آدمی مخفیست در زیر زبان

این زبان پرده‌ست بر درگاه جان

چونکه  بادی پرده را در هم کشید

سِر صحن ِ خانه شد بر ما پدید

مولانا جلال الدین بلخی

 

ما در دشوارترین مرحله گذار از سنت گرایی به جانب مدرنیته قرار داریم . برای نخستین بار در تاریخ سیاسی کشور ما گروه های بزرگی از روشنفکران ( بیشتر خارج شده از کشور )  به راهبردهای های تجربی و دانشی  رهایی از بلاهت کنونی می اندیشند و برداشت‌های خودرا با دیگران در میان میگذارند . دریافت عوامل اساسی مرض بجای مبارزه علیه مریض اولویت می یابد . محدودیت های فکری و خود سانسوری قرن بیستم جای خود را به انباشت نظری و ابراز عقیده علنی تعویض میکند . تمام انسان‌ها  فرصت می یابند تا عقاید خود را با جماعتهای بزرگ‌تر شریک کنند . در چنین شرایطی توجه اساسی باید به گفتمانی معطوف گردد که پیامد آن منفعتهای جمعی را بخاطر آینده بهتر ، ضمانت کرده بتواند و از ترویج فرهنگ خشونت ، حذف ، کینه جویی و انتقام کشی جلوگیری نماید . گفتمانِ مدنی یکی از بنیانی‌ترین سازوکارهای مهار تعارض و تولید مشروعیت در جوامع متکثر است.  تجارب عملی نشان می‌دهد که گفتمانِ مدنی هنگامی به‌نحو  پایدار کار می‌کند که دارای ساختار نظام مند زیرین باشد  :

۱ _ منطق استدلالی منسجم

یعنی هر گفتمان یا متن باید بر پایه استدلال‌های روشن، قابل پیگیری و بدون تناقض تنظیم گردد .

 مثال: وقتی  فردی  در یک مناظره علمی ادعا میکند که  : استفاده از داده‌های تجربی برای بررسی کارایی یک اندیشه ضروری است ، یا تاریخ افغانستان از جانب فلان دانشمند ناقص نگاشته شده  . او باید دلایل و شواهدی بیاورد که مسیر اثباتی ادعا را هموار سازد  ، بدون داده تجربی نمی‌توان به نتیجه قطعی رسید. اگر در جای دیگری همان شخص بگوید : تجربه شخصی کافی است و نیاز به حجت‌های اثباتی  نیست و یا اینکه نظر نهایی و درست را فقط او میداند ، استدلالش ناسازگار خواهد شد و انسجام از بین می‌رود . برخورد  تعصب آمیز اگر تحت عنوان دفاع از آزادی و عدالت هم مطرح شود به واکنش بازدارنده مواجه میگردد . منطق استدلالی حاوی جمع بست اجزای متحد کننده است نه جدایی آفرین .

گفتمانِ  مدنی زمانی منطقی است که : مسئله را دقیق تعریف کند؛ ادعاهای صریح و قابل‌نقد عرضه کند؛ دلایل و شواهد را منظم بیاورد؛ دیدگاه‌های مخالف را عادلانه طرح و ارزیابی نماید ؛ به جمع‌بندی شفاف برسد و امکان کاربست عملی را پدید آورد . فقدان منطق ، بحث را به جدلِ هیجانی بدل می‌کند، و فقدان روحِ مدنی، منطق را به آمرانه‌گویی فرو می‌کاهد. گفتمانِ مدنیِ کارآمد، ترکیبِ «عقلانیت استدلالی» و «اخلاق ارتباطی» است .

۲ _ تضمین برابری ارتباطی

این بخش به ایده‌ای برمی‌گردد که در نظریه «کنش ارتباطی» هابرماس هم دیده می‌شود: مطابق این شیوه کار ، همهِ  طرف‌ها در گفت‌وگو باید فرصت برابر برای بیان نظر، پرسش و نقد را داشته باشند، بدون اینکه  تفسیر قدرت  و یا جایگاه شان در جامعه مانع شود . چنین ابراز نظری نباید مبنای دوستی یا دشمنی بعدی شده بتواند .

مثال:  وقتی یک نگاشته را خواسته یا ناخواسته به داوری میگذاریم و یا در رسانه های تصویری به پخش اندیشه های خود و یا دیگران می پردازیم ،  باید همه به یک اندازه فرصت داشته باشند که نظر خود را واضح بیان کنند . اگر فقط یکی  حرف بزند و دیگران جرأت مخالفت نداشته باشند، برابری ارتباطی نقض می‌شود و سکوت هیچگاه معنای پذیرش نظر گوینده را ندارد . باید میان کرسی موعظه ، میز خطابه و محل بحث متقابل فرق قایل شد .

۳ _ حساسیت انتقادی نسبت به سازوکارهای قدرت در زبان

زبان نه‌فقط وسیله ارتباط، بلکه ابزار سلطه هم هست . بسیاری از مفاهیم و واژه‌ها حامل روابط قدرت‌اند و می‌توانند ارزش‌ها  ویا نابرابری‌ها را بازتولید کنند . حساسیت انتقادی چنین است که دیده بتوانیم زبان چگونه می‌تواند برابری یا سلطه را شکل دهد . زبان سلطه و همراه با تحکم  بجای تفاهم و هماهنگی ، ناهمگونی و دشمنی را تولید و یا افزایش میدهد .

 مثال: وقتی در رسانه‌ها گفته می‌شود دهقانان عقبمانده افغانستان ، روستاییان بی سواد ، زنان ناقص عقل … این صفات ( ساده ، بی سواد ، ناقص عقل ) می‌تواند جایگاه اجتماعی گروهی از مردم را کوچک کند و بر نابرابری‌ها مهر تأیید بزند . یا وقتی سیاستمداری از اصطلاح  قوم مهاجر و قوم مقیم  ، زبان بافرهنگ و زبان بی فرهنگ ، مسلمان و کافر … استفاده می‌کند ، این برچسب ها می‌توانند حقوق انسانی افرد را در ذهن شنونده کمرنگ و در نتیجه  مسیر خشونت را باز کند . کسی که حساسیت انتقادی دارد، این سازوکار قدرت پنهان در واژه‌ها را تشخیص می‌دهد و آن را به پرسش می‌کشد . یادمان بماند که قتل فرخنده در کابل نتیجه عدم توجه روحانیون کشور به سازوکارهای پنهان قدرت در کلام بود و هنوزهم نمونه های فقدان حساسیت در منبرهای کشور ما ادامه دارد .

۴ _ دستگاه واژگانیِ گفتمانِ مدنی

زبان خشونت ؛  دشمن‌سازی، کلیت‌بخشی و غیرانسانی‌سازی را تقویت می‌کند . در مقابل، زبان مدنی با واژگان حل مسئله ( همزیستی ، برد-برد ، و به رسمیت شناسی اختلاف دیدگاه ) میدان رقابت مشروع را به رسمیت می‌شناسد . بدین‌سان، واژگان تنها حامل معنا نیستند، بلکه قواعد بازی سیاسی را بازتعریف می‌کنند .

آنچه ساختار گفتمان را هویت میبخشد نحوه کاربرد واژه هاست . ما در مقابل حرفی که میزنیم و جمله ی که مینویسیم مسئولیت داریم . چنین مسئولیتی از دایره اخلاق اجتماعی آغاز  و توسط ضابطه های حقوقی محدود میگردد . بیان آزاد هیچگاه معنی آزادی ( هرچه میخواهم می‌توانم ابراز کنم ) مطلق گفتار را ندارد . گفته و نگاشته بدون دلیل اثباتی نه تنها تعارض را افزایش میدهد بلکه وسیله رشد فرهنگ دروغگویی ، اتهام  ، دسیسه سازی و جعل میشود .

مثال ، وقتی کسی ادعا کند که فلان سیاستمدار خائن و جاسوس است و یا فلان قوم همه ظالم اند ، باید بتواند دلایل اثباتی خود را متکی بر مدرک ارایه نماید . کاربرد کلمات مزدور ، قاتل ، جنایتکار ، منحرف ، بی سواد ،  غول  و جانور سازی شخص ، در کنار  دشنام های جنسیتی و جنسی برای تحقیر و شرمسار کردن طرف مقابل  ، تعمیم کجروی های فردی بر تبار ، زبان ، و وابستگی سیاسی در جریان بحث  مسیر گفتگو را به بُن بست میکشاند و نشان دهنده بی مسئولیتی اخلاقی و فهم نادرست از قانون است . 

در شرایط بحران‌های سیاسی، قومی و زبانی، جامعه به سازوکارهایی نیاز دارد که خشونت را مهار کند و در عین حال، مشروعیت هنجارها و تصمیم‌ها را بازتولید نماید . در چارچوب «عقلانیت ارتباطی»، مشروعیت تنها زمانی حاصل می‌شود که هنجارها بتوانند رضایت همهٔ ذی‌نفعان را در فرآیند گفت‌وگوی آزاد و برابر به دست آورند . از این منظر، گفتمانِ مدنی صرفاً ابزاری برای انتقال اطلاعات نیست، بلکه سازوکار نهادیِ تولید تفاهم اجتماعی، اعتماد متقابل و همزیستی پایدار است . برای اندیشمندان علوم اجتماعی و بخصوص سیاستمداران لازم است تا  نخست مبانی نظری گفتمانِ مدنی را تبیین کنند ، سپس کارکردهای آن را در جوامع بحران‌زده و چندقومیتی نشان دهند  و در ادامه، به تحلیل منطقی و ساختاریِ گفت‌وگوی مدنی و نسبت آن با زبان، هویت و قدرت بپردازند .  رویه های بالایی را کوتاه به بررسی میگیرم :

۱ _ مبانی نظری گفتمانِ مدنی ،عقلانیت ارتباطی و وضع گفت‌وگویی

هابرماس، زبان را رسانهٔ «تفاهم» می‌داند و نه ابزار «سلطه». «تنها آن هنجارهایی معتبرند که بتوانند رضایت همهٔ افراد ذی‌نفع را در یک گفت‌وگوی عملی به‌دست آورند» . مفهوم «وضع گفت‌وگوییِ ایده‌آل» مستلزم برابری فرصت‌ها در مشارکت، آزادی از فشار و امکان به چالش کشیدن اعتبار  ادعاهای مطرح شده می‌باشد . گفتمانِ مدنی به‌منزلهٔ رویه‌ای اجتماعی، تجسم همین عقلانیت ارتباطی است .

۲ _ عرصهٔ عمومی و کنشِ جمعی

هانا آرنت نشان می‌دهد که قدرت سیاسی از کنش جمعی در عرصه عمومی برمی‌خیزد و «سخن گفتن» شرط ظهور انسانِ آزاد و کنشگر است . از این رو، گفتمانِ مدنی نه فقط شیوهٔ بیان، بلکه صورت‌بندی ِنهادی کنش سیاسیِ غیرخشونت‌آمیز است  که ،  امکان همبستگی و عملِ هماهنگ را پدید می‌آورد . عدم توجه و سرکوب بیان آزاد ،  زمینه تبارز  توانِ خشونت جمعی فراهم مینماید . نگاه شتاب زده به کنش ها و واکنش های اجتماعی و ارتباط آن با قدرت در صدسال اخیر کشور ما نشان میدهد که جلوگیری از ظهور انسان آزاد به کدام فاجعه می انجامد و مفاهیم آزادی یا عدالت چگونه مسخ میشوند .

۳ _ قدرت/دانش و اقتصاد سیاسیِ گفتار

فوکو بر آن است که «گفتمان نه فقط ترجمان سلطه، بلکه آن چیزی است که بر سر آن و به‌واسطهٔ آن مبارزه می‌شود» . هیچ گفتاری از شبکه‌های قدرت/دانش بیرون نیست. نتیجهٔ مستقیم این دیدگاه برای گفتمانِ مدنی آن است که بی‌طرفیِ کاملِ زبانی توهمی بیش نیست؛ بنابراین، گفتمانِ مدنی موفق، همان‌قدر که به شفافیت و برابری می‌اندیشد، باید نسبت به سازوکارهای طرد، خودسانسوری و نامرئی‌سازی نیز حساس باشد.این مسأله در فرهنگی که جای سخن سر راست و واضح را کنایه ، ایما و اشاره پُر کرده باشد و حقیقت و دروغ هردو رومانتیک شده بتوانند از اهمیت تعیین کننده برخوردار است . ما در بطن یک فرهنگ نقاب دار ( شاعرانه ) تولد و بزرگ میشویم و بیشتر در هر ابراز نظر ، دیدگاه معطوف به سلطه و بُرد یکجانبه داریم .  هرگاه این دیدگاه ریشه در دانش و تعامل نداشته باشد شاید پیروزی کوتاه مدت را بمیان بیاورد ولی وسیله حفظ و تداوم قدرت شده نمی تواند .

۴ _ کارکردهای گفتمانِ مدنی در جوامع بحران‌زده

از نظر گالتونگ میان «صلح منفی» فقدان خشونت مستقیم و «صلح مثبت» حضور عدالت و مشارکت ، تفاوت ماهوی وجود دارد  . گفتمانِ مدنی با ایجاد کانال‌های بیان مسالمت‌آمیز مطالبات، مشروعیت‌بخشی به توافق‌ها و جایگزینی زبانِ خشونت با زبانِ سازش، مسیر صلح مثبت را هموار می‌کند . کمیسیون حقیقت و آشتی در آفریقای جنوبی فضای اعتراف، عفو مشروط و بازسازی اعتماد را به‌گونه‌ای نهادی فراهم آورد . توافق «جمعهٔ نیک» در ایرلند شمالی با طراحی سازوکارهای قدرت‌اشتراکی، تنش‌های قومی-مذهبی را به مدار رقابت مشروع کشاند . گفت‌وگوی ملی تونس (۲۰۱۳) نیز الگوی ترکیب رسانه‌ها، احزاب و جامعه مدنی در فرایند گذار را نشان داد  . در افغانستان دوره تسلط ناتو بنابر فشار جامعه مدنی کمیسیون بررسی تخطی های حقوق بشری بکار آغاز کرد ولی نتایج بدست آمدهِ با مصارف گزاف هیچگاه مجال همگانی شدن نیافت . وقتی با رخدادها برخورد منطقی و صادقانه نشود جای حقیقت را دروغ ، گزافه گویی و ابهام می‌گیرد . چنین امری زمینه کشمکش های بعدی را مساعد میسازد و به حل عادلانه کمک نمی کند  .

۵ _ جوامع چندقومیتی و چندزبانی

در بافت‌های چندزبانی، گفتمانِ مدنی نیازمند سازوکارهای فراگیری است : تضمین حقِ بیان به زبان مادری، ترجمهٔ همزمان، توزیع زمانِ برابر، گردش نوبتِ سخن و تسهیل‌گری بی‌طرف  ،  ایجاد اطمینان از روحیه جرمی نساختن  طرح مسایل ، عطف توجه بر زمینه های اختلافی و راه حل ، جلوگیری از بن بست تفاهمی و جستجوی راه های بدیل برخی از این وسایل اند  . این تمهیدات از تسلط روایت‌های مسلط جلوگیری می‌کنند و امکان حضور برابر را برای گروه‌های به‌حاشیه‌رانده فراهم می‌سازند. شاید کشاندن تمام مردم به گفتمان مدنی ( بخصوص در جوامع پیشامدرن ) به آسانی میسر نگردد ولی دریافت اتفاق نظر در مسایل اساسی میان نخبگان سیاسی و مدنی  آغاز نیک و قابل تعمیم بوده می‌تواند . بیشترین حد منازعات سیاسی در کشور ما ریشه در اختلاف و تعارض شخصیت های معین دارد نه تمام باشندگان این سرزمین . دریافت دلایل ایدئولوژیک ، تباری و زبانی برای توجیه اختلافات شخصی در تمام سازمانهای سیاسی چپ و راست اسلامگرا بطور فراگیر دیده میشود . همین فراگیری اختلاف ضرورت دریافت راه های حل مدنی را تقدم میبخشد .

۶ _ دیپلماسی گفتمان و مذاکرهٔ مبتنی بر منافع

نظریهٔ «مذاکرهٔ مبتنی بر منافع» توصیه می‌کند که اشخاص را از مسئله جدا کنیم، بر منافع ، نه مواضع تمرکز کنیم، گزینه‌های برد-برد بیافرینیم و از معیارهای بی‌طرف استفاده کنیم . ارتباطِ بدون خشونت به قول روزنبرگ نیز با چهار گامِ  « مشاهده-احساس-نیاز و درخواست » زبانِ خصمانه را به زبانِ نیازمحور تبدیل می‌کند  .  استفاده از خرد دیپلماسی نشان می‌دهد که گفتمانِ مدنی هم در میزهای رسمی و هم در شبکه‌های میانجیِ  میان نخبگان و جامعه مدنی  ،  بطور کارا و هدفمند  قابل استفاده است .  شیوه حل دیپلوماتیک منازعه طوری که هردو جانب خود را برنده احساس کنند راه حل موفق ، کم مصرف  و مطابق خواست شمرده میشود . آفرینش زبانِ  نیازمحور و دیپلماسی چندسطحی ( از گفت‌وگوی فردی تا حل منازعات جهانی ) نشان میدهد که حتی سخت‌ترین تنش‌ها را می‌توان با تغییر زبان گفتگو  کاهش داد . باید بدانیم که انسان‌ها پشت هر رفتار یا حتی پرخاشگری، نیازی برآورده‌نشده دارند . وقتی افراد به جای قضاوت و اتهام، احساس و نیاز خود را بیان می‌کنند، زمینه برای شنیده شدن و تفاهم فراهم می‌شود .

۷ _ حق و مشروعیت در افق گفتمانِ مدنی

بقول راولز ، در چارچوب «عقلِ عمومی» دلایلِ عرضه‌شده در عرصهٔ همگانی  ،  باید برای شهروندانِ آزاد و برابر «قابلِ پذیرش» باشند . این رویکرد، حقوق بنیادین ( حیات، آزادی، کرامت) را با حقوق رویه‌ای ( مشارکت، اعتراض، دسترسی به اطلاعات) پیوند می‌زند و از به‌گروگان‌گرفته‌شدن قدرت سیاسی به دست یک گروه خاص جلوگیری می‌کند. مشکلات امروزی جامعه ما بیشتر ریشه در انحصار مداوم قدرت و نظام سازی فاقد مشروعیت دارد .

۸ _ جوامع پیشامدرن و دشواری‌های نهادینه‌سازی

در جوامع پیشامدرن سلطهٔ ساختارهای قبیله‌ای ، زبانی ، اعتقادی و گروهی  یکجا با ضعف سوادِ مدنی سازوکار تفاهم را دشوار میسازد . با موجودیت چنین حالتی عطف توجه به شکل گیری نهادهای میانجیِ مستقل و با اعتبار میرمیت جدی دارد    .  در چنین جوامع ؛ شوراها و جرگه‌ها می‌توانند به‌عنوان نقطهٔ عزیمت ، عمل کنند، مشروط به آنکه در قالب‌های شفاف و پاسخ‌گو  نهادمند شوند تا پیوند سنت و مدرنیته برقرار گردد . ما در کشور خود تجربه عظیم حل منازعات شخصی و گروهی را  در قریه ها و قصبات کشور  داریم  ، نهادهای دولتی برای حل همه مشکلات از اعتبار ووجاهت لازم برخوردار نیستند . تصامیم جرگه ها ،شوراهای محلی و بزرگان قومی   همیشه عادلانه نیست و تحت فشار سنتهای قومی ، قبیلوی ، گروهی  و خانوادگی ؛  گاهی فیصله ها ، حقوق ِانسان‌های غیر دخیل در منازعه را مصادره میکند . 

مثال ،  ازدواج های قراردادی (  بد دادن ) که حق انسانی زنان را بطور خشن پایمال میکنند تا با تولید خویشاوندی اجباری راه حل منازعه هموار گردد .

داشتن خط روشن در تعریف صلاحیت ها در پیوند میان نهادهای سنتی و ارگان‌های حفاظت قانون مدنی سطح پاسخگویی را بطور نظم پذیر نهادینه میسازد و از فیصله های غیر عادلانه جلوگیری مینماید . در جوامع دارای نظام شهروندی تنها ارگان‌های قانونی تأمین عدالت تصمیم میگیرند ولی در جوامع سنتی ( مانند وطن ما ) می‌توان نهادهای عنعنوی را بطور سالم وارد جریان حل منازعه ساخت .

۹ _ زبان، هویت و ملت‌سازی

زبان، صرفاً ابزار انتقال معنا نیست؛ ابزار تثبیت و بازتعریف هویت جمعی هم است . گفتمانِ مدنی در نقطهٔ مقابلِ ذات‌گرایی هویتی قرارداد و هویت را فرآیندی پویا، گفت‌وگویی و شاملِ «پذیرش دیگری»  میداند . بقول هابرماس ملت‌سازیِ دموکراتیک، « بدون واژگانِ فراگیر و قواعد برابرِ گفت‌وگو »  ناممکن است . در جوامع چند زبانی مهیا ساختن امکانات مساوی برای حفظ و رشد فرهنگ اقلیت‌های تباری ، ممثل دموکراسی عادلانه شمرده میشود  و راه را برای شکل گیری  هویت جمعی هموار میسازد . تولید مفاهیم زبان برتر و جلوگیری از آموزش به زبان مادری در کنار اقتصاد قرون وسطایی جریان ملت سازی را نه تنها کند  بلکه ساقط می‌کند  . خلق هویت واحد محصول آمیزش مسالمت آمیز خرده فرهنگهاست نه حذف آنان . کنش حذفی زبان به واکنش خشونت آمیز قومی منتج میشود و آسیب این رویه نادرست خیلی زیانبار است .

۱۰ _  نسبت گفتمان با ایدئولوژی و خشونت نمادین

در سنت فوکویی، گفتمان به ایدئولوژی فروکاستنی نیست؛ زیرا معیارهای ادعاییِ تمایز «صدق/کذب» در میدان اجتماعی خود  منازعه‌برانگیزند . گفتمانِ مدنی باید مراقب «سر برآوردنِ» خشونت نمادین از دلِ واژگان بی‌طرف‌نما باشد .  از «دسته‌بندی‌های برچسب‌زن» تا بازنمایی‌های رسانه‌ای ، که گروهی را از دایرهٔ امرِ مشروع بیرون می‌رانند ، باید دوری جُست . مفاهیمی چون «ستم نمادین » و «مدیریت تنوع» وقتی صرفاً ابزاری و کارکردگرا میشوند که حل نمادینِ مسئله را جایگزین اصلاح ساختاری کنند.

۱۱ _ تحلیل تطبیقیِ «گفتمان» در اندیشهٔ چپ، فلسفهٔ سیاسی و سنت‌های دینی

کارل مارکس عقیده داشت که  « اندیشه‌های طبقهٔ حاکم، در هر عصر، اندیشه‌های حاکم‌اند» . در این افق، آنچه امروز گفتمان می‌نامیم، غالباً با ایدئولوژی گره می‌خورد: صورت‌بندی‌های معناییِ سازگار با مناسبات مادیِ سلطه ( زیربنا و روبنا ) بنیاد اندیشه مارکسیستی است . لنین با گزارهٔ مشهور «بدون نظریهٔ انقلابی، جنبش انقلابی‌ای در کار نخواهد بود» نقش فعالِ زبان و نظریه را در بسیج سیاسی برجسته می‌کند  . از نگاه هابرماس، تقلیل زبان به روبنا، نقش خودِ ارتباط را  ، در تولید مشروعیت نادیده می‌گیرد. سارتر در خوانش استعمارزدایی، زبانِ مقاومت را به‌مثابه پاسخِ وجودی به خشونت تعریف میکند ؛ « گفتمان می‌تواند میدان سرکوب و یا رهایی باشد » . تجربه سارتر در زمینه بیشتر از سلطه استعماری فرانسه بر الجزایر  مایه می‌گیرد . تمایز سارتر با فوکو در جایگاه «سوژه» است: نزد سارتر، سوژهٔ آزادِ مسئول محور است؛ نزد فوکو، سوژه خود محصول گفتمان‌هاست . فوکو گفتمان را  « میدان کشاکشِ رژیم‌های حقیقت  » تعریف میکند . قواعدی که تعیین می‌کنند چه گفته شود، چه سانسور شود و چه چیز اصلاً قابل اندیشیدن باشد  . نتیجهٔ هنجاری برای گفتمانِ مدنی شفافیتِ قواعد ، چرخش نوبت سخن ، و امکان اعتراضِ بی‌هزینه به هژمونیِ روایت مسلط است . آرنت سیاست را بدون گفت‌وگو ناممکن می‌داند  . نزد هگل، حقیقت در فرایند دیالکتیکی و از رهگذر گفت‌وگو/تضاد به کلّیت می‌رسد « امرِ حقیقی، کلیت است» ؛ نزد روسو، قرارداد اجتماعی ِ گفتمانی ، بنیان‌گذار مشروعیت سیاسی تلقی میگردد .

در سنت‌های دینی ، یهودیت  با سنت تفسیریِ تلمودی، «گفت‌وگوی بی‌پایان» بر سر متن را محور هویت می‌ داند ؛ مسیحیت با مفهوم « لوگوس » پیوندی میان کلام و حقیقت مطلق برقرار می‌کند؛ اسلام «شورا» و «اجتهاد» را صورت‌های گفت‌وگوی درونِ سنت می‌داند؛ بودیسم دامنهٔ گفتمان را به سکوت و مراقبه نیز می‌گستراند. اشتراک همهٔ این‌ها در پذیرش نقش زبان/کلام در سامان اجتماعی است، هرچند مبانی حقیقت و غایتِ گفت‌وگو متفاوت‌اند .

۱۲ _ دشواری ‌های اجرا و توصیه‌های هنجاری

نخست، «خنثی‌نماییِ زبان» خطاست؛ باید سوگیری‌های نهادی را شناسایی و تصحیح کرد.

 دوم، «بازشناسی نمادین» اگر با اصلاح ساختاری همراه نشود، به بی‌اعتباری گفتمان می‌انجامد.

سوم، برای دوام گفتمانِ مدنی، ظرفیت‌سازیِ نهادی لازم است: آموزش سواد گفت‌وگویی، تضمین حقوق رویه‌ای ، و سازوکارهای تضمین برابری ارتباطی ،   نخستین گامهای اساسی در این استقامت اند . ما در افغانستان به کمبود نخبگان سیاسی و مدنی مواجه نیستیم ولی با عدم توجه به گفتمان مدنی ( کمبود تجربه و دانش متودیک ) همیشه بجای وحدت  به تعارض و افتراق می رسیم .

مثال . فروریزی جریان‌های کلان سیاسی و سیاسی _ دینی و تبدیل آنان به گروه های کوچک فاقد اثر میدانی در بالاتر از نیم قرن اخیر تاریخ افغانستان . آسیب شناسی و شناخت دلایل ناکامی طرفداران مدرنیته در کشور فقط از طریق گفتمان مدنی میسر است ، نه راه دیگر . بیایید آرمان‌های خود را عقلانی بسازیم تا فرزندان سرزمین زیبای ماهم در امنیت ، آرامش و رفاه اجتماعی زندگی کنند و دیگر کسی به مهاجرت و ترک دیار آبایی مجبور نشود .

شاعری بنام احمد جم سروده است که :

نا سزا و زشت گفتن ، نیست کـــار عاقـلان

 از برای نرم گفتن ، شد زبان بی  استــخوان

 قبل از آنکه دل برنجانی ، کلامت را  بسنج

تیر رفته بر نمـــی گردد ،  به آغــوش کــمان

از دیدگاه های شما می آموزم . بیایید حرف بزنیم . اگر ما سکوت کنیم فقط صداهایی که کلمه و جمله میشوند شنیده میشود . انسان موجود سیاسی است و سیاست مولود گفتمان .

منابعی را که از آنان فیض برده ام کوتاه عرض میکنم . مقاله آگاهانه بشیوه آکادمیک تنظیم نشده و برهمین بنیاد ذکر منابع هم تابع ردیف بندی دانشگاهی نیست .

هانا  آرنت  ، زندگیِ فعال .

آیزنشتات، مدرن‌شدن ، اعتراض و دگرگونی .

راولز،  لیبرالیسم سیاسی .

روزنبرگ،  ارتباطِ بدون خشونت

فوکو،  نظمِ  گفتار . فراسوی ساختارگرایی و هرمنیو تیک .

دکتور لعل‌زاد،  ضرورتِ گذار از گفتمان قومی به گفتمان شهروندی .

موریس کونفورث و دیگران ، زبان ، تفکر و شناخت در روند تکامل اجتماعی

هابرماس، نظریهٔ کنش ارتباطی .

 

هابرماس و پاپ بندیکت شانزدهم ، دیالکتیک سکولار سازی .