دوستان گرامی از من خواسته اند تا با مدنظرداشت وضعیت وخیم تقابل نظامی محدود میان اسراییل و ایران، ضمن بررسی این وضعیت جدید جنگی، تاثیرات آن را بالای وضعیت ملتهب امنیتی و سیاسی افغانستان، بررسی کنم.

در ابتدا لازم می دانم تا خاطر نشان بسازم که افغانستان توسط چهار مجموعه یا منظومه امنیتی از طرف شمال، شرق، جنوب و غرب، احاطه شده که هرکدام این کمربند های امنیتی، وضعیت خاص امنیتی را بر شرایط افغانستان، تحمیل می کنند. اما به صورت مختصر، باید گفته شود که بدون مدنظرداشت فاصله جغرافیایی، تقابل ایران و اسراییل، پای بازی گران قدرتمند جهانی را به این بازی خطرناک امنیتی خواهند کشاند. به همین منظور افغانستان یکی از مساعد ترین زمین ها، برای به چالش کشاندن هریک از بازی گران، می باشد. شاید پرسشی مطرح شود که چگونه افغانستان، با وجود کنترل طالبان، حضور سنگین اطلاعاتی امریکا و متفقین آسیایی، بازهم میدان باز برای پیشبرد رقابت ها میان اسراییل و ایران خواهد شد؟

در پاسخ باید گفته شود که از اینکه مسئله امنیت افغانستان با وجود شکنند گی آن، تعدد بازی گران متعدد با منافع متضاد، بازهم مسئله اصلی در دینامیک های جدید امنیتی در منطقه بخصوص در نزاع فعلی میان اسراییل و تهران خواهد بود، بنا بحث روی نقش این کشور در این بحران تازه امنیتی مطرح شده می تواند. چون در مسئله تقابل ایران و اسرائیل تنها یک موضوع  یا سوژه مطرح بحث نیست، بلکه بخشی اعظمی از جغرافیا، بازی گران، اهداف و قاعده های بازی، مطرح بحث است. از نقشه بزرگ‌تر بازدارندگی غیرمستقیم، تا نفوذ فرهنگی و هژمونیک، هرکدام به نوبه خود در تغییر ماهیت تقابل میان اسراییل و ایران، نقش بازی خواهد کرد. هرگونه تشدید تنش میان این دو بازیگر، خطر افزایش رقابت‌های اطلاعاتی، فعال‌سازی گروه‌های نیابتی، و تبدیل‌شدن افغانستان به میدان جنگ نیابتی پنهان را بالا می‌برد؛ و این دقیقاً همان سناریویی‌ست که در آن ملت افغانستان، در غیاب یک دولت مقتدر، هزینه‌ی بازی‌های ژئوپلیتیک دیگران را می‌پردازد. ما تجربه های تلخ چنین رویداد های امنیتی را در گذشته داشته ایم که جغرافیای افغانستان، با بخت شور، میدان اصلی این زور آزمایی ها شده است.  عین مسئله در مجموعه امنیتی جنوب آسیا، در عرصه رقابت های شدید میان هند و پاکستان باعث شد تا پاکستان با حمایت قوی از طالبان و شورش گری مذهبی تندروانه، برای اینکه تمام زمینه ها را برای مانور های هند در میدان افغانستان، محدود کند،  طوری بازی امنیتی را با مشوره امریکا پیش برد که بالاخره، نظام جمهوریت سقوط کرد و طالبان، حاکم میدان شدند. خوب حالا عین سناریو در مورد اسراییل و ایران، قابل بررسی است و احتمال آن نیز وجود دارد. بخصوص در شرایطی که این تصادم امنیتی می تواند تقابل ساختاری را نه به شکل مقطعی،بل جنگ نیابتی در بستر نظم شکننده منطقه‌ای، مسیر دهد. این تحول باعث می شود تا شرایط طوری پیش بیاید که بازی گران متعدد به اساس منافع حیاتی امنیتی خود شان، در دو طرف خط دفاع از تهران و یا تل آویو قرار گیرند.

 در یک تحلیل امنیتی در سایه تقابل میان ایران و اسرائیل، می توان گفت که این تصادم نه یک بحران و برخورد مقطعی یا حادثه‌محور، بلکه یک تقابل ساختاری با ریشه‌های ژئواستراتژیک و ایدئولوژیک است. این دو بازیگر در دو سوی هندسه نظم خاورمیانه‌ای قرار دارند. هردو تلاش می کنند تا با استفاده از وضعیت موجود از تمام زمینه ها و بستر های موجود برای یارگیری امنیتی، استفاده کنند. هم ایران و هم اسراییل دارای نقاط قوت و ضعفی هستند که میتوانند برعلیه همدیگر از آن استفاده کنند. ایران در گذشته اتکای بیشتر به محور مقاومت مبتنی بر ژیوپولیتیک شیعه داشت. با آغاز بحران غزه و تشدید فشار ها بر حماس و حذف رهبران آن ها، سقوط اسد در سوریه، تشدید فشار های نظامی بر حزب الله لبنان و بمباران شدید حوثی های یمن، ایران این حلقه استراتیژیک بازدارنده را قسما از دست داده است. ایران از این حلقه بازدارندگی و تشدید فشار ها بر اسراییل و متحدان غربی اش، برای باج گیری و تحمیل فشار ها در معادلات بزرگ بین المللی به نفع خودش بهره می برد. در حالیکه متفقین آسیایی مانند روسیه و چین، علی رغم موضع متضاد در خصوص جایگاه نفتی ایران در بازار های جهانی، از این حلقه استفاده می بردند و غرب را در بسا موارد به چالش می کشیدند.

ایران از محور مقاومت و نفوذ در نوار شیعی (هلال شیعی) در دو جهت بازدارندگی و تحمیل نفوذ هژمونیک خود در تقابل با غرب، عرب ها و ترکیه، بهره می برد. این هلال شیعی در افغانستان نیز دارای هسته های بود که چالش های را همزمان فراراه دینامیک امنیتی غرب محور، ایجاد کرده بود. از سوی دیگر، اسرائیل با اتکا به متحدین غربی، به‌ویژه آمریکا، در پی خنثی‌سازی این نفوذ بوده است. بحران غزه از سال گذشته تا سقوط اسد در سوریه و تلاش برای سرکوب حزب الله در لبنان، اعمال فشار بر عراق  مبنی بر به حاشیه بردن گروه های طرفدار تهران، از دستور کار های اسراییل در همراستایی نزدیک با امریکا و متحدان اروپایی اش بوده است. اسراییل با سیاست مهار ساختاری نفوذ ایدیولوژیک ایران، نه تنها جنگ را محتمل می بیند و دست به آغاز آن میزند؛ بل تلاش می کند از محور های مختلف، ایران را با چالش های جدید امنیتی وسیاسی مواجه سازد. ائتلاف با سازمان های اطلاعاتی منطقه از جمله سازمان امنیت هند "راو"، آی اس آی پاکستان، سازمان امنیت آذربایجان و حتی سازمان اطلاعات ترکیه " میت" نیز ایجاد کرده بود تا تهران را در چندین محور و راستا، با محدودیت های عملکردی و مانوری، مواجه سازد.

به هر حال درگیری و تقابل امنیتی میان اسراییل و ایران می تواند جغرافیای وسیعی از محور مقاومت مانند غزه، لبنان، عراق، سوریه و حتی افغانستان و آسیای مرکزی  را به‌صورت بالقوه وارد این زنجیره تقابل نماید. اما مشخصا افغانستان تحت کنترل طالبان چگونه می تواند قربانی این دور جدیدی از بازی های خطرناک امنیتی میان تهران و تل آویو شود؟ عجالتا،  می توان از عواملی نام برد که به صورت بالقوه بر وضعیت افغانستان تحت کنترل طالبان، تاثیر منفی برجای خواهد گذاشت. تحریکات تعارضات قومی و فرقه ای، تحریک گروه های افراطی سلفی که بر ضد منافع تهران، فعالیت دارند، نزدیکی و همراستایی بیشتر با هند، ترکیه، آذربایجان، امریکا و حتی پاکستان در امر کاهش و مهار نفوذ فرهنگی، سیاسی، زبانی و ژیوپولیتیک تهران در افغانستان، می توانند از جمله این تحریکات خصمانه و مقابله جویانه برضد تهران در افغانستان باشد. ایران نیز دارای توانمندی های بالقوه در میدان افغانستان است. استفاده از گروه های ضد طالبان، فاطمیون، زینبیون و گروه های هزاره در میدان افغانستان بر ضد اسراییل از جانب تهران همزمان با دور جدیدی از مانور های امنیتی و اطلاعاتی اسراییل در منطقه، وضعیت را پیچیده می سازد. حتی خود امارت طالبانی، در این گیرو دار و تلاش قدرت های دخیل در قضیه افغانستان، شکاف و درز های خواهد برداشت. این جاست که با در نظر گرفتن خلأ حاکمیتی و ضعف کنترول اطلاعاتی در افغانستان، گروه‌هایی چون فاطمیون، لشکر زینبیون، القاعده یا حتی داعش شاخه خراسان می‌توانند از افغانستان به عنوان پناهگاه یا پایگاه عملیات علیه منافع ایران یا اسرائیل در منطقه استفاده کنند. از این که ایران نگاه ویژه نسبت به موقعیت افغانستان از لحاظ سیاسی، امنیتی، اقتصادی و ژیوپولیتیک دارد، بنا اسرائیل و متحدانش ممکن است در صدد اخلال یا تضعیف نفوذ اقتصادی ایران از مسیر افغانستان برآیند. این می‌تواند از طریق جنگ نیابتی اقتصادی، خرابکاری زیرساختی یا تحریک ناامنی‌های محلی صورت گیرد. از اینکه ایران بار ها امریکا را تهدید به هدف گیری از طریق هدف قرار دادن پایگاه هایش در منطقه کرده، در صورت چنین اتفاقی، پای قدرت های بزرگ در میدان کشاکش میان اسراییل و ایران، بیش از پیش، کشانده خواهد شد. روسیه و چین نیز با نگاه های فرصت طلبانه از یک طرف، خواستار به چالش کشیدن امریکا در منطقه به واسطه ایران و گروه های همراستای آن در عرصه های نبرد های اطلاعاتی اند و از سوی دیگر، نمی گذارند این برنامه به صورت حتمی با احتمال کمی که هم دارد، موفق شود. چون نفت ایران برای چین مهم است که در صورت تداوم تحریم ها و وضعیت موجود، گاو شیری ای در اختیار پکن است و از سوی دیگر، ورود تهران به بازار های جهانی نفت، در صورت کدام توافق احتمالی با غرب، روسیه را در یک موقعیت دشوار قرار می دهد. اما میدان افغانستان، برای اعمال فشار بیشتر بر ایران از جانب شرق، تحریک و تهییح گروه های تندرو مخالف ایران در خاک افغانستان، تقویت بلوچ ها، تقویت داعش، کشاندن طالبان به سوی غرب با انجام توافقات جدید در عرصه های به رسمیت شناسی این گروه، تهران را در موقعیت دشواری قرار خواهد داد. در این صورت، تهران مجبور است با استفاده از کارت شیعه، نفوذ فرهنگی و زبانی، حمایت از مقاومت های پراگنده در افغانستان که بر ضد طالبان فعالیت دارند،  نزدیکی زیان آور با محور شرق و تسلیمی بدون قید و شرط به خواسته های آزمندانه ی آنها، میدان اصلی رقابت را افغانستان، انتخاب کند. همچنان، تهران یک کارت برنده ی دیگری هم دارد. حضور سنگین نظامیان پیشین ارتش، پولیس و سازمان اطلاعات افغانستان  که پس از سقوط جمهوریت به این کشور پناه برده اند،  خود به یک نیروی پیش مرگه در خدمت منافع امنیتی، رقابت های ژیوپولیتیک و ایجاد سد در برابر برنامه های غرب، اسراییل و ترکیه ،  مبدل خواهد شد.

 

به هرصورت، هرگونه ناهنجاری امنیتی در منظومه های امنیتی پیرامونی افغانستان، بر وضعیت این کشور، تاثیر منفی و جنگ افروزانه ی خواهد داشت. طالبان در صورت اعمال بیشتر فشار از جانب امریکا، تسلیم معادله امنیتی اسراییل و امریکا در منطقه خواهند شد. در این طرح نظر ترکیه، هند و عرب ها نیز، قابل درک و مراعت از جانب امریکا است. در حالیکه تهران در سه سال گذشته کوشیده تا این گروه را در تار خام تعامل و زدو بند های امنیتی و اطلاعاتی، نگهدار دارد و خطرات ناشی از سرکشی های غیر مترقبه این گروه را از قبل مهار کند. اما همانطوریکه از نامش پیداست، باج دهی برای طالبان، تنها بنیاد های این گروه را تقویت می کند و این گروه را بیشتر تقویت خواهد کرد. به هر حال، افغانستان قربانی غیبت دولت مقتدر و میدان زورآزمایی بازیگران فرامنطقه‌ای در یک نظم شکننده‌ی در حال فروریزی‌ست. اگر طالبان در فشار میان بازیگران بزرگ تسلیم شوند، زمینه برای استفاده از افغانستان به عنوان پایگاه فشار بر ایران توسط اسرائیل و غرب فراهم می‌شود. در برابر، اگر ایران در این بازی نیابتی دست بالا بگیرد، می‌کوشد با محور شیعی، طالبان را به چالش بکشد. در هر دو حالت، ملت افغانستان بازنده‌ی اصلی خواهد بود.