حاکمیت قانون به معنی گزمه پولیس در شهر و بازار نیست، فهم مردم از حلال و حرامِ قانون است. حلال و حرام قانون حقوق، امتیازات و مسئولیت‌های شهروندان، و ثواب و گناه، نیکی و بدی است. بیشتر مردم روحیه قوانین شرعی را می‌دانند و عمل می‌کنند زیرا روحانیان قرن‌ها است درس می‌دهند.

چرا روحانیان در مورد قانون این مسئولیت بزرگ را به عهده نگیرند؟ در آن صورت؛ اگر روحانیان که بی‌شبهه مجرب‌ترین آموزش دهنده است، تا کنون وظیفه شرعی خود را با نیت محکم در هر زمانه انجام داده‌اند.

آن چه شدنی به نظر می‌رسد، مکلف ساختن روحانیان حرفه‌ای به آموختن قانون مدنی است. دست درازی در قوانین شرع کار هیچ موسسه، جز مؤسسات مذهبی نیست؛ اما دولت می‌تواند آن مؤسسات و مساجد را که حقوق و امتیازات رسمی می‌دهد به این کار مکلف گرداند. در آن صورت کشور می‌تواند در هر قریه و محله شهر یک فرد قانون شناس و استاد مردم داشته باشد.

بی‌انصافی است اگر همه روحانیان را در قالب «ملا» بشناسیم؛ ملا متأسفانه در تجربه اجتماعی ما با سیاسی شدن عده‌ای با شهرت واعظ و مولوی و ملا، حتی سلحشوران ناآشنا به دین، که در آغاز اندکی در این قشر رفتند و ابزار شورش قرار گرفتند طعنه شد و یا نشانه فساد شمرده شد؛ مثل آن که آدم انسان دوست را کمونیست و دهری خواندند.

در حالی که همه افراد جامعه مسلمان عمده‌ترین درس‌های اخلاقی را از راه عنعنه و مذهب گرفته‌اند. جامعه ما آن توده را ندارد که کودکان یکسره مکتب رفته، درس معارف بگیرند، اما به تعداد کافی مسجد و ملای رسمی دارد که بی دخالت دولت نیز در نظام اجتماعی ما حضور فعال دارند.

سال‌های ۷۰ قرن پیش که طی آن قشر مبارز روحانی در افغانستان ظهور کرد، حضرت مجددی از پیشتازان این مبارزه نبود؟ او و بسیاری از روحانیان سیاسی و افسقالان، از جمله حکمتیارِ شرور و بد کردار؛ آموزش سیاسی مردم را وظیفه شرعی خود می‌دانستند؛ چنین بود که جهاد آغاز شد. این تنها به سنی‌ها ربط ندارد؛ در آغاز قدرت نظام مترقی (بنا بر تعریف) در افغانستان بسیار روحانی غایب و یا زندانی شدند. از میان روحانیان شیعه افراد سرشناسی از میان رفتند که همه ملایان سیاسی نبودند؛ اما جمعی از آنان به روشنی مبلغان سیاست تهران بودند که آشکارا شرارت مذهبی از آن می‌بارد و آنان بی‌گناه نبودند. این پیشامد روحانیانِ همه مذاهب، حتی هندو را شامل شده و بسیار افراد انسان دوست و مبلغ آزادی ضایع شدند که در این امر ممتاز بودند.

مردم چیز فهم و با نیت، و روحانیون بیزار از سیاست و شر افگنی، یا تبلیغات تند مذهبی می‌توانند پیشگام شوند. سهم گیری روحانیان با مسئولیت و باتقوا در سال‌های دموکراسی سهم بزرگی در بیداری مردم داشت و بسیاری در آن هنگام که ما شاهدش بودیم، درس‌های اجتماعی روشنفکرانه می‌دادند که منحصر به مسایل مذهبی نبود و بنیاد و محتوای انسان‌دوستی داشت.

این وظیفه روشنفکران و باسوادان نیست که بافهم یا بی فهم مذهب بر آن حمله کنند و یا مذاهب را که در جهان بیش از ۹۰ در صد پیرو دارند؛ بی محاکمه، مسند و حقوق، و بی‌سازمان و نیروی منسجم، با زشت‌ترین الفاظ بکوبند و هرچند محرکش احساس و درد خود افراد است، محتویات تبلیغاتی‌اش از بیرون بر ذهن آنان وارد می‌شود و تلقین است.

جوانان و پیران باخرد، با احساسات و عواطف توده بازی نمی‌کنند؛ آنان با نشان دادن اخلاق بهتر می‌توانند در ذهن مردم علی‌البدلی برای اخلاق صرفاً مذهبی در ذهن خود داشته باشند.

ببینید؛ این کار را سیکولاریزم با چه سادگی می‌تواند فراهم کند؟

اصلاح فورم مذهبی کار عامیانه نیست و الزاماً هر درس خوانده، حتی چیز فهمان اخلاقاً اجازه ندارند با اخلاق اکثریت مردم رفتار کودکانه داشته باشند. خردمند مبارزه با خرافات مذهبی را پیشه می‌کند، نه مبارزه با اخلاق فردی و اجتماعی یا تربیت معنوی این موسسه ریشه دار اجتماعی. جای مبارزه ملای عام نیست و تجربه نشان داده پس لگد محکم دارد.

جایی که کله در سنگ فرو نرفت، باهوش و خرد، می‌توان برای شکستن آن چاره یافت.