قابل انتقال کانگرس ایالات متحده بود، از این تاریخ به بعد از آن نهاد گرفته شد و به تشکیلات غیر دولتی ای به نام «فدرال ریزرف بانک»، که اکنون «فدرال ریزرف سیستم Federal Reserve System» شناخته می شود، تعلق گرفت. آزاد اندیشان در امریکا این جریان را توطئه ای خاینانه می دانند و ولسن و حزب دموکرات را شریک کامل این توطئه و ماشینی از ماشینری عظیم توطئۀ بین المللی برای قدم اول برپایی دولت و یا نظام واحد جهانی می شمارند. فدرال ریزرف که اکنون آن را بانک مرکزی جهان باید گفت، برای نشر پول سقفی ندارد، هر قدر بخواهد چاپ و نشر می کند و به دولت ها و بانکها به قرض می دهد و سودی کاملاً «از هوا» به دست می آورد.

 اکنون مدلل شده است که قارونی از اروپا در صدر و قارون های دیگری از امریکا و اروپا سهم دار و اختیار دار فدرال ریزرف بانک یا سیستم هستند. خانوادۀ «رُتشیلد» انگلیسی، که اتفاقاً یهودی نیز هست، صدرِ والاست و معروف ترین غول پیکران اقتصاد و صنعت امریکا مثل «جی پی مورگان»، «جان دی. راکفلر»، «ادوارد ماندل»، «وودرو ویلسن»، «چارلز نوریس»، «بنجامین سترانگ»، «اوتو کاهن»، و دیگران سهمدار آن هستند. سهام فدرال ریزرف که در سال ۱۹۱۴ به این افراد، و یا بهتر، خانواده ها، تعلق گرفت، هرگز در بازار معامله نمی شود و تعهد بر ان است که همواره در خانواده های یاد شده باقی بماند. دولت امریکا ولی حتی یک سهم واحد از سهام این بانک را در اختیار ندارد.

 همین قارونها در عین حال، در سایۀ نظام های بغرنج و مرموز بیروکراسی، قانون و حقوق، و با توطئه بازار آزاد جهانی و کارتل های چند ملیتی صاحبان صنایع عمدۀ جهان، از صنایع جنگی و دفاعی تا تحقیقات فضایی، صنایع ادویه، نفت و تبعات آن و هرگونه مواد عمدۀ غذایی و مواد خامِ صنایع در جهان، و حتی نظام تعلیمی و امنیتی در بسیاری از کشورهای سرمایه داری نیز هستند. بانکها، بیمه ها، کارتل های بزرگ تمویل گران و سود خواران و شبکه های مواصلات و مخابرات از آنهاست، هالیوود و لاس ویگاس را ، با صد ها کازینو و مراکز و شبکه های تن فروشی در جهان مالکند، بازار های سهام و نفت را با انگشت می چرخانند و اقلام عمدۀ تولیدات زراعتی و مواد خوراکی را به شیوۀ غیر مستقیم یا مستقیم در اختیار دارند. شبکه های بزرگ و گستردۀ فروش کالای استهلاکی از آنهاست، بازارِ خانه و جایداد را در اکثر کشورها اداره می کنند، همۀ بنگاه های نشراتی عمدۀ جهان، مانند شبکه های تلویزیون، CNN، BBC، FOX و نظایر آن، روزنامه های معتبر جهان در امریکا، اروپا و حتی آسیا و افریقا و شرکت های عظیم انتشاراتی مانند بنگاه های نشر مجله و کتاب را دارند، آژانس های بزرگ خبری غربی (کسی چی می داند، شرقی نیز؛ مثلاً الجزیره) ملک شخصیِ آنان است، موسسات بزرگ تحقیقاتی و مطالعاتی در زمینه های بی شمار دارند، فوندیشن ها (بنیاد ها)یی دارند که با ملیارد های دالر می چرخند و صد ها هزار دانشمند و نخبه را مشغول می سازند؛ موسسات خیریۀ بزرگ مانند صلیب سرخ و جمعیت های رضا کار، چون داکتران بدون مرز، دارند، اگر ریشۀ سرمایه گذاری ها و سهامداری های این قارون ها مورد تحقیق قرار گیرد، تقریباً در هر گوشۀ دنیا ادارۀ نبض ها و شریان های حیات در اختیار آنهاست. معادن جهان برای آنان استخراج می شود و صرف نظر از نظام سیاسی چپی یا راستی، مترقی یا عقب مانده، مسیحی و مسلمان، هندو یا بودیستِ کشورها، کارگر و دهقان برای آنان عرق می ریزند وکشورها و نظام پولی و اقتصادی آنان با انگشتان همین قارون ها می چرخند.

 بانک جهانی، صندوق وجهی بین المللی و بانک انکشاف آسیایی وسایلِ کار همین نظام است که امروز وجب در وجب ساحۀ کرۀ خاک (احتمالاً مهتاب نیز) زیر پوشش عملیات آنان قرار دارد. قیمت بازار نفت، ارز و سهام، مواد و تولیدات، خوراک و پوشاک، سود بانکی، قسط خانه، طلا، نقره و سنگ های قیمتی را همین شبکه تعیین می کند و باورنکردنی تر، که نیروی بحری امریکا، سازمان های سی آی ای و اف بی آی، که ظاهراً از ارکان دولت امریکاست، برای آنان خدمت می کنند و رییس جمهور امریکا قدرت اجرایی در آن ها ندارد. سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی انگلیس، اسراییل، پاکستان و عده ای از کشورهای عربی شعبات اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی این از ما بهتران اند. مهمتر از همه، مافیا بازوی قدرتمند دیگر این بانکداران است که سالانه صدها ملیارد دالر به جیب مالکان اصلی می ریزد و بسیاری از جنایات آنان را بی صدا انجام می دهد.

 این همه رشته و رابطه و اشتغال و انفعال، تمام امور جهان را در بر می گیرد! چه گونه می توان پذیرفت عده ای، این جهان پیچیده و نظامهای منبسط و اختاپوتی آن را بر علیه انسان بچرخاند؟ در حالیکه ظاهراً«چین» قدرتی مستقل است، «شوروی» دشمن امپریالیزم و سرمایه داری به شمار می رفت و «روسیۀ حاضر» از خود منافع ملی و مصالح علیا دارد. جهان اسلام واندیشه های انقلابی اسلامی مثل ابریشم پوشان رژیم ایران و آتش نفَسان پاکستانی، اندونیزی و عرب، نهضت های ضد استعماری در افریقا؛ و اندیشه هایی بدین افتراق، در جهان وجود دارند که علیه امریکا و امپریالیزم عربده می کشند. ظاهراً چشم ها و گوش ها باز اند و . . و. . و. . .، و هزاران مثال رنگی و تمام عیّار، که چنین فرضی از بیخ محال است و طرح آن علامت سستی عقل و اختلال.[*]

 برای شناختن انگشتانی که تمام این ناممکن ها را از پشت دیوار ممکن می سازد، باید از ایجاد سیستم ِفدرال ریزرف بسیار پیش تر رفت. این کار مبحث جداگانه ای می خواهد که در همین سلسله خواهد آمد. تنها لازم می افتد اشاره کنیم سلسله ای که به نظام فعلی جهان انجامید و با آن مفاهیمی چون ملت، دموکراسی، احزاب و انتخابات و . . و. . . و در فرهنگ معاصر بشر پدیدار شد، به قرن هژده میلادی بر می گردد. دقیقاً اول می سال ۱۷۷۶ میلادی. این تاریخ روز جهانی کارگر نیز شناخته شده است که پرداختن به آن نیز کار این بحث خواهد بود.

 در آن روز دسته ای با برنامه ای مشخص در درون یک سازمان مخفی در اروپا به کار افتادند. مجری برنامه یک پروفسور آلمانی بود که به استناد تقریباً تمام منابعی که مورد جستجو قرار گرفت، شیوۀ مخفی تشکیلاتی اش را از فرقۀ «روشنیه» به رهبری «پیر روشان» در افغانستانِ همان زمان الهام گرفته و سازمان داده است. این حرکت، که گنج قارون را یدک می کشید، از آن روز آغاز شد و آمد و آمد تا به گشایش نظام پولی فدرال ریزرف در امریکا انجامید. فدرال ریزرف حکم بانک مرکزی امریکا با صلاحیت چاپ پول و اعطای قرضه (کریدت) را دارد و از بدو تأسیس تا کنون هرجنگ، بحران و آشوبی را در امریکا و سایر نقاط جهان تمویل کرده است.

 در اولین دسته از بانکنوت های یک دالری که فدرال ریزرف به دوران انداخت، نماد (سمبول) های ظاهراً معصومی از حرکت بسیار مخفیِ حکومت واحد جهانی در آن گنجانیده و در زیر یک بانر لاتین، به معنی «نظام نوین جهانی»، کذا، به لاتین نوشته اند «امروز به هدف خویش رسیدیم». (از این سند، نوت یک دالری!، در جهانِ امروز تقریباً در هر کیسه ای یافت می شود و نیازی برای جستجوی آن در جای دیگر نیست.)

 

عکس العمل های اولیه

 

توطئه پیش از آن که عملی شود، اول باید طرح شده باشد. توطئه فدرال ریزرف، به اتفاقِ اخبار، در نوامبر سال ۱۹۱٠ طرح گردید و از آن زمان تا سال ١٩١۳ با مخالفت و مقاومت بعض اعضای کانگرس، رجال مستقل سیاسی ومحافل غیر وابستۀ امریکایی مواجه شد. به قول یوستاس مولینز، پس منظر این اختلاف به مقاومت دو رئیس جمهور امریکا با طرح ایجاد یک بانک مرکزی به وسیلۀ غول های بانکی و سود گیری و سه مورد بحران مصنوعی مالی در سال های ۱۸۳۷، ۱۸۹۳ و ۱۹۰۷ بر می گردد که به زودی مدلل شد نتیجۀ عملیات بانکداران بین المللی در لندن بوده است. توماس جفرسن در سال ١٧٩١ و اندریو جاکسن Andrew Jackson در سال های بعدی با طرح هایی که یکی از این تمویل گران به نام الکسندر هامیلتون، بانکدار امریکایی، به ارتباط خانوادۀ رُتشیلد (بخش فرانسوی) در میان آورده بود شدیداً مخالفت ورزیده و ایجاد یک بانک مرکزی را بار دوم شدیداً مخالفت کرد و مانع آن شد.

 با چنین سابقه ای در مورد بانکداری و بانکداران در امریکا، ذهنیت عمومی مردم به هیچوجه پذیرای سومین طرح برای ایجاد بانک مرکزی و آن هم به وسیلۀ بانکداران انفرادی نبود. طراحان جزایر جیکیل به خوبی می دانستند که اعضای کانگرس هرگز جرئت نمی کنند نام شان در پای چنین تصویبی ذکر گردد و لذا اهتمام به عمل آوردند تا طرحی به این منظور نباید نام بانک مرکزی را بار دیگر بر زبان ها اندازد. به چنین دلایلی، زیر عنوانی عوامفریب، فدرال ریزرف همان بانک مرکزی با صلاحیت و انحصار نشر پول و اعطای کریدت قرار گرفت. جزمیت دوم آنان این بود که هیچگاه اسامی طراحان انفرادی در میان نیاید و در خفای کامل باقی بماند. جزمیت سوم آن که هر چند فدرال ریزرف در ذات خود از سوی بانکداران بین المللی ایجاد شده است، ولی برای مسکوت نگهداشتن این حقیقت، ظاهراً صلاحیت تعیین گورنر ها و هیأت مدیره به دولت امریکا سپرده شد ولی صلاحیت اصلی کاملاً در اختیار سهمداران و بانیان اصلی باقی ماند. شگفت انگیز ترین حقیقت در مورد فدرال ریزف آن است که دولت امریکا مالک حتی یک سهم واحد از سهام فدرال ریزف سیستم نیست. «دونالد جی وین «دونالد جی وین Donald J. Winn» دستیار هیات مدیرۀ فدرال ریزرف (بورد آف گورنرز) در سال ١٩٨٣ در پاسخ تحقیق از سوی یکی از اعضای کانگرس امریکا به نام «نورمن دی شمویNorman D. Shumway» می نویسد که فدرال ریزرف سیستم شرکتی انفر ادی نیست . . . سهامان در دست بانکهای تجارتی ای می باشد که جزو سیستم هستند. ولی در مورد آن که چرا دولت امریکا سهمی از این سهام را به دست ندارد، سکوت کرده است.

 نکات عمده و قابل یادداشت برای پیگیری این بررسی این هایند:

 * - سناتور الدریچ که طرح فدرال ریزرف به نام لایحۀ او رسمیت یافته است، مقدمات این کار را در اروپا فراهم کرد.

 * - رجال فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مستقل در امریکا همواره بر بانکداران مظنون بودند و خطر استیلای آنان بر اقتصاد و سیاست کشور را به خوبی درک می کردند، تاماس جفرسون، از جمله، یادداشت های گرانبهایی در این مورد از خود به جا گذاشته است.

 * - صلاحیت های اساسی در طرزالعمل فدرال ریزرف از اختیار دولت و کانگرس امریکا بیرون است.

 با تمام این خفا کاری، مخالفت ها در کانگرس کار تصویب را به سال ١٩١٣ کشانید ولی این عمل نیز در حالی انجام پذیرفت که کانگرس در تعطیل سالیانه بود و فرمان رئیس جمهور در واقع لایحۀ قانونی بیشتر نبود. کانگرس این طرح را یکسال پس از قانونی شدن در ١٩١٤ تصویب کرد. یوستاس مولینز می نویسد در فاصلۀ این دو زمان، بانکداران با مایه گذاشتن مبالغ هنگفتی، نمایشی تبلیغاتی برای لایحه به عمل آوردند و به قول مولینز، پنج ملیون دالر (پنج ملیون دالر در سال ١٩١١ ده ها بار با ارزش تر از چنین مبلغی در زمان حاضر بوده است) برای این عملیات جدا کردند و:

 *- مجمع (لیگ) شهروندان» را ایجاد کردند که مرکب از استادان دانشگاه بود. دو تن از این استادان به نام های پروفسور «جی لاورنس لافلانJ. Lawrence Laughlin » از یونیورستی شیکاگو و پروفسور «او ام سپراگ O.M. Sprague» از یونیورستی هاروارد مبلغ خستگی ناپذیر برای لایجۀ الدریج شمرده شده اند. مولینز در تبصره ای می افزاید که یونیورستی شیگاگو موسسه ای است که از سوی جان دی راکفلر (١٨٩٣-١٩٣٧) با صرف پنجاه ملیون دالر وقف شده است. در شرح حال سناتور الدریج آمده است که ایجاد لیگ شهروندان که سپس لیگ ملیِ شهروندان نام گرفت نیز از دست آورد های جزایر جیکل بوده است. پلان الدریج که در بالا گفته شد چند روز در جزیره ای در ایالت جیورجیای ایالات متحده و در یک نشست دربسته و بسیار سری به وسیلۀ نخبه هایی از میان بانکداران بین المللی و حضور سناتور الدریج تنظیم شد، در اسناد رسمی، لایحۀ ولی حاصل مطالعات و جستجوهای سه ساله الدریج و اعضای کمیسیون مالی مجلس سنا طی مسافرت های اروپایی و صرف سه صد هزار دالر معرفی شده است.

 در میان رجال سیاسی امریکایی در آن وقت اسامی چند سناتور و نمایندگان کانگرس به عنوان مخالفین طرح معرفی شده است.

 قابل دقت است که راز نشست جزیرۀ جیکل در سالهای بعد به وسیله رجال سیاسی مطلع و تحقیقات ژورنالیستان افشا گردید و امروز در ایالات متحده از اطلاعات عمومی شمرده می شود.

 

یوستاس مولینز و ازرا پوند

 

«یوستاس مولینز Eustace Mullins» نویسندۀ امریکایی اولین روزنامه نگاری است که با انتشار کتابی به نام «اسرار فدرال ریزف Secrets of the Federal Reserve » در سال ١۹٥٢ به افشای این بزرگترین توطئۀ تاریخ بشر برداشته است. مولینز یکی از معدود نویسنده ها و شخصیت های «فرا راست» سیاسی امریکایی متولد سال ١۹٢۳ و از پیروان «ازرا پوند Ezra Pound» شاعر، نویسنده، مبارز، فیلسوف و یکی از چهره های سرشناس نهضت «مدرنیزم» ادبی امریکایی است. مولینز تا سال ٢٠٠٥ یکی از اعضای هیأت تحریر«American Free Press» و از دبیران «Barnes Review» مجلۀ دوماهه ای می باشد که کار اساسی اش تجدید نظر بر رویدادهای عمدۀ تاریخی از جمله انکارِ «قتل عام یهودیان» یا «Holocaust» است. امریکن فری پرس، در سال ٢٠٠٥ مجبور به افلاس شده مسدود گردید.

 این کتاب، که علاوه بر اطلاعات خود نویسنده، بیش از صد و ده مأخذ و منبع در تألیف آن مورد استفاده قرار گرفته، اولین پرده برداری از اسرار پول کاغذی و کارنامه های فدرال ریزرف و قارون های حجله نشین آن به شمار می رود. در این کتاب فصل هایی به نام «پیوند لندن» و «پیوند هیتلر» دارد که در اولی، رابطۀ یا در واقع مالکیت خانوادۀ «رُتشیلد» بر فدرال ریزرف از طریق سودخوواران غول پیکر دیگری مانند جی پی مورگان، جان دی راکفلر و و و و که همه دقیقاً یا افراد عین خانواده هستند و یا به روایاتی، با رشته های خونی و یا روابط عمیق بازرگانی به هم جوش خورده اند مورد تحقیق قرار داده شده است.

 زیرعنوان دیگر، رابطۀ تنگاتنگ فدرال ریزرف با هیتلر و نازی ها به وسیلۀ «پراسکوت شیلدون بوش ١٨٩٥ ١٩٧٢Prescott Sheldon Bush» پدرکلان جورج دبلیو بوش، رییس جمهوری فعلی امریکا را بررسی می کند. این رابطه چیزی جز تمویل نازی ها در جنگ عمومی دوم نیست؛ یوستاس همچنان که در فصلی، جریان های پیش و پس از به تصویب رسیدن لایحۀ ریزرف بانک افشا می کند، درفصلی دیگر، از رابطۀ آن با بحرانهای بزرگ اقتصادی در امریکا پرده بر می دارد که در همه موارد، سود کلانی، بسیار کلان و سرسام آور، به جیب قارون ها ریخته است. پیوند با جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، انقلاب اکتوبر روسیه، تمویل نظام شوروی قبل و پس از جنگ عمومی دوم مسایل تکان دهنده ای است که یوستاس تشریح کرده است.

 اساسی ترین اسنادی که یوستاس بدان دسترسی کافی و دوامداری داشته است، اسناد کانگرس ایالات متحدۀ امریکا در کتابخانۀ کانگرس است. جریان بحث ها و طرح های مجالس علنی و سری کانگرس، کمیته های مختلف، از جمله کمیسیون اقتصادی و مالی و کمیسیون بررسی طرح ایجاد فدرال ریزرف از مطالبی است که وزن بسیار زیادی به دعاوی این ژورنالیست می بخشد.

 با توجه به سال نشر «اسرار فدرال ریزرف»، ١٩٥٢ میلادی، کتاب همچنان مسایلی را نیز در بر می گیرد که در فاصلۀ سال١٩١۰ تا آن زمان در در رابطه به فدرال ریزرف بروز کرد. طبعاً این نکته در خور توجه است که صرف نظر از مناسبات رسمی و علنی میان کشورهای مختلف در مقاطع مختلف این زمان، جنگ سرد میان بلاک های شرق و غرب از جدیترین جریانات سیاسی جهان از سال ١٩٤٥ به بعد است که طی هفتاد سال حضور نظام شوروی سوسیالیستی، حقیقت کلیِ سیاست جهان شناخته می شد و تقریباً تمام کشور ها در دو سوی این «قطب بازی» قرار داشتند. «خصومت سرد» خدعۀ دردناکی است که در مدت نزدیک به یک قرن هزار ها ملیارد دالر در دو سوی این بازی خرج برداشت، آتش و خون در جهان سوم کاشت، انقلاب و نهضت و حزب به وجود آورد، اندیشه و ضد اندیشه تولید کرد، علوم و تحقیقات و دانش و دانشکده به وجود آورد، سرنوشت ملت ها را رقم زد، چه مقدار خون در جهان ریخت و چه ویرانی ها و دگرگونی ها به ثمر رساند، از محاسبه بیرون است.

 تا سال ١٩٥٢ که اولین بار کتاب یوستاس منتشر می شود، رازها پشت دیوارهای قطور و دروازه های بسته محفوظ و مصئون است. نشر کتاب نیز معدود و به بیان خود نویسنده از حد هزار نسخه بالا تر نبوده است. کتاب در رسانه های رسمی منعکس نشده، هیچ ناشر معتبری به نشر آن مبادرت نورزیده و هزار نسخه نیز از سوی خود یوستاس منتشر گردیده است. کتاب، نویسنده و اسراری که در آن فاش شده، فقط در حلقۀ محدودی باقیمانده و بدین لحاظ در افکار عمومی هرگز اقبال حضور نیافته است. علاوه بر این، افراد و دستگاه ها و دانشمندان و دانشگاه ها و هر که هر چه به دستش رسیده است نیز برای بی اعتبار ساختن مضمون و هواداران طرح «توطئه»، یوستاس و کتابش خدمت نموده اند.

 در سال ١٩٩١«گاری کاهGary Kah» نویسندۀ دیگر امریکایی نیز از اسراری در مورد تلاش جهت ایجاد «نظام واحد جهانی» پرده برداشت.

 نویسنده در کتاب «زنگ بیداری امریکا»، مدعی است که در رشته ای به نام «روش های سیاسی و مذهبی بین المللی»[†] درس خوانده است و در دوران سال های هشتاد، هنگامی که کارشناس «تجارت شر ق میانه» در دولت «اندیانا» (ایالتی از ایالات متحدۀ امریکا) بوده است، مسافرت های گستردۀ کاری در بیست کشور جهان به عمل آورده و در هر سفر، با اعضای سفارت، که مسئول برقراری اکثر دیدار هایش در کشور میزبان بوده اند، رابطۀ تنگاتنگ کاری داشته است. به زودی، از طریق روابط در درون سفارت ها و مراکز و مجامع تجارتی کشور های مختلف، متوجه شده است تلاش های منسجمی برای ایجاد یک «دولت واحد جهانی» و از سوی دیگر، فشاری نیز برای «وحدت مذاهب» جهان در یک «مجموعۀ فراگیر» در جریان است و دیدارهای گوناگون «مذهب با مذهب» و «عصر جدید» سازمان داده می شود تا این مرام به تحقق برسد. نویسنده مدعی است در «تلاشی برای بیداری جهان» و به خصوص «مسیحیان»، در دو کتاب جداگانه به نام «در مسیر تصرف جهان» و «مذهب نوین جهانی» از آنچه روی دادنی است هشدار داده است.

 این نویسنده یک مسیحی معتقد و راستگراست، و به یکی از فرق کلیسایی امریکا، تعلق داشته، در حال حاضر نیز عضویت چنین فرقه ای را دارد. کتاب، که از عنوانش پیداست، زنگ هشداری برای امریکاست، ولی نویسنده مدعیست با این اعلام خطر، می خواهد جهان بشریت را نیز بیدار کند.

 مسلم نیست این دو نویسنده تنها افرادی باشند که از دهۀ پنجاه تا هشتاد پرده ا ز چنین رازی بر می دارند، ولی بی شبهه از اولین افراد سرشناسی در امریکا به شمار می روند که به اسناد دولتی در رابطه به نظام واحد جهانی و واقعیت فدرال ریزرف دست یافته اند. هرچند در سالهای هشتاد کامپیوتر عمومیت یافته بود، ولی انترنت هنوز به میان نیامده و به دلیل توانایی بالقوه و بالفعل دولت ها و نظامها، پوشاندن اسرار و جلوگیری از انتشار گستردۀ «نگفتنی ها» کار ساده ای بود و با توجه به خادمان دانشمند و نابغه ای که در خدمت بانکداران قرار دارند، بی اعتبار ساختن افرادی از این قبیل با انتشار هزاران دلیل و برهان موجه و مستدل تنها اشارۀ ابرو می خواست.

 *- معمول بر این است که نویسنده و محقق برای اثبات دعوی، مأخذ و مرجع ارائه کند و از حکما و دانشمندان نقل قول و استفتاء نماید. منتقدین این قلم را نیز ملزم به پیروی از این عنعنه باید بشمارند. آنچه تا اینجا و در مبحث اول به تحریر درآمد، برای فقره به فقره، اسناد، مآخذ و مراجع در اختیار دارم که اگر بخواهم در پای این نوشتار بگنجانم، از اصل مقال طولانی تر خواهند بود. از آن جایی که ممکن است طرح روالی جدید برای تحقیق و جهان بینی، چه جاری و چه تاریخی، بالذات کم نظیر باشد، عنعنه ای نیز کم نظیر تر پیشنهاد می کنم:

 زمانی که هنوز صنعت چاپ عرض وجود نکرده بود، داشتن کتاب و بالتبع دانش، کار خواص بود. وقتی کسی راه دانش می گرفت، یا به محضر اساتید می رفت و در س می گرفت، یا به کتابخانه می رفت، که بسیار کم و ملکیت خواص و اعیان و نظام و دیوان بود؛ یا آن که به آثار قلمی روی می آورد که نیز نادر و بیرون از دسترسی عام بود.

 وقتی صنعت چاپ به میان آمد، انقلابی در نشر دانش آفرید. از آن پس دانش و کتاب از انحصار خواص، حکام و حلقات به در شد و دست عوام به آن رسید. این انقلاب دامنۀ تحقیق و تتبع را گسترد، باب های تازه ای در شعبات علوم باز کرد و در حقیقت پس از اختراع ماشین چاپ به وسیلۀ گوتنبرگ در سال ۱۴۳۹، چهرۀ جهان را تغییر داد (عده ای اختراع صنعت چاپ را کار یک بازرگان چینی بن نام یوشینگ در چهارصد سال قبل از تولد گوتنبرگ می دانند). ولی بزرگترین انقلاب در تاریخ حیات بشر، ظهور انترنت است که نه تنها خود برق آسا انکشاف کرد، بل که سرعت همه انکشافات دیگر را نیز صد برابر ساخت.

 انترنت به معنی حرکت و انتقال دانش با سرعت نور است و به معنی دیگر، دست انترنت از بی کران تا بی کران می رسد. انترنت، به معنی دسترسی به دانشِ کیهان است. اگر در برابر تحقیق در عصر قدیم، احتیاج رفتن با پا در میان بود، دانشمندان عصر جدید تا پایان های قرن بیست برای هر سوالی کتابی نوشتند و تحقیقی به ثبت رساندند و آثار به اکناف عالم رسید ولی بازهم برای دسترسی به مطالعات، صرف وقت و پول لازم و تخصص و دانشی جداگانه برای فهم شیوۀ تحقیق و مطالعه ضرورت بود. انترنت کار تحقیق را از انحصار محققان بدر کرد و به دسترس عموم قرار داد. معنی این حرف آن است که اکنون این نویسنده به دو دلیل نیازی به ذکر مأخذ و مرجع ندارم:

 دلیل اول آن که تجارب و استنباطات انسان خود دانشی است و بصیرت خاصیّت ضمیر آدمی. هیچ فردی واقع گرا برای درکی که او از واقعیت ها به عمل آورده است به تصدیق دیگران نیاز ندارد. ارائۀ ثبوت برای به کرسی نشاندن افترا و بدعت لازم می افتد نه برای مسلمات.

 دلیل دوم و اصلی تر آن، که انترنت هر سؤال و هر تردیدی را به سرعت پاسخ می گوید و فضل فروشی برای اثبات قول، و ذکر مأخذ، بازهم شما را به انترنت می کشاند و پاسخ خویش را از این «فضلِ خداداد» به دست می آورید. البته تحقیق و تتبع روش و سیاق هایی دارد که دانشمندان و صلاحیت مندانِ پرسش و تحقیق این هنر را فراوان دارند

 [†] - به رابطۀ پول، سیاست و مذهب از نظر بانکداران توجه فرمایید!!، کسی که روش شناس سیاست و مذهب است، برای انجام معاملات تجارتی به شرق میانه گسیل می شود. ادامه دارد.