قسمت اول
انگیزه این مقاله تداوم بحثهای تحریک برانگیز بعضی از رسانههای انترنتی و برآمدهای افراد بخاطر مورد سؤال قرار دادن اهمیت، تاریخ و تکامل و تعلقیت های قومی، زیانی و هویتی یکی در برابر دیگر است که در بیست سال جمهوریت و سه و نیم سال تسلط طالبان بر اریکه قدرت تداوم یافته و افغانستان را در لبه پرتگاه و خطرات جدید قرار داده است.
آنان در هر بحث طرف مقابل خویش را محکوم به شوینیزم قومی، سکتاریزم نموده و بلاخره به ساده گی به استخبارات خارجی وابسته میدانند. با تآسف تعداد رسانه ها و تلویزیون های انترنتی در این امر خطرناک و تحریک آمیز هدفمندانه تلاش دارند و حتی بعضی ها از زوایای تاریک اندیشی قومی و زبانی برای حکومت طالبان و عده ئی هم برای گروه های مخالف طالبان لابی میکنند.
بعضی ها روی، تنها یک فاکت یعنی امنیت و حاکمیت طالبان، بر قلمرو افغانستان امید های واهی میدهند، بعضی ها با آبادی یک سرک روی احساسات افغانستان را با اروپا مقایسه میکنند.
اما آنچه را نویسنده بحیث یک مدافع حق و عدالت و روشنگری، قضیه افغانستان را در ابعاد وسیع تر میبیند که در این ابعاد همه اقوام، مذاهب، گروه های اجتماعی، جمعیت بیش ۲۵ ملیونی لشکر فقیران افغانستان، جمعیت بیش از نصف نفوس افغانستان مطرح بحث من است. من افغانستان و رژيم طالبان را از زوایای زیر میبینم:
۱- فقر روزافزون و بزرگ شدن لشکر فقیران و بیکاران،
۲-عدم توانائی طالبان در حل پروبلم های اجتماعی و اقتصادی و تاکید با «کله شخی» فقط بر شریعت، تفسیر های خود ساخته بر احادیث که فقر را خواسته و حکم الهی میدانند،
۳- دستگیری ها، شکنجه های غیر انسانی مداوم در سه سال هشت ماه که بدون وقفه ادامه دارد،
۴-مدرسه سازی و تربیت جوانان و نو جوانان فقط با کتب و ایدیالوژی های کهنه صد ها سال قبل و جلو گیری از آموزش های علوم و تمدن انسانی،
۵- عدم تمکین بر اصل قانون و قانونیت و تطبیق محتوای قوانین گذشته و اعمار دیدار آهنین در برابر حاکمیت قانون،
«بعضی از چهره های رسانه ئی که در جوامع مدرن بزرگ شده اند، بدون آشنائی از شرایط افغانستان هنوز بدین فکر اند که گویا ممکن قوانین در افغانستان توسط طالبان استفاده و مورد تطبیق قرار گیرند!!!»
۶- فشار های روانی بر جوانان، نو جوانان و زنان افغانستان و تطبیق شرایط خفقان آور برای آنان،
۷- تطبیق و تداوم پالیسی غیر قابل انکار تبعیضی قومی، زبانی، مذهبی و جنسیتی، این حالت روز تا روز فاصله هموندی بین اقوام را بزرگتر و در عوض نفرت ها، تعصبات و حس عداوت و انتقام را در بین مردم با تعلقیت های مختلف بیشتر میسازد.
۸- تطبیق و تداوم پالیسی های ضد معارف، تحصیلات های، علوم مدرن و آژادی های انسانی توسط وزارت های معارف، تحصیلات عالی و امر بالمعروف،
۹- تطبیق مجازات ها در محضر عام، سنگسار ها، اعدام ها و غیره مجازات بر اساس ایده های کهنه شده شریعت طالبانی که به حقوق انسانی متهمین و حق محرمت و مصئونیت شخصی شان تمکین نمیگردد،
۱۰- سیاست های بی نهایت سختگیرانه مالیاتی که بیشتر شباهت دارد با سیستم مالیاتی قرون وسطی در اروپا که بار بیشتر را مردمان عادی میپرداختند و کلیسا های کاتولیکی در عیش و عشرت زنده گی میکردند،
و دها موارد دیگری که باید در برایر رسانه ها قرار داد تا خود را به ارزیابی گیرند و این سؤال را مطرح نمود که: ایا شما با تذکر فاکت های بالا باز هم موقف را حفظ میکنید که اشاره بر لابی گری و فقط در موضع تمایلات قومی و زبانی طالبانیزم قرار دارید؟
این مقاله میتواند انگیزه باشد بر تفکر و ادای مسيولیت تاریخی، آسیب شناسی افغانستان بحیث کشور جنگ و نفاق وهمچنان خود اندیشی برای اهمیت ازرش های حقوق بشری بخود و حرمت و تمکین به حق دیگران.
واژه های حق زنده گی، حق آزادی و حق داشتن امنیت شخصی سه مفاهیم برجسته و اساسی اند که در سرخط اعلامیه جهانی حقوق بشر تذکر یافته اند. اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب 1948 ملل متحد را به تحلیل گیریم چند مفهوم دیگری اند که این سه واژه یا مفاهیم اصلی را تکمیل و آنها را در فرعیات به توضیح میگیرند. این مفاهیم عبارت اند از:
حق یکسان بحیث اساس آزادی، عدالت و صلح که در تقابل با تحقیر، تحدید حقوق، ترس و ارعاب و اعمال وحشیانه قرار میگرند.
پذیرش در ذهن و روان به اساسات حقوق و آزادیهای بشری، تمکین و دفاع اخلاقی و وجدانی از این حقوق برای خود و شهروندان دیگر که در عین جامعه کوچک و یا بزرگ زنده گی میکنند.
اساس عدالت مربوط میشود به حمایت مفاهیم بالا بر مبنای اجراٌ یا تطبیق بدون استثنا و یکسان قانون بالای افراد اجتماع. تطبیق بلا انحراف همه مفاهیم بالا مربوط میشوند به تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت، احترام این حقوق و آزادیها. نباید فراموش نمود که پذیرش مفاهیم و ارزش های بالا مربوط به سطح فرهنگ و آشنائی به تمدن عصر کنونی هم میشود که اساس آنرا بررسی تاریخ تمدن جوامع انسانی، بررسی تاریخ بیش از دو قرن در افغانستان و جهان و درک وسیع از دیدگاه ها و اندیشه های متفکران بزرگ جهان تشکیل میدهد که از قرن هفدهم میلادی تا اکنون شکل گرفته که در این پروسه طولانی مفاهیم و ارزش های حقوق بشرحیثیت حق حیات و آزادی های ضروری انسان و جامعه انسانی را بخود گرفته است.
اگر سؤال دوم مطرح بحث باشد، باید قضیه را از ابعاد تاریخی و سیاسی و در ارتباط بر حوادث ۱۰۰ سال اخیر دید که در آن تضاد و مبارزه میان تاریکی و جهل از یکطرف و روشنگری و تحولپسندی از جانب دیکرو مبارزه میان حفظ گرایش های عقبماندگی فکری از یک جانب و آفرینش تجدد و روشنگری از جانب دیگر و بالاخره مبارزه میان تعقل، اندیشه و غنامند سازی کلتور و فرهنگ در برابر اعتقاد به جزم ها، و مفکوره های سنتی غیر متناسب با ارزشهای تمدن و منطق علمی و حقوقی، جریان داشته است. در این صورت ضرورت آن است تا همه رشنفکران مدافع نو پسندی، تجدد و روشنگری آنرا با هوشیاری لازم درک نمایند، در بخاطر نقد کلتورعقب مانده، سنت های نا پسندیده، تاریک اندیشی و دیگر نمود های کهنه و منفی، بخاطر دفاع از تجدد، روشنگری در کنار یکدیگر قرار گرفته ودر یک موضع واحد به حمایت و پیشتیبانی یکدیگر باید پرداخت. در چنین صف آرائی، صرف نظر از هرگونه تعلقات، قومی و زبانی و مذهبی با یک شعار واحد و افغانی دستان یگانگی همدیگر را بفشاریم و در یک خط واحد باید قرار گیریم. این اصل در احوال کنونی به یک ضرورت تاریخی و تداوم مباره علم و جهل است که بیشتر از یکصد سال قبل تا به امروز تداوم یافته است.
من درگذشته ها مقالات را پیرامون حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر نوشته و به نشر رسانیده ام ولی امروز میخواهم جرئت نمایم که این حقوق را در یک بیان ساده با مفاهیم حق داشتن هویت، زبان، مذهب و فرهنگ و دیگر داشته های پر ارزش اجتماعی در کشور با کثرت قوم ها، زبان ها، مذاهب و سایر ارزش های کلتوری و فرهنگی ارتباط داده روی آن مکثی نمایم.
انگیزه تمرکز مسئولانه و تآکید مجدد در واقعیت های تلخ نهفته است که در سالهای بعد از حاکمیت طلبان، حقوق بشر در کشور با شدید ترین شیوه آن پایمال و تلف گردیده و عمداٌ، گستاخانه و با پرروئی مورد تمسخر قرار داده میشوند.
اصل هدف نویسنده در آن است که ما برای خود و بخاطر خود و بالای خود چگونه میتوانیم پذیرش، رعایت و احترام به مفاهیم حقوق بشردر ملت واحد خود و جامعه با کثرت قوم، مذهب، زبان و کلتور منحیث ادای دین و مسئولیت ملی، تاریخی و وطنی در ذهن، روان و قلب خود در فکر و روان خویش جا دهیم و همچنان تعلیم و تربیت آنرا جز کرکتر اجتماعی خویش قرار دهیم.
اگر یک گذر کوتاهی بر مفاهیم قوم زبان و هویت نمائیم:
قوم:
قوم یک گروه اجتماعی است که اعضای آن دارای ویژه گی های مشترک چون: پیوند های بیولوژیکی، زبان، فرهنگ و تاریخ مشترک اند. قومها هویت جمعی خود را معمولاً از طریق اسطورهها، تاریخ شفاهی، لباس، دین، و سنتها نگهمیدارند.
افغانستان کشوریست با کثرت قومی. هر قومی در این کشورحق زنده گی دارد. تاریخ آن، از موجودیت تا انکشاف و تکامل آن به حیث یک کتله بزرگ و در یک خطه معین، یک واقعیت انکار ناپذیر جامعه افغانی ماست. ایجاد سرحدات نتیجه اهداف سیاسی غیر مشروع شاهان قدرت و توسعه طلب بوده که قوم ها را در مقطع های مختلف تاریخی از هم جدا ساخته اند. در نتیجه جدائی این اقوام هر کدام با روان اجتماعی همان کشور خویش را وفق داده و بادیگر مردمان کشور با خصوصیات روان اجتماعی متفاوت، خود و اتنیک خویش را شکل داده اند. واقعیت دیگر تاریخ تکامل بشر مهاجرت های طبعی بوده که گروه های کوچک انسانی در طول تاریخ به سیر دریا ها، دره ها ومناطق سبز و حاصلخیر مهاجرت نموده و دریک خطه مطلوب متوطن گردیده اند که در سیر زمان به مجامع برزکتر مانند قوم تشکل و تکامل یافته اند. تاریخ تمدن انسانی نشان میدهد که حیات انسانها در صد ها یا هزاران سال با مهاجرت ها رقم و گره خورده است. پس واژه های باشنده گان اصیل و بومی را هم میتوان متکی بر این روند تکامل جامعه انسانی مورد سؤال قرار داد. تحقیقات دی ان آی ثابت نموده است که انسان ها دارای جن های جنتیکی اند که میتواند ریشه های آن به انسانهای سرزمین های برسد که ما نمیتوانیم تصور آنرا کنیم.
اما حسرتا که در سالهای اخیر تعداد از افراد در برآمدهای سیاسی و رسانه ئی از این واقعیت های عینی انکار و مبتنی بر دیدگاهای سیاسی، تنگنظرانه و سمپاتی و یا انتی پاتی با دستگاه حاکمه طالبان از این واقعیت های علمی آگاهانه و یا نا آگاهانه انکار میکنند و یکی دیگری را مهاجر و غیر افغان توصیف میکنند.
مفاهیم حقوق بشر و توضیح حقوقی آن این مساٌله را مدلل میسازد که هر قومی از ساکنان کشور بحیث ساکنان اصیل در طول تاریخ معین در خطه های مختلف افغانستان زنده گی نموده اند. آنان بدون استثنا و تمایز حق زنده گی یکسان را داشته و حق انکشاف متوازن و بهره مند شدن از تمام نعمات مادی جامعه افغانی ما را دارا هستند.
در کشور با کثرت اقوام نمیتواند موضوع اکثریت ها و اقلیت ها مطرح باشند و نه باید با ارقام و آمار هنوز نا تثبیت شده، تثبیت هویت نمود و هویت تاریخی دیگران را مورد سؤال قرار داد. برخورد مسئولانه با مساٌله جامعه کثیر القومی افغانستان باز هم ما را بر یک اصل مهم اعلامیه جهانی حقوق بشر بر میگرداند و آن مربوط میشود به " تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام این حقوق و آزادیهای بشری".
در اینجا هدف در آن است که هر قوم و گروه اتنیکی جامعه افغانی ما حق دارد با حفظ هویت قومی اش به موجودیت، اصل تاریخی و هویت اقوام دیگر احترام نموده و آنرا بحیث یک حقوق مشروع بپذیرد.
قسمت دوم
ادامه قسمت اول
نباید یک اصل عمده را در این موضوع با اهمیت نا دیده گرفت که هر قومی بخشی انکار باپذیر از یک ملت واحد اند که در سرزمین مشترک زنده گی میکنند و باید به موجودیت اقوام و روان اجتماعی آنان احترام گداشت و به حق داشتن هویت قومی در وجود یک هویت ملی اعتراف نمود و آنرا جز افتخارات ملی دانست. یکی از مباحث مورد جرو بحث های بعضاٌ به ابتذال کشانیده شده موضوع مهاجرت های اجباری و انتقال از یک محله به محلات دیگرکشور در دوران های گذشته میباشد. در این مورد حقوق بشر حکم مینماید هر شخصی که در یک محل یا خطه تولد یافته، پدر و پدرکلانش باشنده همان محل باشند، پرورده همان محل و باشنده اصلی آن بوده غیر قبل انتقال تلقی میگردند. زیرا این فرد جسماٌ و رواناٌ با خصوصیات جغرافیائی، عرف و سنن و خلاصه با روان اجتماعی همان محل گره خورده است.
زبان
از لحاظ علمی زبان یک پدیده اجتماعی است که در مغز انسان تولید میشود ولی در اجتماع رشد و تکامل میابد.زبان ها تغیرناپذیر و در طول تاریخ تحول میابند.
هر گروه اتنیکی در یک خطه معین دارای زبان اند که با آن نه تنها داد و ستد و تاٌمین روابط اجتماعی میکنند بلکه با زبان معین تبادل احساس میکنند و همچنان احساس یکدیگر را به ساده گی درک میکنند. زبان هم یک پدیده تاریخی است. هیچ زبانی را بدون قدامت تاریخی که به هزاران سال میرسد، نمیتوان جستجو نمود. زبان جز هویت قومی و اتنیکی است که نظربه محلات یک خطه با لهجه و دیالیکت های متفاوت شکل گرفته است. احترام به داشتن و حفظ زبان که فرد در آن پرورش یافته است، انکشاف زبان و سچه نگهداشتن زبان یک حق طبعی و حق بشری است.
تعلیم و تربیت اجتماع مبنی بر رعایت و احترام به این حق بشری حکم مینماید که هر گروه اتنیکی که دارای یک زبان معین اند، حق انکشاف و سچه ساختن زبان خویش را دارند. ولی باید تذکر داد که تغیر در واژه های زبانی و انتخاب نام و تعریف یک زبان نباید موضوع جربحث های مبنی بر اهداف سیاسی بوده ، بل در نتیجه تحقیقات و کاوش های دانشمندان بخش ادبیات و فرهنگ ، سیمینار ها و کنفرانس های علمی –ادبی در سطح مجامع علمی و اکادمیک صورت گیرد. تجارب مربوط به به بحث کشانیدن روی کاربرد واژه ها و یا انتحاب نام و تعریف زبانها روی اهداف سیاسی نا مشروع و بعضاٌ در تقابل با مفاهیم ملت واحد ، منافع ملی و ارزش های ملی میتوانند قرار گیرند.
هویت
هویت یکی از مفاهیم کلیدی در روانشناسی، جامعهشناسی، و علوم انسانی است که به معنای درک فرد از خود و ویژگیهای شخصی، اجتماعی، فرهنگی، و ارزشی او میباشد. به زبان سادهتر، هویت پاسخ به این پرسش است که "من کیستم؟". این مفهوم شامل مسائلی چون باورها، ارزشها، اهداف، نقشهای اجتماعی، تعلقات فرهنگی، و ویژگیهای فردی میشود.
هویت بخشی از رشد روانی-اجتماعی افراد می باشد و شامل هویت فردی، اجتماعی و فرهنگی میباشد. هویت فرهنگی اجتماعی و فرهنگی شامل درک فرد از عضویت در گروه های اجتماعی مانند قومیت، مذهب، ملیت و جنسیت همچنان شامل ارزش ها، زبان ، سنت ها و باور ها مسباشد.
«هویت، مفهومی چندبعدی و پویا است که در طول زندگی و در تعامل با محیط، جامعه، و تجربههای فردی شکل میگیرد. این مفهوم نهتنها در روانشناسی، بلکه در جامعهشناسی، فلسفه و علوم تربیتی نیز جایگاه مهمی دارد. درک و تقویت هویت سالم، یکی از پیشنیازهای رشد روانی و اجتماعی مطلوب، و اساس توانایی تصمیمگیری، ارتباط مؤثر و رضایت از زندگی فردی و اجتماعی است»
من از نتیجه گیری های مباحثات و مناظرات روی مسایل مبنی بر هویت قومی ، زبانی و مذهبی در وسایل رسانه ئی و انترنتی به چند نکته نظر های رسیده ام که خود را بدان متکی و معتقد میدانم:
- در جامعه افغانی با کثرت اقوام موضوع اقلیت و اکثریت نمتواند بشکلی مورد بحث وارزیابی قرار گیرد که اصل حقوق ،عدالت و آزادی های بشری را برای اقوام دیگر ساکن در کشورمورد تحدید و تهدید قرار داده اصل ایده ملت واحد ، هویت ملی و منافع ملی و معیار های وطنپرستی را زیر سوال قرار داد.
- جامعه افغانی ما جامعه کثیر القومی است. هر قومی در یک روند تاریخی ودر یک خطه تاریخی شکل گرفته و رشد تکامل نموده است. هر فردی جامعه افغانی ما حق دارد به داشته ها و ارزش های قوم که در آن تولد و پرورش یافته است ، افتخار نماید و به عین حق دیگران نیز احترام گذارد.
- هر قومی در افغانستان ریشه و منشه تاریخی دارد. هر فرد کشور باید قوم های کشور را از ریشه تاریخی ، آن در خطه که در آن انکشاف نموده، ارزیابی نماید.
- زبان های مختلفه افغانستان در یک روند طولانی تاریخ رشد و تکامل یافته اند. مردمان هر زبان حق دارند زبان خویش را انکشاف دهند و در سچه سازی آن همت گمارند و این حق را برای تمام زبان های دیگر نیز قایل و بدان احترام گذارند.
- تغیر و تعویض واژه ها در یک زبان و یا تغبر نام و صفت یک زبان صرفاٌ از طریق سمینار ها و کنفرانس های علمی- ادبی در مجامع علمی و اکادمیک و توسط دانشمندان رشته صورت گیرد.
- انتخاب واژه های اصلی در یک زبان در اسناد رسمی مورد استفاده قرار دارند ، باید مجاز و عاری از اجبار و حساسیت ها باشد.
- هر قومی از اقوام کشور حق دارد به سنن و عنعنات پسندیده خویش افتخار نماید ولی رعایت آنرا بر اقوام دیگر از دید اجبار نبیند.
- هویت مبنی بر قوم، زبان ، مذهب و فرهنگ و رسوم و عنعنات پسندیده شان باید بحیث داشته های پر افتخار ملی و هویت ملی کشور تلقی و بدان احترام و افتخار گردد.
- بحث طالب را نیاید تنها از سمپتی و انتی پاتی های قومی و زبانی به ارزیابی گرفت بلکه اصل موضوع در سلب حقوق و آزادی های اپتدائي انسانی نهفته است که طالبانیزم و اندیشه عقب گرایانه خویش را بر مردم هر قوم کشور با زور و ارعاب و خشونت تحمیل میکند. پس اندیشه طالبانیز اندیشه منبعث از شریعت است که در زمان کنونی بین دشمنی بر تمدن و فرهنگ یک جامعه انسانی بنام افغانستان است. طالبان بی هیچ ارزش های قانونی و عدالت مبتنی بر حقوق اساسی بشری پابند نیستند.
پایان