روزنامهها در امر بازتاب رويدادها سهمی بارز دارند و به ويژه در کشور ما که از فرهنگ نوشتن يادداشتهای روزانه، ثبت رويدادها، خاطرهنويسی، عکس و فيلمهای مستند چندان خبری نيست، منبعی با ارزش برای کارهای پژوهشی و دانشگاهی اند. پايهی اساسی اين پژوهش مجموعهی (کلکسيون) نشريهی ندای خلق است.
ندای خلق (Nida-yi khalq)، در ١٢ حمل ١٣٣٠خ/٢ اپريل ١٩٥١م ، به صاحب امتيازی دوکتور عبدالرحمن محمودی و مديريت مسوول انجنير ولیاحمد عطايی (۱) در کابل آغاز به نشر کرد.
سرمقالهی نخستين شمارهی ندای خلق، به خامهی محمودی نوشته شده و در حقيقت مرام نشراتی روزنامه را بازتاب میدهد. در آن میخوانيم: "... نامهی ندای خلق، حکومت خلق توسط خلق و برای خلق را به مردم وعده میدهد. متکی بر اساسات دموکراسی، نامهی ما برای رویکار آوردن ...انتخابات آزاد، تامين تعادل اساسی در بين قوای ثلاثه سعی و نشرات نموده، ... مبارزه با استثمار و دشمنان منافع خلق را هدف خود میداند ... [با] پابندی و عشق به قانون و نظم و دشمنی با تشدد و اغتشاش و بینظمی ... میتوان شاهد سعادت و خوشبختی را با اغوش کشيد...(۲)
عطايی، در همين شماره نوشت: "... مطابق قوانين دموکراسی مردم حق دارند جمعيتهای سياسی يعنی حزب و يا پارتی به صورت علنی تشکيل داده ... در انتخابات وکلای خود را برای مجالس مشوره و شورای ملی (پارلمان) به اساس حزبی مجاهده کرده ... پس از آنکه وکلای شان در شورای ملی جمع شدند بايد مطابق قانون به امر ذات شاهانه رئيس حزب غالب کابينه را تشکيل [داده] و يا... در شورای ملی اقليتی که باقی میماند وکلای دست چپ و يا مخالفـين را تشکيل میدهند....(۳)
بدين ترتيب در دو نوشتهی بالا، اماج و نيت ندای خلق با روشنی بيان شده و در شمارههای بعدی دستاندرکاران و همکاران نشريه بيشتر به توضيح مفاهيم بالا میپردازند.
نوشته را در آغاز، بـه اختصار در بارهی اوضاع اجـتماعـی و سياسی کـه پيشزمينهی پايهگزاری ندای خلق گـرديـد، آغاز میکنم.
پيشزمينهی نشر ندای خلق
با پایان جنگ جهانی دوم (١٣١۹- ١٣٢٤خ/١٩٣٩- ١٩٤٥م)، دگرگونیهایی در سطح جهان و کشورهای همسایهی افعانستان، ايران، اتحاد شوروی پيشين، چين و شبه قارهی هند اتفاق افتاد. در ايران جنبش مترقی و ملی گسترش يافت، روزنامههای آزاد و احزاب سياسی از جمله جبههی ملی دوکتور محمد مصدق و حزب توده ايران پايهگذاری شدند. تحت رهبری حکومت دوکتور محمد مصدق جنبش ملی شدن صنعت نفت از پشتيبانی گستردهی مردم برخوردار شد. اتحادشوری در جنگ جهانی دوم بر المان نازی پيروز شد و اردوگاه شماری ازکشورهای سوسياليستی تشکيل شد. در شبه قارهی هند جنبش آزاديخواهی گسترش يافت و منجر به کسب استقلال هند در ١٩٤٧ميلادی از استعمار بريتانيا کرديد. گسترش و اوجگيری جنبش رهايیبخش در چـين، انقلاب چيـن را در ١٩٤٩ميلادی رقم زد.
در سطح جهانی، پیریزی سازمان ملل در دستور کار قرار گرفت که افغانستان درخواست عضویت آن را داشت. روشن بود که پذیرفتن عضویت سازمان ملل رعایت احکام آن را و اصول حقوق بشر را میطلبيد.
حکومت افغانستان به تاريخ ١٠ سرطان ١٣۲۵خ/ ۲ جولای ١٩۴۶م طی تلگرامی از منشی عمومی سازمان ملل درخواست عضويت کرد و در آن تذکر داد که: "اين مملکت حاضر است تعهدات مندرجه در پيمان را قبول کند." به تاريخ ۲٧عقرب ١٣۲۵خ/١٩نوامبر ١٩۴۶م افغانستان به عضويت سازمان ملل پذيرفته شد. (۴)
روشنفکران افغانستان اين رويدادها را با دلچسبی پيگيری میکردند. روزنامهها، مجلهها، کتابها و جزوهها به زبان فارسی از ايران، اتحاد شوروی و شبه قاره هند به کشور میرسيد و دست به دست میگشت. مزيد برآن راديوهای زيادی نيز به زبان فارسی و ساير زبانهای افغانستان پخش میشد. مردم و روشنفکران کشور اين راديوها را میشنيدند و نشریات را میخواندند. همهی این رويدادها در تحول فکری و سياسی مردمان کشور ما سهم با اهمیت داشتند. بدين ترتيب، جنبش نوين سیاسی در افغانستان از حرکت عمومی اصلاح طلبانهای کـه سراسر منطقه را فراگـرفته بـود، تاثير میپذيزفت.
روشنفکران و ترقیخواهان افغانستان از مجبوريتهای سياسی و تعهدات بينالمللی دولت افغانستان بهخوبی آگاه بودند، چنانکه دوکتور محمودی نوشت: "... ما بارها گفيم و باز هم میگويم که دولت عليه افغانستان نظر به مجبوريت سياسی و تعهدات بينالمللی مجبور است خطمشی خويش را با اساسات دموکراسی و قوانين مدنی گذاشته و ... مقررات اساسی حقوق بشر را احترام نمايد.... دولت افغانستان در پای اين اعلاميه امضاء کرده... ما به خلق اعلام میکنيم ... از همه حقوق وآزادیهايی برخوردار گردند که ساير ملل از آن برخوردار بوده و حق دارند....(۵)
در درون کشور مردم و روشنفکران از استبداد کبیر، ظلم و بيداد حکومت محمد هاشم (١٩٢٩-١٩٤٦م) به ستوه آمده بودند و پيوسته نارضايتی مردم از نظام گسترش میيافت.
در چنین اوضاع و احوال محمد هاشم، کاکای شاه در جوزای ١٣٢٥خ/می ١٩٤٦م استعفا داد و از طرف محمد ظاهرشاه، کاکای دیگرش شاه محمود، وزیر حرب در حکومت محمدهاشم بهعنوان صدراعظم تعیـین شد. با رویکار آمدن شاه محمود (١٩٤٦-١٩٥٣م)، برخی تغیـیرات در صحنهی سیاسی کشور اتفاق افتاد. وی زندانيان سياسی دوران محمد هاشم را رها کرد و در بيانيهی خود از دموکراسی سخن گفت و اصلاحات را به مردم وعده داد. حکومت شاه محمود، دموکراسی را به آزمایش گرفت و " ... يک دورهی امتحانی را آغاز و آزادی انتخابات بلديه (شهرداری) و شورای ملی را اعلام نمود (۶) . در سال ١٩٤٧میلادی، "اصولنامه بلدیه" که انتخابات سِری را پیشبینی میکرد، تصویب شد. نفس اين امر اقدام با اهميتی بود. به سخن صديق فرهنگ "اقدام مهمی ديکری که در اين وقت صورت گرفت، پايان يافتنِ تسلط انحصاری زبان پشتو در معارف و ورود مجدد زبان دری در مکاتب بود ...(۷)
انتخابات شورا (پارلمان) در ١٩٤٩میلادی در کابل، در حدی نسبی، براساس "رایگیری سِری و کتبی" صورت گرفت. دوکتور عبدالرحمن محمودی و ميرغلام محمد غبار از شهر کابل به عضويت شورای ملی انتخاب شدند. شماری از روشنفکران و ترقیخواهان ولايتهای کشور به عنوان نمايندهی مردم در شورای ملی راه يافتند و تعداد شان به سخن صديق فرهنگ به سی نفر میرسيد.
شورا، موفق شد که در سال ١٣٢٩خ/١٩٥٠م قانون مطبوعات را که برای جراید غیردولتی اجازهی انتشار و آزادی محدود را میداد، به تصویب رساند. در همین دوره، نواندیشان با استفاده از فضای به وجود آمده، بـه منظور آگاه ساختن مردم از اوضاع جهان، منطقه و کشور و تحقق اصـلاحـات، بـه نشر و تبلـیغ منـظم دیـدگاهها و اندیشههـای خود در میان مردم پرداختند و به پايهگزاری نشريههای آزاد، از جمله ندای خلق، وطن، انگار،... دست یازیدند.
نوانديشان کشور بـه نقش نشريه در امر بیداری، اگاهی و تشکل جـوانان و پـیشبرد اصـلاحـات بـه خوبی آگاه بـودند و برای به دست آوردن نشريهها اقدام کردند. همزمان با پايهگذاری نشريههای آزاد و يا اندک پيش از آن، يک تعداد محافل سياسی به شکل هستههای احزاب توسط اهلنظر و سياست و همچنین "اتحادیه ی محصلان" دانشگاه کابل توسط دانشجويان کشور پيریزی شد. از جملهی اين هستهها، يکی هم "حزب خلق" بر محور نشريهی ندای خلق بود.
زندگینامهی دوکتور عبدالرحمن محمودی
عبدالرحمن محمودی در ١٢٨٧ خورشيدی در گذر "بارانه"، در نفس شهر قديم کابل زاده شد. پدرش کارمند دولت بود. پدر و مادرش در ١٣٠٤خورشيدی زندگی را پدرود گفتند و سرپرستی خانواده به دوش عبدالرحمن محمودی افتاد. وی روزهای دشوار و ناگوار را تجربه کرد. او آموزش ابتدايی و عالی را در ليسه حبيبيه کابل ديد و پس از آن شامل دانشکده طب (پزشکی) شد و در سال ١٣١٧ خورشيدی در رشتهی عقلی و عصبی فارغ و به عنوان دوکتور در شفاخانهی "علیآباد" به کار آغاز کزد. وی در ١٣۲١ خورشيدی به عنوان سرطبيب در شفاخانهی هرات تعيين شد و بعد از چند سال به عنوان آمر بخش شفاخانهی عقلی و عصبی و استاد در دانشکده طب مقرر شد.
به نظر من، مقالهی علمی دوکتور محمودی که با عنوان "نظريات فروئيد به صورت عمومی" در سال ١٣٢٤خورشيدی در سالنامهی کابل چاپ شد، نشاندهندهی مطالعات وی در مکتب روانکاوی زيگموند فرويد
(١٩٣٩- ١٨٥٦م)، روانکاو معاصر بود. (۸)
به سخن ميراسمعيل مسرور نجيمی،(۹) يکی از نويسندگان ندای خلق، "دوکتور عبدالرحمن محمودی، در راس يک هييت طبی ... به تهران رفتند، از بيمارستانها ... ديدن کردند.... ديدار و مذاکره غيررسمی ... با
دوکتور تقی ايرانی، پروفيسور ايرج اسکندری و استاد صادق هدايت و علی دشتی (۱۰) فرد فرد ... کرده بودند. (۱۱)
به سخن ميراسمعيل مسرور نجيمی، يکی از نويسندگان ندای خلق، "دوکتور عبدالرحمن محمودی، در راس يک هييت طبی ... به تهران رفتند، از بيمارستانها ... ديدن کردند.... ديدار و مذاکره غيررسمی ... با دوکتور تقی ايرانی، پروفيسور ايرج اسکندری و استاد صادق هدايت و علی دشتی فرد فرد ... کرده بودند.
دوکتور محمودی با شرکت در کارزار انتخابات بلديه ی کابل در ١٣۲٧خورشيدی، فعالانه وارد صحنهی سياسی کرديد. وی در ١٣٢٨خورشيدی در کارزار انتخاباتی دورهی هفتم شورا در شهر کابل شرکت کرد و از سوی شهروندان کابل به عضويت شورا انتخاب شد. وی از تربيون شورا برای پيشبُرد مرام ندای خلق استفاده کرد. وی در ١٢ حمل ١٣٣٠خورشيدی بهعنوان صاحب امتياز، به همکاری و همياری همرزمان خويش، ندای خلق و اندک پيش از آن هستهی حزب خلق را پايهگزاری کرد. گزينش نام ندای خلق با رنگ سرخ برای لوحه نشريه که در آن روزگار بار سياسی انقلابی داشت، انديشه و نظر دوکتور محمودی بود.
عبدالرحمن محمودی با پايان دورهی هفتم شورا، برای دورهی هشتم شورا نامزدی خويش را از شهر کابل اعلام داشت. دولت در روند انتخابات دورهی هشتم شورا دست به مداخله و تقلب زد و شهريان کابل دست به اعتراض و راهپيمايی. شهريان کابل در ٣١ حمل ١٣٣١خورشيدی راهپيمايی بزرگی را به راه اندختند، مداخله و تقلب دولت را محکوم کردند. دولت دست به سرکوب زد. دوکتور محمودی با جمعی از پيشگامان جنبش دموکراسی زندانی شد و روزهای غمباری را در اناقهای کوته قفلی (مجرد) زندان مخوف "قلعه جديد" دهمزنک گذشتاند. دوکتور عبدالرحمن محمودی پس از ده سال زندان، در ٢٩ ميزان ١٣٤٠خورشيدی ديده از جهان فروبست و در کابل به خاک سپرده شد.
روانش شاد باد!
روش ندای خلق
ندای خلق، زير عنوان "روش نامهی ما" به روشنی بيان میدارد که نشريه به امروز و آينده نگاه دارد و به ماضی نمیپردازد. ندای خلق نوشت: "... در چند روز مقالات بسيار به ما رسيده است با کمال ممنونيت ... روش خود را در اتی برای معلومات شان به عرض میرسانم.
نويسندگان عزيز! ما با ماضی سياه و چه بود و نبود، چها کردند و نکردند. درامههای ننگين و ممثلين آن سروکاری نداشته و نداريم. حال و آينده در نظر ما قيمت دارد، روزنامهی ما کوچک و وقت ما تنگ است.... ما مامور تصفيه حساب ماضی نيستيم.... ما محکمه و دادگاه تشکيل نداديم ... غايهی حقيقی ما آگاه ساختن مردم به طرز تشکيل حکومت خلق يعنی حکومتی است که توسط رای آزاد مردم انتخاب شده و توسط خلق يعنی بواسطه نمايندگانشان کابينه مسوول تشکيل گرديده و برای خلق ... کار کند. ما آرزو داريم که برای خلق مفهوم قانون، طرز انتخاب وکلا، حقوق وکلای شورای ملی، آزادی بيان، نشرات، اجتماعات سياسی و تشکيل احزاب را به مردم بياموزيم. ما آروزمنديم که به مردم نشان دهيم که چگونه با صبر، ثبات و استقامت بدون زور و تشدد، فقط از راه دموکراسی به سرمنزل نجات میرسند... حساب ديروز را به عدالت الهی و تاريخ و حکومت خلق بسپارند.(۱۲)
به گمان من، محمودی با اين نوشته همزمان چند هدف را دنبال میکند. اول اينکه با نام بردن از "درامههای ننگين و ممثلين آن ..." کارکردهای دولت محمد نادرشاه- محمد هاشم را تائيد نمیکند، بلکه آن را به رخ آنها میکشد و بر آن غيرمستقيم میتازد و به سخن اينکه "... روزنامهی ما کوچک و وقت ما تنگ است"، بررسی و داوری آن را "... به تاريخ و حکومت خلق ..." میسپارد. دوم محمودی آگاه است که درگيرشدن ندای خلق با گذشتهی خونين و سياه به معنای درگير شدن با دولت محمد نادرشاه - محمد هاشم که حکومت شاه محمود ادامهی آن است، حساب میشد. سوم اينکه در سياست نگاه به امروز و فردا تعيينکننده است، از اينرو برای ندای خلق امروز و فردا اولويت داشت. با درنظرداشت آن اوضاع و احوال ندای خلق به مصلحت دانسته که بررسی گذشته را به تاريخ و حکومت خلق واگذار شود و به امروز بپردازد و به آينده نگاه کند. مقوله ای معروف است : برای اينکه در سياست اشتباه نکنيم باید به امروز بپردازیم و به آينده نگاه کنیم.
ويژگیهای ندای خلق
ندای خلق بخشی از اصول شناخته شـدهی روزنـامـهنگاری را رعایت کرده. بـهطور کل همه شمـارههای آن دارای سرمقـالـه بـوده که بيشتر بـه امضای دوکتورمحمودی در ستون اول، صفحهی اول نشريه درج شـده است. خبر به عنوان یک عنصر ضروری و لازم، جایگاهی مهمی در نشريه دارد. روزنـامـه، نامههـای خوانـندگان را که بيشتر روح انتقادی و اصلاحی دارد، منتشر کرده است. نشريه، بيشتر در چهار صفحه در روزهای دوشنبه و پنجشنبه در مطبعهی گستتنر ندای خلق منتشر شده است در زير لوحه ی شمارهی اول ندای خلق نوشته شده بود «نامه ملی سياسی، اجتماعی و ادبی»، اما در شمارههای بعدی آمده «نامه ملی ادبی- اجتماعی و سياسی»، در حاليکه درین فاصله، بار سياسی ندای خلق پررنگتر شده بود. شعر در صفحههای روزنـامـه بازتاب دارد. از طنز، لطیفه و کاريکاتور (۱۳) بهرهگيری شـده است. ندای خلق در ١٥٠٠ نسخه چاپ شده است. نوشتههایی در بارهی نقش و جايگاهی زن در صفحههای روزنـامـه اندک بـه چشم میخورد. از عکس خبری نيست. اشاره گزاری زبان کمتر رعايت شده است.
با وجود اينکه زبان روزنامه بيشتر تند و انتقادی بود، اما در رابطه با شاه و روحانيون زبان نرم را مراعات کرده بوده است تا با آنها درنيافتد. ندای خلق عزت قلم را رعايت و از کاربُرد واژههای مستهجن خودداری کرده است. نوشتهها بيشتر نظری و انتقادی بودند. نوشتههای تحليلی کمتر به چشم میخورد. شماری از نوشتهها بيش از يک ستون نيستند.
به گمان من، نشر ندای خلق با شماری از نشريههای غيرحکومتی آن برهه، نخستين تجربـهی روزنـامـهنگاری بـه زبان فارسی پس از فروپاشی دولت اميرامانالله بود. وزنهی کمیتجربه، فضای استبدادزدگی، نبود فرهنگ دموکراتيک و نهادهای مدنی بر شانههای ندای خلق سنگينی میکرد. نثر نشريه، فـارسی متعارف و معياری کابل است. نثر قابل فهم، زمینهی نفوذ ندای خلق را در میان گروههای با سواد و کمسواد افزایش داد و میزان تأثیرگزاری آن را در جامعه بالا برد.
درونمايهی مقالههای ندای خلق
مقالههای ندای خلق بيشتر به مسایل مهم سياسی، اقتصادی و اجـتماعـی پرداخته است. اندیشهها و دیـدگـاههای سرمقالهها بازتابدهندهی انديشههای دستاندرکاران نشريه بود. از ایـنرو، آشنا شـدن با درونمايهی مقـالـههـای ندای خلق، از یکسو در شناخت اندیشهها و دیدگاههـای بخشی از روشنفکران کشور کمک میکـند و از سوی دیگر در شناخت مسایل جدی مطروحه در همان برهه. مسلمن هر دو نکتهی بالا برای پی بردن بـه اوضاع و احوال و مناسبات اجـتماعـی ـ سیاسی آن دوران با اهمیت است.
در قلمرو دولت افغانستان، استـبداد و تبعيض، رشوهخواری و چپاولگری بیداد میکـرد، از قانون خبری نبـود و ادارهی فعال مایشا حاکم بـود. در واقع رابطه بین دولت و مردم رابطه بین حاکم و رعایا و ميان آمر و مادون بـود. ندای خلق در چنین اوضاعی، تلاش کرد تا تحول دموکراتيک را در نظام سياسی کشور در راستای برپايی "حکومت دموکراسی" رقم بزند و جامعه را بـه سوی قانونمداری سوق بدهد.
ندای خلق نوشت: "از نقطهنظر قانون، شورای ملی يک مملکت بزرگترين و مهمترين شخصيت قانونی و اساسیترين رکن دولت بوده ... بدبختی بزرگ در افغانستان موجود بوده، چون ملت تا کنون به حقوق خود ... آشنا نشده...(۱۴)... در يک حکومت دموکراسی ... هرکس در بيان نشرات، عقايد و آمال و تشکيلات سياسی آزاد است،.... اکنون ما مجبوريم ... حس احترام به قانون و مسووليت اجتماعی که در وجود ما توسط استبداد کشته شده است بيدار ساخت. ... در يک حکومت دموکراسی مبارزه برای دفاع از حق نيز فرض ماست.
در يک حکومت دموکراسی مبارزه برای حق و مرام خود فقط از راه قانون و با مقاومت و ثبات ممکن بوده و هيچگاه نبايد به زور و تشدد مراجعه کرد.(۱۵)
دوکتور محمودی مطالب بالا را بيشتر در چارچوب نظری، عام و مجرد مطرح کرده که بيشتر اين نظريات در اروپا شکل گرفته بودند. به باور من نيت محمودی در گام نخست بيشتر آگاه ساختن مردم و بهويژه جوانان و درسخواندهها به اين اصول بوده است. پياده کردن اصول بالا و تحول در ساختار قدرت امريست ممکن اما زمانگير.
ندای خلق نوشت: "… بايد دولت را از حکومت فرق نمود، دولت مجموعه قوای سهگانه ... حکومت عبارت از قوه اجرائيه ... خلق هم حق دارند برای تشکيل حکومت توسط رای آزاد خويش مبارزه کند... تشکيل حکومت خلق به صورت ممکن است که ما همه و يا اکثريت ما بدور يک فکر و نظريه جمع شده، يک پروگرام را قبول و حزبی را تشکيل نمايند. اما در تشکيل حزب نبايد ما افکار قبيلهوی، قومی و نژادی را پيروی کنيم ... به اساس حزبی وکلا را انتخاب و با اين صورت شورای ملی و کابينه را بدست خود گرفته و يک حکومت صحيح و مسوول در مقابل خلق را تشکيل نماييم.... اين امر حق اساسی و مشروع ملتها بوده ....(۱۶)
ندای خلق کوشش کرده که با شاه مستقيم درگير نشود و شاه را "مصئون و غير مسوول" خواند، اما با شامل شدن "افراد خاندان شاهی ... در کابينه" مخالفت کرد. ندای خلق نوشت "... شاه در يک حکومت مشروطه و دموکراسی قانونا مصئون و غيرمسوول است ... خودش هم تابع قانون و مراقب اجرای قانون است.... افراد خاندان شاهی نمیتوانند در کابينه شامل شوند و مسووليت اجراييه را بدوش بگيرند...(۱۷)
به باور من دوکتور محمودی از يک سو باورهای خود را به اصول شاهی مشروطه بيان و تبليغ کرده و از سوی ديگر کوشش نموده که با جداسازی حکومت از شاه از سنگينی فضای استبداد بکاهد. بخشی از نظريات ندای خلق که بازتابدهندهی نظريات شماری از روشنفکران آن برهه بود، در قانون اساسی سال ١٣۴٣خورشيدی بازتاب يافت.
يکی از هدفهای ندای خلق تلاش برای پايهگزاری دادگاهی علنی و بیطرف در سرزمينی بود که درانجا دادگاه هیچ استقلالی نداشت. روشن است که، دادگاه مهمترين نهاد قضايی است. بیطرفی، استقلال و علنیت دادگاه و انتخاب آزادانهی وکيل مدافع يکی از اصلهای اساسی "حکومت دموکراسی" است.
ندای خلق در چندين سرمقاله اين مساله را پيگيری کرده و روی اهميت جداسازی قوای سهگانه دولت و استقلال قوای قضا، علنی بودن دادگاه بهويژه دادگاههایی که به بررسی اتهامهای سياسی میپردازد، پا فشرده است. ندای خلق نوشت: "... از همه مهمتر برای مصونيت زندگی افراد محاکمه آزاد و علنی را که تا کنون مخصوصا در اتهامات سياسی، اصلا وجود نداشته داير نمودن، حتمی است... آزادی محاکمه يک رکن بزرگ آزادی و دموکراسی بوده...(۱۸)
بازهم در ندای خلق میخوانيم:
"محاکمهی آزاد و علنی يکی از حقوق اساسی خلق و راس و مبدا همه آزادیها بوده و در مملکتی که محاکمه آزاد و علنی وجود نداشته باشد، گويا بطور قطع آزادی وجود ندارد....(۱۹)
"امروز ... در مملکت ما نظر به عدم آشنا بودن مردم به حقوق شان احترام رای عامه تقريبا وجود نداشته و چون کارمندان مقدرات خود رامربوط رای عامه ندانسته... (۲۰)
ندای خلق به آزادی مطبوعات توجه جدی دارد. روزنامه بارها از مزايای مطبوعات آزاد در بيان خواستهها و افکار مردم ياد کرده و ياداور شده که مطبوعات دولتی حقايق را وارونه بازتاب میدهند. "... مطبوعات آزاد عبارت از يک تحفه نيست که حکومت به ما اعطا نموده، بلکه امتيازيست که با مبارزه متوالی بدست آورديم.... گورکی، نويسندهی معروف روسيه مطبوعات آزاد را رهنما و معلم خلق حساب مینمايد...(۲۱)؛ مطبوعات آزاد در سير ترقی و تکامل يک مملکت رول مهم بازی کرده و يگانه راز پيشرفت ممالک مترقی است....(۲۲)
به باور من، عمدهترین دشواری ندای خلق و ساير روزنامههای غيرحکومتی آن برهه، نبـود نظام دموکراتيک مطبوعاتی، پا گير بودن قانون مطبوعات و حضور سنگين فضای اختناق و سانسور بـود.
دوکتور محمودی زير عنوان "وطيفه مطبوعات در يک مملکت" وطايف مطبوعات را از منظر نظری بيان میکند و تذکر میدهد که در دنيای ديگر روزنامهها کاريکاتور رئيس دولت، وزيران و وکلا را همراه با انتقادهای شديد منتشر میکنند....تنقيد برعليه ظلم، استبداد و کجرویها مطابق به نص صريح قرآن و قوانين دموکراسی ... میباشد. (۲۳) ندای خلق برای آگاهی مردم، متن کامل اعلاميه حقوق بشر را در چندين شماره نشر کرده است که کاري بود ستودنی و نيکو.
ميرغلام محمد غبار به تحليل وضع اقتصادی کشور پرداخته و علت عقبماندگی کشور را "عدم رعايت اصول دموکراسی" دانسته و " خطر از دست دادن چيزی ... که فعلن داريم" را نيز مطرح کرده. وی نوشت:
"ما چه داريم؟
ظاهرا هرچيز! ... در حاليکه نه مملکت زراعتی شده و نه صنعتی، نه صادرات ترقی کرد و نه واردات تنزل و نه حکومت قانونی شده و نه ملت با سواد...
پس تکرار میکنم که علت عقبماندکی و بیچيزی ما عدم رعايت اصول دموکراسی در طرز ادارهی ماست و بس و تا ما به تحکيم اين مبانی از صميم قلب و با تمام قوا متـفـقن کوشش نکنيم، نه اينکه مالک
چيزی نخواهيم شد، بلکه خطر از دست دادن چيزی است که فعلن داريم. پس وظيفهی نخستين منورين و جرايد ملی همانا تبليغ اصول دموکراسی و مبارزه با بقايای مطلقيت و استبداد است و بس (۲۴)
محمد ابراهيم عباسی، در بارهی دهقانان، نقش آنها، دشواریها، آرزوهای آنها، نوشته و آرزومند است که "برای تزئيد محصولات زراعتی و فلاحتی مملکت خود بکوشيد.... اگر همه اراضی مملکت... با اتحاديههای زراعتی و تقاوی وغيره قابل زراعت گردند ... اين مملکت میتواند برای بيست مليون نفوس نان و همه چيز تهيه کند.....(۲۵)
به باور من، زمین و آب در زندگی مردم ما، نقش کلـیدی داشته و دارد. دهقانان در آن سالها بـه غیر از کمبـود وسایل کشاورزی و تخـم بذری، پیوسته با کمبـود جدی آب مواجه بـودند. از همین جاست کـه نقش میرآبباشی کمتر از نقش قريهدار، رباخوار و ملای ده در زندگی روستاییان نبوده و نيست. حل مساله ی آب، تخم بذری و وسايل کشاورزی همراه با تشکيل کوپراتيفهای زراعتی سهم کليدی در "تزئيد محصولات زراعتی" دارد.
ندای خلق به جوانان توجه جدی دارد. "جوانان منبع قوت و قدرت و اميدهای آتيه اين سرزمين بوده و اکنون که تازه به حرکت و جنبش آغاز کردند، اميد است که فردا بتوانند با توان دست و دماغ خود کشتی ميهن را با سرنشينان سيهروز آن به ساحل امن و نجات برسانند..."؛ "... اکنون فرض منورين و نويسندگان مقتتدر است ... برای رهنمويی جوانان که مردان فردا و مبارزين آتيه جمعيت اند دروازه اميدی را باز نمايند.(۲۶) ندای خلق، از دشوارهای ازدواج جوانان سخن گفته و پيشنهاد کرده است: "... جوانها اتحاديه تشکيل دهند، در مقابل موانع خلاف تهذيب و دين که در راه زناشوئی استوار شده، مبارزه نماييند...(۲۷) رحيم غفوری از نقش جوانان در آبادی کشور نوشته است. آقای ميراسمعيل نجيمی جوانان را ستوده و آنها را دشمن استبداد، جاسوسی، تملق و بوتپاکی و مبارز خلق دانسته و اميدواراند که روزی مملکت در سايه فداکاری شان ترقی نمايد.(۲۸)
شماره هفدهم ندای خلق به مناسبت ٦ جوزا، (۲۹) روز استقلال افغانستان در هشت صفحه نشر کرديد. بيشتر مقالهها به موضوع استقلال و آزادی پرداختهاند و بر طبل شعار "از آمو تا سند بهعنوان اخرين سرحد طبيعی ماست"، کوبيدند و ياداور شدند که ما پس از بدست آوردن استقلال خطاها و اشتباهها کرديم.
دوکتور محمودی سرمقالهی اين شماره را با شاهفردی از شعر معروف ابوالقاسم لاهوتی (۳۰) آغاز کرده.
زنـدگی آخـر سرآيـد، بنـدگـی در کـار نيست
بندگی گر شرط باشد، زندگـی در کـار نيست
محمودی در پايان نوشتهی خويش متن کامل شعر لاهوتی را چاپ کرده، اما نام از گوينده شعر نهبُرده است و این در حالی است که درتمام شعرهایی که در ندای خلق چاپ شدند، نام از گوينده بُرده شده است. لاهوتی، انقلابی پرشور و بلشويک دو آتشه و شاعر پرآوازه که بارها عليه رژيم شاهی ايران دست به قيام زده است، چهرهای شناختهشده در ميان فارسیزبانان بود و در آن سالها در اتحاد شوروی زندگی میکرد.
ندای خلق و تجدد
مقالهی "مجادله ارتجاع و تجدد"، به خامهی سيد احمدشاه هاشمی در شمارهی ششم ندای خلق چاپ شده که به مطلبی بسيار مهم پرداخته است. من در زير فرازهایی از آن را میآورم.
"تغيير و تحول ناموس جهان آفرينش است. هيچ چيزی در گيتی وجود ندارد که از اين سنت سر بتابد.... جامعه نيز با اين تحولات معروض بوده و به حکم ناموس طبيعت ... نمو کرده، جوان شده، پخته گشته، پيرشده و اخيرا میميرد. پس اين تحول رنگ و ماهيت و شکل را تجدد مینامند. جوامع بشری دايما ... محتاج به تجدد اند، زيرا در قانون آفرينش و طبيعت سکون مطلق و جمود مطلق وجود ندارد.... هر وقتیکه دين، مذهب يا عقيدهی سياسی و مفکورهی علمی جديدی به ظهور رسيد، با قوه ارتجاعپسندی و کهنهپرستی و اطاعت کورکورانه اساطير آبايی مواجه و مجبور به مبارزه خونين میگردد....(۳۱)
به باورمن، انديشهی تجدد (مدرنيته) بيش از يک سده است که به عنوان الگوی اروپايی مدرنسازی توسط دستهیی از روشنفکران کشور مطرح شده و بیگمان هنوز هم يکی از مهمترين گفتمانهای روزگار ماست. در روزگار اميرامانالله، ما به يک نوع تجدد آمرانه مواجه هستيم، اما در دورهی هفتم شورا به يک نوع کوشش نخبگان برای رساندن پيام تجدد از پايان سروکار داريم. اما در هردو حالت تلاش کمی در فهم مدرنيته يعنی در فهم عقلانيت نقاد، خودمختاری و فرديت و جستجوی راهی برای پذيرفتن آن صورت گرفته است. مدرنيته که جانمايهی آن را فرديت و نقد خردگرايانه تشکيل میدهد، با شهرنشينی، صنعتی شدن، آموزش و انسانگرايی پيوند دارد.
"در جامعه اروپايی فرايند مدرنسازی با رشد و گسترش تدريجی خردگرايی نقاد که ملازم تحقق تدريجی خودمختاری فردی بود با پيدايش جامعه مدنی همراه بود....(۳۲) اما در افغانستان وضع برعکس بود.
مدرنيته در افغانستان از سنتهای بازدارنده و از خردستيزی و از انتـقادگريزی رنج میبرد. آموزش عُرفی مهمترين ابزار گذار از سنت به مدرنيته است. روند گذار از سنت به مدرنيته در سرزمين ما در سدهی پسين، روندی بوده پيچيده و همراه با ابهامهای فروان و رفت و برگشتهای زياد.
بازبينی انتقادی روند مدرنيته از جمله اين رفت و برگشتها در اين صد سال پسين در افغانستان، در روشنايی شيوهی علمی، امريست نهايت ضروری. بررسی نقادانه ی اين روند مواد ضروری را در کف دست هر پژوهشگر و تاريخنويس میگذارد و برای يافتن پاسخهای واقعی به بسيار پرسشها و جلوگيری از تکرار بسياری از اشتباهها و بارورشدن انديشه کمک میکند.
ندای خلق و زبان آموزش
دولت افغانستان در سال ۱۳۱۹خ/۱۹۳۹م، زبان فارسی را که بيش از نصف مردمان سرزمين ما به آن سخن میگفتند و میگويند، از نصاب آموزشی کنار زد. زبانِ آموزش همهی مکتبها را در مناطق فارسیزبان از فارسی به پشتو تبدیل کرد و
کتابهای درسی فارسی را جمعآوری و آتش زد و زبان آموزش را با سياست، تعصب و قومگرايی گِره زد. به سخن مسعود پوهنیار "... در مناطق فارسیزبان تعلیم و آموزش فلج گردید. زیرا متعلمین که فارغالتحصیل
میشدند، تقریبا بیسواد میبودند... مردم میدیدند که اطفال شان از معارف بهرهای نمیبردند و میگفتند که بهتر است وزارت معارف مکاتب را بسته نماید ... و یا اینکه وزارت معارف در تجویز خود تجدید نظر
نموده، دروس را واپس به زبانِ فارسی برگرداند.(۳۳)
دوکتور محمودی در جلسهی ۲سرطان ١٣٣٠خورشيدی شورای ملی به شدت از سياست آموزشی حکومت انتقاد کرد و از جمله گفت: "سويه تعليمی روز به روز پائينتر شده و در اثر تبديل نصاب و پروگرام تعليمی .... از فارسی به پشتو
عمدا و يا سهوا محصلين را بیسواد ساخته اند....(۳۴)
دوکتور محمودی بار ديگر در ١۲ سرطان ١٣٣٠خ زير عنوان "توضيح" در ندای خلق نوشت: "... تبديل پروگرامها و نصاب تعليمی .... از فارسی به پشتو سويه تعليمی را پايينتر ساخته است ... طوريکه همه اطلاع دارند، وزارت معارف به اساس ... توصيه هيئت يونسکو در مناطق فارسیزبان پشتو را از سال چهارم و در پشتوزبان فارسی را نيز همين طور در نصاب تعليمی گرفته و به نقيصه مذکور خاتمه داداند ...(۳۵)
حکومت شاه محمود، بنابراعتراضات عمومی مردم و ناکارآمد بودن سیاست زبانی، پس از ده سال ناچار شد که تدریس به زبانِ فارسی را به مناطق فارسیزبان بازگرداند. ميرغلام محمد غبار، يکی از نتايج مهم دوره ی هفتم شورای ملی را "... الغای تعليمات جبری به زبان پشتو در مناطق غيرپشتوزبان...(۳۶) میداند. صديق فرهنگ نوشت: "هرچند هيچ وسيلهی برای تخمين اندازه و زيانی که از اين بابت به گسترش علم و دانش در کشور وارد گرديد در دست نيست، اما بدون مبالغه میتوان گفت که در اثر آن معارف افغانستان برای دهها سال عقب افتاد....(۳۷)
تعـصب نسبت به کابليان
در شمارهی سيزدهم ندای خلق (٢٣ ثور١٣٣٠خ)، میخوانيم: "زمينهای کارته بابر را که قبلا رياست بلديه به اشخاص بیسرپناه و آنهای که منازلشان در عرض جادهی ميوند از بين رفته بود، طبق قبالههای شرعی (جريب ٢٥٠٠٠ افغانی) فروخته و مردم بعضا مصالح تعمير از قبيل ريک و سنگ و مصارف تهدابکنی را کارسازی کردهاند، اخيرا برحسب فرمان مقام صدارت عظمی کار آن معطل و امر شده است زمينهای فروختهشدگی ... مسترد گردد.... چرا ... امر میکنند که کارهای عمرانی ... بايستی تخريب شود و ...(۳۸)
شهر کهن کابل، دستکم پیشنهی ۳۵۰۰ ساله دارد و در دامنههای کوه شیردروازه، کاسهبرج و آسمایی در دو طرف دریای کابل از باختر به سوی خاور افتاده است. این شهر یادگار و نمادی است از باشندگانِ بومی کابل، باشندگانی که به فرهنگپروری و خردورزی، عیاری و دليری مشهوراند. این شهر در درازنای تاریخ شهر فارسیزبان بود و هست. سهم کابلیان در جنبشهای آزادیخواهی، مشروطیت، دموکراسی و پیشرفت سرزمین ما چشمگیر بود. ندای خلق در کابل منتشر میشد و اکثريت نويسندگان و خوانندگان ان شهروندان کابل بودند. در شهر قديم کابل علاوه بر تاجيکها، قزلباشان (۳۹) و ساير مليتهای کشور زندگی میکرد.
محمد نادرشاه، از آغاز سلطنت خود، برخورد تعصبآميز را در برابر کابليان در پيش گرفت و در پی تضعيف آنها برامد. محمد نادرشاه، کابليان را بيشتر هواخوهان دولت اميرامانالله میدانست، بنابرين در پی پراکنده کردن کابلیها و بیجا ساختن آنها برآمد. دولت، دو خيابان بزرگ را در قلب شهر قديم کابل زير ساختمان گرفت. خيابان اولی از کنار محلهی کردهای چنداول (سينمای پامير) تا ريکاخانه و خيابان دومی از دهنهی شوربازار تا کوتوالی (فعلن وزارت ماليه) امتداد داشت. خيابان اولی را جاده ميوند و دومی را جاده نادرپشتون نامگذاری کردند. دهها گذر و کوچه و هزاران خانهی کابلیها ويران شد تا اين دو خيابان ساخته شود. بلديه کابل که رهبری آن برای نخستينبار انتخاب شده بود، برای کابلیهایی که خانههایشان برای ساختن اين خيابان ويران شده بود در کارته بابر"نمرهی زمين" توزيع کرد. اين منطقه در نزديکی شهر قديم کابل موقغيت داشت و آب وهوای ان گورا بود. بهیرغم اينکه بلديه کابل "به ... آنهای که منازلشان در عرض جادهی ... ميوند از بين رفته بود طبق قبالههای شرعی [نمرهی زمين] فروخته ... [اما] برحسب فرمان مقام صدارت عظمی [شاه محمود] کار آن معطل و امر شده است زمينهای فروختهشدگی ... مسترد گردد...." چرا؟ برای اينکه حکومت شاهمحمود نمیخواست برای کابليان در چنين موقعيت زمين توزيع شود و بار ديگر شاهد تجمع آنها در چنين موقعيت باشد.
نامگذاری خيابانها، نهادها و کارتههای کابل بعد از به قدرت رسيدن محمد نادرشاه پيوسته تبعيضآميز، تعصبآميز و جنجالبرانگيز بود. بخش بزرگ گذرهای شهر کابل به نام عارفان بزرگ، چهرههای سرشناس و اهل کسبه نامگذاری شده بود که سيمای شهر را ترسيم میکرد. با تخريب دهها گذر و کوچه که هر کدام آن تاريخ و داستانی را روايت میکرد و مزيد بران برخی خانهها از هنر معماری زيبایی برخوردار بود، دو خيابان در قلب شهر کهنهی کابل ساخته شد، در قلب شهری که پايتخت کشور است و صدها دانشمند، مبارز، شاعر و نويسنده داشت و دارد. اما سياست تعصبآميز دولت اجازه نداد که از جمله دهها نامی که بر خيابانها، کارتهها و نهادهای جديد در کابل گذاشته شده است، یکی هم به نام بزرگان کابل يا گذرهای قديمی کابل نامگذاری شود و در امر پاسداری از هويت و تاريخ کابل گامی برداشته شود. عجب روزگاريست نازنين! هيچ نامی از دانشمندان، عارفان، مبارزان، شاعران و بزرگان شهر کابل بر هيچ خيابانی، هيج کارته ای، هيچ نهادی ... درشهرشان به چشم نمیخورد.
بیخانمان ساختن کابليان و پراگنده ساختن آنها، جلوگيری از نامگذاری بزرگان کابل بر گذر، خيابان و نهادهای شهرشان بخشی از پروژهی سياسی، تبعيضی و تعصبی دودمان نادرشاه در راستای تضيعف کابليان بود که هنوز ادامه دارد. من که زادگاهم شهر قديم کابل (گذر درخت شنگ) است، از جفاها، تعـصب و دستکم از بیمهری دولت نسبت به کابل و کابليان يک سينه سخن دارم ....
تبعيض نسبت به کلکانیها
در شمارهی هشتم ندای خلق (٥ ثور١٣٣٠خ)، میخوانيم: "مسکونين علاقهداری کلکان در حاليکه ٩ هزار نفر نفوس دارند از مکتب محروم بوده و اولادهایی که در مکتب سرایخواجه هم شامل شده بودند، اخراج گرديدند....(۴۰)
کلکان، در شمال کابل واقع است و دارای تاکستانها و زمينهای حاصلخيز میباشد و جمعيت آن فعلن در حدود سیهزار نفر است. کلکانیها مردم دلير، عيار، ميهـندوست و تاکپروراند. کلکان بار اول در زمان فرمانروایی محمد نادرشاه و بار دوم در زمان حکومت طالبان به "زمين سوخته" تبديل شد.
پس از انکه محمد نادر در ١٣٠٨خ/١٩٢٩م به قدرت رسيد، سياست تبعيضآميز و نفاقافکنانه را در پيش گرفت و در پی افزايش فشار نظامی و سرکوب مردمان وادی شمالی، از کوتل خيرخانه تا کاپيسا برامد. به سخن ميرغلام محمد غبار، "در تابستان ١٣٠٩خ/١٩٣٠م مردم کلکان در برابر فشار حکومت نظامی قيام ... کردند.... محمد گلخان مهمند ... با اتکا به قوای بيست وپنج هزاری حشری و يک فرقه عسکر منظم و توبخانهی دولتی در پروان و کاپيسا دست به عملياتی زد که در يک کشور فتحشدهی خارجی هم مجاز نيست.... او قوای حشری و نظامی را در تاراج خانهها، انهدام ديوارباغها، احراق قلعهها بگماشت و ... [بدين ترتيب] مردم دلير اين ولايت که در تاريخ قرن نزدهم افغانستان در راه دفاع از استقلال کشور به مقابل امپراتوری بريتانيا، کانون بزرگ و با افتخاری محسوب میشد، سرکوب گرديد....(۴۱)
من، خوب بهياد دارم که در يکی از روزهای بهاری سال ١٣٤٧خورشيدی، جناب دوکتور محمد عزيز نعيم (پسر محمد نعيم و داماد شاه)، که تاريخ معاصر افغانستان را در پولیتخنيک کابل تدرس میکردند، در ساعت درسی در تالار لکچرهای پولیتخنيک کابل در جريان جر و بحث با شماری از دانشجويان در رابطه با استعمار و امپرياليسم از جمله گفتـ که: "امپرياليسم کوهدامن، خطرناک و قابل ترس است". دوکتور محمد عزيز نغيم که فرد آگاه و خاندانی بود، با بيان سخن بالا و کاربُرد "امپرياليسم کوهدامن" با روشنی ديدگاه سلطنت را نسبت به مردم شمالی بارتاب میداد.
تبعيض و نفاقافگنی، اخراج و محروم ساختن فرزندان مخالفان دودمان نادرشاه از مکتب، کار دولتی و ... يکی از عناصر مهم سياست دولت محمد نادرشاه بود که کقارهی آن را تا اکنون مردم ما میپردازند. سرکوب خونين مردم شمالی از جمله مردم کلکان و بستن درب مکتب و محروم ساختن فرزندان کلکانی از آموزش، خاطرهی تلخی از تبعيض و تفرقهافگنی است.
ندای خلق و مسالهی بيگار
دولتهای مستبد افغانستان، مردم را به بيگار يعنی کار اجباری بدون مزد برای دولت از طريق تهديد و زور وادار میکردند. بيگار در هر شکل ان دورهی بردگی را تداعی میکند. منع کردن بيگار، يکی ار اماجهای جدی ندای خلق بود. شورای ملی دورهی هفتم موفق شد که بيگار را منع کند، اما در عمل قانون از طرف حکومت نقض میشد. در همين رابطه ندای خلق نامه ای را منتشر کرده که در آن میخوانيم: "قبلا شورای ملی منع بيگار را اطلاع داده بودند .. . بيست روز قبل از طرف حکومت بیبی مهرو يک نفر بلوک مشر با ٦٠ عسکر در زندهبانان و ده خدايداد آمدهاند ... به عنوان اينکه اعليحضرت معظم همايونی جهت شکار بر سرک ده خدايداد تردد دارند و سرک قابل ترميم است، نفر بدهيد ... اگر کسی عذر دارد مجبور ساخته میشود ده افغانی بدهد... چنانچه از شخص اينجانب و چند نفر ديگر پول اخذ کردند....(۴۲) ندای خلق در پشتيبانی نامه نوشت که بيگار از نقطه نظر قانون ممنوع است.
ندای خلق و استعفای يک عضو حکومت
اميرالدين شنسب، رئيس مستقل زراعت از عضويت کابينه استعفا داد و ندای خلق متن کامل استعفانامهی وی را نشر کرد. من اينجا چند نکتهی اساسی ان را میآورم:
" جلالتمآبا!
اينک پوره يک سال و چهار ماه شد که اينجانب به رياست مستقل زراعت خدمت کرده ... نتوانستم نسبت به سيستم اداری و دفترداری و طرز اجراآت موجوده دولت کدام خدمت که سزاوار اين مقام باشد اجرا کنم.... در مجلس عالی وزرا روزی هم نشد که ... راجع به سياست خارجه و داخله مملکت کدام مذاکره و مفاهمه شده باشد که نسبت به اتخاذ اين و يا آن سياست حکومت میتوان امور مملکت را به اساس آن قايم کرد... با اين وضعيت نمیتوان کاری را پيش برد ... عذر مرا پذيرفته، بنده را از اين عهده سنگين و مهم سبکدوش ... نمايند...
باحترام، محل امضاء اميرالدين (۴۳)
ندای خلق اين حرکت را ستود، وعده داد که در شماره آينده مصاحبه با وی را منتشر خواهد کرد. من چنين مصاحبه را در مجموعهی ندای خلق نخواندم. به هرسببی که بود اين مصاحبه نشر نشد.
محمد نعيم شايان، يکی از بزرگان ندای خلق از اين تصميم استقبال کرده و نوشت: "خيلی بختياريم که پس از عمری نمرديم و خبر استعفای يک نفر از اعضای کابينه را شنيدم و خيلی مايه اميدواری است که اکنون از خوف مسووليت فردا اشخاص استعفا میدهند. استعفانامه آقای اميرالدين خان پرده از روی بسيار اسرار میبردارد...(۴۴)
به باور من، متن اين استعفانامه به سادگی و روشنی نشان میدهد که سياستگزاریهای کلان و تصميمهای اساسی در جهارچوب "شورای خاندان شاهی" گرفته میشد، محلس وزيران، شورای ملی، قضا و ... زائيدهی سلطنت بودند. آگاهی مردم از اين امر که رشتهی همه امور اساسی کشور در دست خانواده سلطنتی است، ادعای "دموکراسیخواهی" حکومت شاه محمود را زير پرسش بُرد و بر روان جامعه تاثير گذاشت.
نامهای قومی، شميم نفاق
در ندای خلق میخوانيم: "... اسما، تخلص و یا فامیلی یکدسته ازرفقای ما مثل مهمــندی، صافی، ترهکی، داوی و امثال آن است که باید مقدم از همه این اسما را که شمیم نفاق و تفرقه از آنها احساس میشود، بهطور کلی ترک واسمای فامیلی خالص انتخاب نماییم.(۴۵)
به باور من، گزينش نام خانوادکی و بهويژه تخلص يک موضوع مهم اجتماعی و تاريخی است که از يک سو بازتابگر شخصيت و هويت فردی است و از سوی ديگر بيانگر باورها و انديشهها. گزينش نام زيبا، گيرا و پرمعنای خانوادگی و تخلص بازتابگر فرهنگ غنی و ريشهدار و ممثل شخصيت و هويت ملی انسان است و در امر خودشناسی و خودباوری يار و مددگار. نامگزاری در ميان هر قوم و هر ملتی بيانگر روان آن قوم و ملت است که ريشه در تاريخ و فرهنگ دارد. شماری از نامهای قومی، قبيله ای و منطقهاي يدک برتریجويی قومی و امتيازطلبی را نيز به دوش میکشد. مسلمن با رشد شهرنشينی و پيدايش قشر گشتردهی روشنفکر و لايههای ميانه، اگاهی و احساس تعلق یه يک واحد بزرگ ملی بر پايهی حق شهروندی تا حدودی افزايش میيابد. در هر صورت پايان دادن به نامهای خانوادگی و تخلصهایی که بار قبيله ای، قومی و نژادی دارد، امريست مثبت. اما آنچه به وحدت ملی بر میگردد، وحدت ملی به عنوان يک آرمان و آماج بر پايهي حقوق شهروندی امريست نيک اما به عنوان حربهای برای سرکوب دادخواهی ملی، فرهنگی و هويتی امريست زشت.
مبارزه عليه خرافهپسندی
پسماندگی جامعه، سطح پایین سواد و پيش از همه سرشت نظام استبدادی، پاره ای از سنتهای ناپسند و عادتهای مضر را در جامعه ایجاد کرده کـه گروههای وسیعی از مردم بـه آن باور داشتند و دارند. این باورهای خرافی به مثابـهی نیروی سختجان بازدارندهی مدرنـیزاسیون و رشـد جامعه هستند. تعويذنويسان کوشش میکردند و میکنند کـه مردم عادی را در جهل و خرافهپسندی نگهدارند. ندای خلق توجه مردم را بـه ترک خرافهپسندی جلب کرده است.
در ندای خلق میخوانيم: "از چندی است که در سرخرود ننگرهار عمارتی به نام موی مبارک ساخته شده است ... آيا اسناد و شهود و روايات تاريخی برای آن موجود بوده و تا کنون اين موی کجا و به کی منسوب است؟ ... از نقطه نظر ايجابات مدنی ما به تعمير مکتب محتاجيم و يا به ساختن زيارتهای جديد برای گمراه ساختن مردم؟ حالت امروزی ما شرمآور است....(۴۶)
با تاسف هنوز که هنوز است هزاران بيکار، به نام خادم زيارت از جمله زيارت موی مبارک به تعويذنويسی، طومارنويسی و در يک کلمه به فريب مردم در سراسر کشور مصروف اند و انحطاط را در جامعه گسترش میدهند.
نامههای وارده
نامههای وارده به دفتر ندای خلق روح انتقادی دارند. فرستادن نامه به دفتر نشريه از يکسو بيانگر رابطهی خواننده با نشريه است و از سوی ديگر از باور و اعتماد خواننده نسبت به نشريه سرچشمه میگيرد. در بسياری از شمارههای ندای خلق يک و دو نامه از خوانندگان نشريه بازتاب يافته است.
بانو عابده فاروقی، به بهانهی برگزاری روز صحت از وضع بهداشتی کشور انتقاد کرده. وی نوشت: "...آيا يک ملت مريض که در تمام مملکت برای ١٢ ميليون نفوس ... ٥٠٠ الی ٦٠٠ بستر برای تمام امراض دارد ... حق دارد روزی به نام روز صحت بنازد و افتخار کند.(۴۷) در نامهی ديگر از وزارت معارف انتقاد شده و اين پرسش را پيش کشده، "... چرا وزارت معارف مکاتب مسلکی ... را لغو نموده...(۴۸) نامهی ديگر بر سيستم انتخابات شورا انتقاد کرده و نوشت: " ما از حکومت و شورای ملی تقاضا مینماييم که برای انتخابات آينده يک قانون درست انتخابات تدوين و به دسترسی مردم بگذارند تا خلق بتواند با آزادی نمايندگان حقيقی خود را انتخاب کند...(۴۹) نامهی از عدم پيگيری حکومت انتقاد کرده و نوشته: "... حکومت برای ساختن موانع در برابر سيلاب خواجه صفا (۵۰) پول تخصيص داده بود اما حالا دو سال سپری شده از موانع خبری نيست(۵۱).
از لابلای نامههای رسيده ديده میشود که دستاندرکاران ندای خلق از اهميت نامههای مردم آگاه بودند. ندای خلق از يکسو خواستههای مشخص مردم را مطرح کرده و از سوی ديگر از موضع نامهها دستگاه دولت را انتقاد کرده است.
ندای خلق در زير عنوان "تاريکترين خبرهای شب"، با نگرانی از دسيسههای تعدادی از مخالفان دموکراسی پرده برداشت. "... در اثر بوجود آمدن سه جريدهی آزاد ملی ... عدهای که سير دموکراسی در مملکت مفاد شخصی آنها را تهديد میکند، در صدد اند افراد قبايل و يا بعضی از حضرات ملا صاحبان را بههر نامی که باشد به گردن کارکنان روزنامه انداخته و با اين صورت هرج و مرج...(۵۲) به وجود آورند. ندای خلق از دسيسه دستگاه آگاه است و آن را برای آگاهی مردم و جلوگيری افشا کرده است. استفاده ابزاری از قبايل و ملاها بر ضد دموکراسی، آزادی و روشنگری دامن درازی دارد.
یکی از شیوههای شناختهشده برای اعتراض علیه دشواریها و نابسامانیهای اجـتماعـی کاريکاتور، طنز و مناظره است. ندای خلق با براهاندازی طنز معروف "عجبخان و رجبخان" و ديالوک و چاپ کاريکاتور از اين شيوهی اعتراض بهره برده است. ندای خلق بهخاطر اعتراض به سانسور بخش پايانی بعضی از مقالههای انتقادی نسبت به دولت را سفيد گذاشته و نوشته است: ممکن است انتقادتان موجب زندانی شدن نويسنده شود، که خود پرمفهوم و پرمعنی است.
ندای خلق و تحولات ايران
از لابلای صفحههای نشريه ديده میشود که ندای خلق، تحولات ايران را با دقت دنبال کرده و رويدادهای ان را در صفحههای روزنامه بازتاب داده است.
تحولات سالهای ١٣٢٠- ١٣٣٢خ، در تاريخ ايران جایگاهی ویژه دارد و بر تحولات افغانستان تاثيرگزار بوده، همان طوريکه تحولات افغانستان بر رويدادهای ايران تاثيرگذار بوده است. ايران در ١٣٢٠خ توسط متفقين اشغال شد و دولت رضا شاه پهلوی فروپاشيد و پسرش محمد رضا شاه رویکار آمد. اوضاع پيشآمدهی نوين سياسی موجبات پايهگزاری چند جریان مهم سیاسی از جمله جبهه ملی به رهبری دوکتور محمد مصدق و حزب توده ايران و تاسيس دهها نشريهی سياسی ترقیخواه و مشروطهطلب را فراهم کرد. حضور فعال دوکتور مصدق در مقام نخستوزیری، محدود کردن اختیارات دربار و اوجگيری ملی کردن صنعت نفت، موجب افزايش اختلافات میان دولت مصدق و دربار شد. مبارزه ميان نيروهای ترقیخواه با دربار شدت کسب کرد. در ١٣٢٧خورشيدی سوءقصد به جان شاه ناکام شد و در پی آن حزب توده غيرقانونی اعلام شد، اما حضور سنگين آن در عرصه سياست دست نخورده باقی ماند.
تلاش برای پياده کردن اصول دموکراسی، برقراری دموکراسی پارلمانی، حکومت قانون، ملی کردن صنعت نفت و اجرای اصلاحات گسترش و شدت يافت. دربار دست به سرکوب خونين نيروهای ملی، ترقیخواه و مشروطهخواه زد و در فرجام عليه حکومت دوکتور مصدق کودتای ٢٨ مرداد/اسد ١٣٣٢خ را سازمان داد.
ندای خلق، در رابطه به تحولات ايران نوشت: "آقای دوکتور مصدق از ارداهی خللناپذير ملت نجيب ايران در بارهی ملی ساختن [صنعت] نفت اشعار داشته است....(۵۳) ؛ نخست وزير ايران، دوکتور مصدق از ٩۲ رای ٩١ رای اعتماد بُرده و مسآله ملی شدن [صنعت] نفت به شدت میرود که مرحله بحرانی خود را طی کند... (۵۴)؛ از خارج انگليسها در تبليغات ... ايرانیها را تهديد مینمايند تا بر سر پرستيژ سياسی شان در منبع تيل صدمه وارد نگردد، اما نفت ملی خواهد شد ... زيرا اتفاق آراء و نظر عزم بالاخره غالب است.(۵۵)
ندای خلق در شمارهی ٢٧ (٩سرطان ١٣٣٠) نوشت که: "سفارت شاهنشاهی ايران اعلاميه ذيل را برای نشر فرستاده و ما آن را برای آگاهی هموطنان خود نشر میکنيم.
چون در بعضی از کشورهای خارجی خبرهای بیاساس اشاعه يافته ... سفارت کبرای شاهنشاهی ايران ... به اطلاع میرساند که وضع آبادان و کليه نواحی نفتخيز و ساير نقاط کشور شاهنشاهی نيز آرام و در کمال نظم و امنيت است و تظاهرات که قاطبه مردم ايران ... مینمايند فقط و فقط برای اعلان پشتيبانی از دولت ... جهت تسريع در احقاق حقوق حقهی خويش است ...(۵۶)
ندای خلق سرمقالهی شمارهی ١٢ خويش را به تحولات ايران اختصاص داده است:
" هموطنان گرامی!
مطالعه سير حوداث گيتی مخصوصا حال همسايهگان ما حقايق را روشن میسازد که ما سخت محتاجيم به ان به ديدهی تحقيق بنگريم. از يک قرن به اينطرف سياست شوم استعمار و استبداد ما و ملت همجوار و دوست ما ايران را به نامهای سياست دروازه هند و جلوگيری از انتشار و رسوخ تزاری ... مقدرات ما را در ميز مدور لندن حل و فصل مینمايد. به روی همين سياست تفرقهجويی اخيرا در ايران اغتشاشاتی به رویکار آورده شده است. اما با رویکار آمدن حکومت دوکتور محمد مصدق که يکی از نمايندگان حقيقی قوم و يک فرد با ناموس و ملتخواه است، اميد است در ايران برای چندی ديگر اين سياستها عملی شده نتواند.... ايران ملت دوست وهمسايه ما بوده و يا به عباره ديگر برای يک افغان منور ايران به بمثابهی وطن ثانوی عزيز است.(۵۷)
سرمقاله بسيار دوستانه است و پشتيبانی از حکومت دوکتور محمد مصدق که اشکارا با شاه ايران و دولت انگليس و امريکا دست و پنجه نرم میکرد، چشمگير است. ندای خلق اشکارا از موضع اپوزيسيون شاه ايران حمايت میکرد. ناميدن ايران، "وطن ثانوی عزيز" برای "يک افغان منور" نمايندگی از فضای دوستانه راهبردی ندای خلق میکرد. اما آنچه به بحران ايران تعلق میگيرد، ندای خلق آن را ناشی از ملی شدن صنعت نفت و تحريکات انگليس دانسته و اميد کرده که ايران ار اين بحران کامياب بدر شود و "برای چندی ديگر اين سياستهای [استعماری] عملی شده نتواند."
سوء قصد به جان دوکتور عبدالرحمن محمودی
در رابطه به سوء قصد به جان دوکتور عبدالرحمن محمودی، روايتهای زيادی وجود دارد، من در اينجا فرازهایی از روايتی را که در شمارهی ٢٨(١٢ سرطان١٣٣٠خ) ندای خلق نشر شده، میآورم.
"سوءقصد به صاحب امتياز نامه
بين ساعت ١١ و ١۲ يازدهم سرطان ... محمودی وکيل کابل در شورايملی و صاحب امتياز نامه ندای خلق را به بهانهی معاينهی مريض ذريعه موتر طرف شاه شهيد برده، از مقابل عمارت فوايد عامه سابق عبور و نزديک کول موتر را متوقف ساختند و گفتند که کدام جای موتر عيب پيدا نموده ... از پهلوها چند نفر اطرافی که از گفتار و ظواهر شان فهميده شد کجايی هستند به موتر داخل و اطراف ... محمودی را احاطه نمودند ... اشتباهی اقای محمودی را در اين حرکات از موتر پائين نموده و حينکه عقب موتر دور خوردهاند از عقب دستهای شانرا پيچانيده با نکتائی بگلوی شان فشار و عينک شانرا که يگانه وسيله ديدن بودند برداشتند و مقاومت ... محمودی سبب گرديده که با ضربتی به پشت سرگيجاش بسازند ... چون تقدير با اين تدابير شوم موافقت ندارد و خداوند بار حق است، چند طفل که در آن نزديکی مشغول بازی بودند، داد و فرياد نموده، حريفان از ترس فرار نمودند.
صدمات وارده جزوی و شاغلی محمودی صحيح و سالم هستند.(۵۸)
ميرمحمد صديق فرهنگ، که يکی از فعالان سياسی ان برهه بود، نوشت: "در سال ١٩٥١م ... حسن شرق (۵۹)، دوکتور محمودی را که در شورا عليه محمد داود خان سخنرانی نموده بود، اختطاف کرده و میخواست از بين ببرد، اما موفق نشد و محمودی نجات يافت.(۶۰)
شمارهی ۲٩ ندای خلق (١٦سرطان ١٣٣٠خ)، مرامنامهی حزب خلق را همراه با واکنشها در رابطه به ترور نافرجام دوکتور عبدالرحمن محمودی نشر کرده و به نظر میرسد که جای و وقت برای نشر ساير مطالب وجود نداشته است.
شمارهی ۲٩ ندای خلق، اخرين شمارهی نشريه است، چون چند روز بعد از انتشار آن، دولت، بهويژه در زير فشار محمد داود و محمد نعيم که در ارگ قدرت بيشتری به دست آورده بودند، نشريهی ندای خلق را توقيف کرد.
بازتاب جريانهای شورای ملی در صفحههای ندای خلق
گزارشهای نشستهای عمومی شورا در صفحههای ندای خلق بازتاب گسترده داشت. در پايان اين نوشته، مفاد نکتههای اساسی اين گزارشها همراه با ديدگاههای نويسنده به طور کل ارايه میکردد. من آگاهانه سخنهای وکلای شورا را در گيمه میآورم، تا فضای عمومی نشستهای شورا بارتاب يابد.
در دهم سرطان ١٣٢٨خ، شورا افتتاح شد. عبدالهادی داوی (١٨٩٤- ١٩٨٢م)، به حيث رئيس آن انتخاب شد. ١٧١ عضو شورا به سه دسته تقسيم شده بودند، اپوزيسيون دولت، هواداران دولت و بیطرفها.
غبارنوشت که "... اپوزيسيون شورا مصمم شد که با پشتيبانی اکثريت مجلس، ادعای دموکراسی کاذب دولت را از طرف پايين و به نام ملت افغانستان، به استقرار رژيم دموکراتيک واقعی میدل
کند.(۶۱) فرهنگ بر اين باور بود که آنها "میخواستند که شورا وظايفاش را به شيوهی پارلمان يک کشور مشروطه
اجرا نموده و حکومت را در کارهای خلاف قانون مورد سوال و انتقاد قرار دهند.(۶۲)
دورهی هفتم شورا، بيگار يعنی کار اجباری بدون مزد برای دولت؛ خريداری اجباری غله از دهقانان برای دولت، اخذ ماليات از مواشی شمار ناشده را منع قرار داد؛ قانون مطبوعات را تصويب کرد که براساس آن جرايد غيردولتی تاسيس شد؛.... اما آنچه به بررسی کارنامهی دوره هفتم شورا و کارزار سياسی آن دوره برمیگردد، از حوصلهی نوشتهی حاضر به دور است. من در اينجا به بررسی گزارشهای سال سوم دوره هفتم شورا که در شمارههای ندای خلق بارتاب يافته است، بسنده میکنم.
در ٩ جوزای ١٣٣٠ خورشيدی، سال سوم شورا افتتاح شد. ندای خلق، از شمارهی نوزدهم (١٣جوزا ١٣٣٠) تا شمارهی بيست وهشتم (١٢سرطان ١٣٣٠)، جريان جلسههای عمومی شورا را نشر کرده است. نشر اين گزارشها يک ماه ادامه يافت زیرا ندای خلق پس از نشر شمارهی بيست ونهم، توسط حکومت از نشر باز ماند و در نتيجه نشر گزارشهای شورا نيز قطع گردید. اين گزارشها بيش از نصف صفحههای روزنامه را در بر میگرفت که خود بيانگر باور دوکتور محمودی و ياراناش به اهميت مبارزه پارلمانی بود. بحثهای جلسههای عمومی شورا در اين يک ماه بر ترتيب مادههای اجندای شورا متمرکز بود.
در دومين جلسه عمومی شورا (١۲ جوزا) مواد اجندای شورا به بحث گذاشته شد. عبدالاول قريشی، وکيل تخار پيشنهاد کرد: ".... [منع] خريداری غله، بيگار، ضبط و مصادره اراضی، تعديلات در مورد قانون قرعه عسکری، تطبيق قانون در مورد اخذ مواشی و وثايق و قضيه ديپو ....(۶۳) شامل اجندا شود.
در همان نشست اکثر وکلا از عدم اجرای قوانين و فيصلههای شورا توسط حکومت شکايت وانتقاد کردند. عبدالرحمن محمودی، سيد محمد دهقان، مولانا خسته، نظرمحمد نوا، غلام محمد غبار و ... صحبت کردند و از عدم اجرای قانون به شمول قانون اساسی، از حکومت انتقاد کردند. محمودی تاکيد کرد، تا کنون در مملکت قانون اساسی تطبيق نشده است. مواد قانون اساسی از طرف وزرا احترام و عملی نشده است. تمام بدبختیهای ما زادهی بیقانونی بوده است. دهقان، و کيل بدخشان : قوانين بايد تطبيق شوند. مولانا خسته، وکيل مزارشريف گفت در ظرف دو سال يک ماده قانون تطبيق نشده است. غبار گفت که به عقيدهی من تا کنون قانون اساسی قطعا در مملکت تطبيق نشده و کابينه ما به قانون و دموکراسی اصلا عقيده ندارد و نمیخواهد که قانون در مملکت رواج يابد....
در رابطه به نقض قوانين توسط حکومت، شماری از وکلا پيشنهاد کردند که مسآله رای اعتماد و عدم اعتماد به کابينه شامل اجندا شود. عبدلهادی داوی گفت: "مسآله رای اعتماد در قانون ما تا کنون تدقيق نشده که است و يا نيست....(۶۴) محمودی گفت: "... به اساس ماده ٧٦ قانون اساسی ... کابينه بصورت عمومی در نزد شورای ملی مسوولیت دارد ....(۶۵) محمد عثمان وکيل رودات: "من در قانون رای اعتماد و عدم اعتماد نديدم، اگر جناب شان ديده اند، بفرمايند...(۶۶)
شماری از وکلا رفتن نزد شاه را برای حل مسايل مطرح کردند. از جمله سيد محمد دهقان، از رفتن نزد شاه پشتيبانی کرد و گفت: "... ما به پادشاه متبوع خود صادقيم و میخواهيم بيشتر تخم محبت شاه را بدست خود بر قلوب ملت بيفشانيم...(۶۷) عبدلهادی داوی، در جلسه ۲٦ جوزا ١٣٣٠خورشيدی در رابطه به اعتراضات و انتقادهای شماری از وکلا گفت: " ... تا وقتيکه شاه محمود غازی رویکار نيامده بود، مملکت قانون را نمیشناخت، لذا ما بايد حوصله داشته باشيم تا قوانين عموميت پيدا کند و همه کس با آن آشنا شود.... اميد است بر تجويز بنده که عبارت ار انتخاب دو سه نفر وکلا برای مفاهمه با رئيس کابينه است، بحث شود.(۶۸)
يکی از مسايل بحثبرانگيز شورا منع خريداری غله از دهقانان است. شماری از وکلا میخواهند اين مساله شامل اجندای شورا شود. حکومت افغانستان، هرسال از دهقانان براساس سهميه به بهای نازل و به زور غله خريداری میکرد که به زيان دهقانان بود. بسياری اوقات دهقانان امکان پرداخت سهميه را نداشتند، مجبور میشدند که از بازار آزاد غله خريداری کنند و به دولت بسپارند و در غير ان به عذاب دولت دچار میشدند. در برخی حالات دهقانان زمينهای خود را میفروختند و به خيل بيکاران میپيوستند.
شماری از وکلا در بارهی خريداری غله صحبت کردند و خريداری غله را خلاف قانون دانستند. به طور نمونه آنها تاکيد کردند که "خريداری خلاف قانون است"؛ "خريداری غله را منع قرار دهيم"؛ "خريداری غله بر مردم ظلم است"؛ "خريداری غله خلاف قانون بر ملت تحميل شده و ملت به ستوه آمده و اين بار کمرشکن از دوش ملت برطرف نمیشود"؛ "خريداری غله از سه سال به اينطرف مورد بحث شورا است، ولی دولت به همه اصرارهای وکلا وقعی نمیگذارد"؛ "رفع خريداری غله از طرف شورا تصويب شود". در فرجام منع خريداری غله بر اساس رای اکثريت شامل اجندای شورا شد.(۶۹)
دوکتور عبدالرحمن محمودی در جلسهی عمومی ٢ سرطان ١٣٣٠ خورشيدی شورا سخنرانی انتقادی، همهجانبه و مفصل کرد. متن اين سخنرانی در شماره بيست وششم ندای خلق (٥سرطان ١٣٣٠خ) نشر شده است. محمودی از جمله گفت: "... در مملکت ما کارمندان دولت قطعا به رای عامه و وکلای قانونی خلق احترام قايل نبوده...
... در بيست سال [يعنی از تاريخ به قدرت رسيدن محمد نادرشاه. از ن. ک] وزارت ماليه احصائيه ی درست از اراضی مزروع بدست نداشته ... هر کارمند بزرگ هزاران جريب زمين داشته ... تمام اراضی مزروعی مملکت در دست چند نفر تمرکز کرده [است]...
در رابطه به مسايل اقتصادی، معارف، زراعت ... در ۲٠ سال ... برای تربيه جنگل، چراگاه، و زراعت کدام اقدام موثر و مفيدی نشده ... با پلانهای عالمانهی خود خلق را برهنه و فقير گردانيده، قلوب مردم را جريحهدار و مملکت را جهنم ساختهايد و در بيست سال ... ناکام مطلق بودهايد، آيا بازهم از ملت اعتماد و برای آزمايش موقع میخواهيد؟ ... شما اعتماد خود را نزد ملت باختهايد ... از دست شما کاری ساخته نيست. ... آقای وزير در راپور خويش از وضع سياسی افغانستان شکايت میکند، ما برعکس معتقديم که وزرا نتوانستند از وضع مساعد سياسی افغانستان مخصوصا در جنگ [جهانی] دوم استفاده نموده... نمايندگان شما در خارج اشخاص نااهل و نالايق بوده ... شما وزرای اين ملت فقير ... بفرمائيد دارای چند قصر و باغ و چه مقدار اراضی و چه مقدار اسهام در بانکهای داخل و خارج مملکت میباشيد؟ اينهمه ثروت و جاه و جلال را بکدام استحقاق و اين چوکیهای مورثی را بکدام لياقت گرفتهايد .... غله خريداریشده اساسا خلاف ماده ۲٦ قانون اساسی است ... نمیتوانيم با وزرای که طرف اعتماد ما و ملت نيستند حرف بزنيم، اما چون به شاه عزير خود ... وفادار و دوست بوده ... از رئيس شورا درخواست مینمائيم که عرايض ما را به حضور شاهانه تقديم فرمايند، تا اعليحضرت همايونی امر فرمايند يک کابينهی مسوول و طرف اعتماد وکلا به رویکار آيد ...(۷۰)
با ختم بيانيه محمودی، غلام حضرت وکيل کاپيسا گفت: " ... ما نفهميديم اينجا مجلس پارلمان ١۲ ميليونی است و يا جای لکچر معلم است...اينها غرض دارند و تبليغاتي که در پارلمان میکنند از روی اغراض شخصی است ... از منابع خارجی ريشه میگيرد....(۷۱)
از لابلای گزارشهای پارلمانی به روشنی ديده میشود که عبدالرحمن محمودی جانبدار مبارزهی پارلمانی و نظام شاهی مشروطه است. بهرغم اينکه پارلمانتريزم در کشور ما پيش از دورهی هفتم شورا چندان پيشنهای ندارد، اما محمودی و يارانش به خوبی از اهميت مبارزهی پارلمانی به عنوان یكی از اشكال مبارزهی سیاسی آگاه اند. فرکسيون پارلمانی ندای خلق از تربيون پارلمان برای پيشبرد برنامه و شعارهای حزب خلق و بسيج مردم به گرد اين شعارها و پياده کردن نطام شاهی مشروطه استفاده کردند. فرکسيون پارلمانی ندای خلق برای شامل شدن قانون انتخابات در دستور کار شورا فوريت میدهد. (۷۲) زيرا که مبارزه در راه انتخابات آزاد، مبارزه در راه دموکراسی است.
اما اين سخن دوکتور محمودی "... تا اعليحضرت همايونی امر فرمايند يک کابينه مسوول و طرف اعتماد وکلا به روی کار آيد ...." يا سخن داوی " ... ما بايد حوصله داشته باشيم تا قوانين عموميت پيدا کند و همه کس با آن آشنا شود..." يا اينکه در نبود فرهنگ و نهادهای دموکراتيک، کشمکشهای درون شورا، فرصت و زمان را هدر داد و دستهی محمد داود سود بيشتر بُرد و گليم "ازادی نيمبنذ" را برچيد، قابل تامل، دقت و بحث جداگانه است.
اما عمال حکومت در درون شورا و بيرون شورا سياست تهديد، ارعاب، اتهامزنی را در برابر محمودی و ندای خلق پيش گرفتند، .... از همان حربهی کهنهی اتهام "اغراض شخصی"، "از منابع خارجی ريشه میگيرد" استفاده کردند.
برخی از فعالان ندای خلق حکومت شاهمحمود را متهم میکردند که چند فرد را برای خبرچينی در درون ندای خلق نفوذ دادند و از جمله عبدالحميد مبارز را به خبرچينی از طرف حکومت شاه محمود متهم میکردند. در هر صورت فعاليتهای ندای خلق زير نظر دولت بود.
از لابلای گزارشهای شورا اشکار میشود، که کمتجربهگی و بینظمی در کار شورا برجسته بود. بسياری سخنرانیها پراگنده و بیارتباط بود. بخش سخنرانیها با زبان تند، هيجانی، شعارگونه و غيرعملی بود. برخی سخنرانیها تحريکاميز بود، که تحمل آن از حوصلهی سلطنت خارج بود. من کمتر به سخنرانی تحليلی و ارايه پيشنهادهای سازنده و بديل برخوردم. شورا، بر پايهی برنامهی احزاب سياسی که شکلگيری فرکسيونهای پارلمانی را در پی داشته باشد، بوجود نيامده بود. شورا در طی يک ماه موفق به ترتيب مادههای اجندای جلسههای عمومی خود نشد. کشمکشهای غيرضروری وکلا زمان را هدر داد و در بعضی موارد کارها را فلج کرد.
سخن فرجامين
به باور من، خط انديشهای و برنامهای ندای خلق، بيشتر اصلاحطـلبانه بود. مسئله ی محوری انديشهی سياسی آن، تحول در نظام سياسی، برپايی حکومت دموکراسی، برگزاری انتخابات آزاد در راستای تآسيس يک پارلمان پاسخگو و آزادی بيان بود. انتخابات، پارلمان و روزنامه در نفس خود پديدههای هستند که از آشنايی با غرب آمده است. ندای خلق، اين پديدها را بهعنوان ابزار مناسب و موثر برای آگاهی بخشيدن مردم از انديشههای نوگرايانه و پياده کردن روند عصریسازی بهکار بُرده است. اگر در دوران اميرامانالله انديشهی نوگرايی و عصریسازی بيشتر توسط نخبگان ديوانسالار از بالا پيش کشيده شد، اما در اين برهه بيشتر اين انديشهها توسط نخبگان جامعه از پايين مطرح شد. کوششهای ولو اندک در جهت همگرايی نيروهای تجددخواه و تحول طلب صورت گرفت. در اين ميان ندای خلق در رويارويی حاکميت خودسر که هر مهرهی آن قانون بود و تابعيت از قانون مملکت را بر نمیتايبد، قانونمداری را برای همه مطرح کرد.
بازبينی و بررسی انتقادی انديشهی سياسی که در لابلای صفحههای ندای خلق مطرح شده، با اتکا به روشی علمی کاريست با ارزش و ضرور. اين امر امکان میدهد که رويکرد جامعه در آن برهه با انديشههای سياسی مطرح، روشن شود و در يافتن پاسخ به اين پرسش که چرا پس از يک دوره کوتاه و نسبی "آزادیهای نيمبند"،... در ميهن ما دامن آن پرچيده میشود، روزنههای کوچک روشنی بسته میشود؛ بازهم تاريخ (چه تراژدی و چه کميدی) تکرار میشود...، کمک رساند. اين امر زمانی ممکن میشود که زبان گفتگو را همه پذيرا شوند.
به باور من، يکی از درسهایی که از کارنامهی ندای خلق میتوان گرفت اينست که بافت جامعهی بسته، استبدادزده و تک صدای افغانستان، بسيار سختجان بود (امروز نيز چنين است)، کوششهای شماری از روشنفکران آن برهه را در آوردن دگرگونیهای بنيادی برنتافت، بنا به اجبار و ناچارعنصر تدريج را با بالاترين آهنگ ممکن در تحول فکری، اجتماعی و فرهنگی جامعه بايستی پذيرفت.
در صفحههای ندای خلق، علاوه بر دوکتورعبدالرحمن محمودی، شماری از قلمبدستان قلم زدند، از جمله: ميرغلام محمد غبار، سيد محمد دهقان، محمد نعيم شايان، محمد ابراهيم خليل، گلپاچا الفت، ولیاحمد عطايی، معمارزاده، محمد حيدر ژوبل، غلام حضرت کوشان، حيدرعلی پيکار، سيد احمدشاه هاشمی، رحيم غفوری، ع. نيسان، غلام حسن صافی، سعدالدين بهاء، کبيرعرفان، محمد ابراهيم عباسی، عبدالحميد يوسفزی، غلام علی پنجشيری، ميراسمعيل مسرور نجيمی، فيض محمد انگار، عبدالکريم سرکاتب، مولينا فضل ربی، عبدالشکور الم، لعل محمد احمدزی، نظرمحمد نوا، خانم قمر، عبدالرب حايل، محمد آصف محسنی، محمد يوسف آيينه، سيداحمد فراق و ديگران. شماری هم به نامهای مخفف و يا مستعار نوشتند و شماری شعر فرستادند و یا نامه. محمد نبی حريف نجيمی ناهنجاریهای سياسی و اجتماعی را در ترسيم کاريکاتورها بازتاب داده است. از اينرو کارنامهی ندای حلق ثمرهی تلاش جمعی همه دستاندرکاران و همکاران نشريه بود.
دولت افغانستان، فزونی نقش و تأثیرگزاری ندای خلق را بـه حال خود، مضر تلقی کرد و از اشنا شدن مردم با انديشههای نوگرايی و آگاه شـدن آنها از وضع کشور و تحولات کشورهای همسايه، بهويژه تحولات ايران که محدود شدن صلاحيتهای شاه ايران را در پی داشت، نگران شد، بنابراین، تصمیم گرفت کـه انتشار ندای خلق را همراه با ساير جرايد غيرحکومتی برای همیشه ببندد. در اين ميان نقش محمد داود را که به قدرت بيشتر دست يافته بود و شاه محمود را وادار کرد که از ادعای دموکراسی دست بکشد، بهياد داشته باشيم.
دولت، چندی بعد با سرکوب راهپيمايی ٣١ حمل ١٣٣١خ شهريان کابل، دوکتور عبدالرحمن محمودی و ميرغلام محد غبار را با جمعی از پيشگامان جنبش دموکراسی از جمله سرور جويا، براتعلی تاج، محمد نعيم شايان، عبدالحی عزيز، ببرک کارمل، ميرمحمد صديق فرهنگ، دوکتور محمد فاروق اعتمادی، دوکتور محمد ابوبکر، فتج محمد خان، دوکتور نصرالله يوسفی، دوکتور عبدالرحيم محمودی، علی محمد خروش، عبدالحليم عاطفی، محمد امان محمودی، سلطان احمد لويناب، محمد عظيم محمودی، فيضمحمد انگار، محمد رسول پشتون، علیاحمد نعيمی، محمد انور خان، قاضی بهرام خان، عیدالصمد خان، غلام جيلانی خان، عبدلهادی خان، حاجی خدایدوست خان را به زندان انداخت. درب همچنين به چرخيدن روی همان پاشنهی پيشين استبداد ادامه داد.
به باور من، همین ٢٩ شمـارهی ندای خلق، منبع مهمی است برای کارهای پژوهشی و دانشگاهی. اما آنچه به روند تجدد (مدرنيته) و عصریسازی (مدرنيزسيون) افغانستان برمیگردد، کماکان به عنوان پروژهای ناتمام پا برجاست....
پايان
جولای ٢٠١٥م/سرطان ١٣٩٤خ