جهان متمدن جهان فقیر

موضوع توسعه‌نیافتگی یک موضوع بسیار پیچیده است که ریشه در تکامل تاریخی جامعه بشری در کل دارد. از این رو، بایسته است تا در زمینه به تفصیل از دید تاریخی روشنی انداخته شود:

 (پیش از پرداختن به بحث، می‌خواهم خدمت بنویسم که من در سال ۲۰۰۳ سخنرانی‌یی داشتم در همین زمینه در دانشگاه برکلی کالیفرنیا. متن این سخنرانی در کتاب افغانستان به کجا می‌رود؟ چاپ بنگاه انتشارت میوند کابل بازتاب یافته است).

 پیشرفت جوامع بشری ره آورد تکامل تاریخی و بلوغ و توسعه آن در کل است. از این رو، بستگی به این یا آن آیین یا تبار یا زبان، بالنفسه و به خودی خود نمی‌تواند دلیل پیشرفت یا پسماندگی به شمار رود. پرسشی که در این پیوند مطرح می‌گردد، این است که آیا برای مثال پیروان آیین‌های مسیحی یا کلیمی همواره در جهان پیشتاز بوده‌اند یا این پیشرفت در چند سده اخیر رخ داده است؟ آیا مسلمانان و در کل باشندگان خاورزمین همیشه عقب مانده و درمانده بوده‌اند یا این که چنین چیزی در سده‌های اخیر رونما گردیده است؟

 از دید من، بهتر است مسأله در تراز دیگری بررسی گردد تا تراز مذهبی: در تراز شمال- جنوب: پیشرفت نیمکره شمالی و پسماندگی نیمکره جنوبی. اگر به راندمان تاریخ بشر دقیق بنگریم، در می‌یابیم، که تمدن‌های نخستین در وادی‌ها و دلتاهای رودهای بزرگی چون نیل، دجله و فرات (بین الهنرین یا میانرودان)، آمو و سیر دریا، سند و... به میان آمده بودند. آن گاه بستر تمدنی به پیرامون دریاهای میانزمینی (مدیترانه) و سیاه انتقال یافت و سپس به اقیانوس اتلس لغزید و کنون آرام آرام دارد به گستره اقیانوس آرام انتقال می‌یابد. کنون همه فراقدرت‌ها- امریکا، چین، روسیه، برازیل و حتا غیرمستقیم هند در همین حوزه نو تمدنی قرار دارند.

 ما در روند تاریخی شاهد شکلگیری دولت‌های مصر و بابل و نیز شاهنشاهی‌های بزرگی چون هخامنشی، اسکندر مکِدونی، اشکانی و کوشانی، ساسانی و سپس امپراتوری ترک‌ها و اعراب و در پی آن امپراتوری‌های بزرگی چون سلجوقیان، چنگیز خان، امیر تیمور کورگانی بوده‌ایم.

 در آخرها هم امپراتوری‌های عثمانی و صفوی و هند بابری و نادر افشار خراسانی. در واپسین دوره‌ها شاهد تبارز و ظهور امپراتوری‌های انگلیس، فرانسه ناپلیونی، روسیه تزاری، آلمان هیتلری و پس از جنگ جهانی هم شاهد ظهور ابر قدرت‌های شوروی و امریکا...

 حال اگر نیک بنگریم، تا همین سده شانزهم، کشورهای اسلامی در جایگاه نخست قدرت در جهان قرار داشتند. به گونه مثال شش صد سال پیش در دوره شاهرخ تیموری، ایران تنها ابر قدرت جهان بود و هرات پایتخت دولت تیموری یکی از آبادترین و توسعه‌یافته‌ترین شهرهای جهان. در کل، به گونه‌یی که می‌بینیم، افت و انحطاط کشورهای اسلامی ا ز سده هفدهم بدین سو آغاز گردیده و با راندمان تندی تا کنون ادامه یافته است. باید سر در گریبان فرو ببریم و در اندیشه ریشه یابی این افت بزرگ تاریخی باشیم و ببینیم دلیل این کار چیست؟ آیا از همان آغاز چنین بوده است یا این که در چهار سده اخیر چنین شده است؟

 حال اگر به دوره خلافت عباسیان برگردیم، اوج درخشش تمدن و فرهنگ اسلامی را می‌بینیم. در آن برهه، بغداد چشم و چراغ شهرهای جهان به شمار بود. در دارالحکمه بزرگ‌ترین و فرزانه‌ترین دانشوران جهان گرد آمده بودند- بیشتر ایرانیان. علومی چون ریاضی، الجبر، اخترشناسی، کیمیاگری، گیتاشناسی، تاریخ، ادبیات و هنرهای زیبا به اوج بالندگی رسیده بود. معماری و میناتوری و ... هم در تراز بسیاری بالایی بود.

 پس از انحطاط عباسیان، در خاور ایران در دوره‌های سامانیان و غزنویان هم شاهد بالندگی و توسعه و شگوفایی بودیم. بزرگ‌ترین سخنوران و آفرینندگان شهکار های ادبی بی‌مانندی را آفریدند. مانند رودکی و فردوسی و... همه در همین دوره ظهور کردند. در واقع، این دوره، یک دوره رستاخیز فرهنگی- تمدنی بود. سمرقند، بخارا و غزنی- عروس شهرهای جهان به شمار بودند.

 حتا در دوره‌های بعدی، به گونه مثال دربارهای هند بابری در اوج شگوفایی بودند، توسعه هنرها و ادبیات و موسیقی و پیشه‌وری و صنعتگری و معماری در تراز بالایی بود. برای نمونه کاخ تاج محل آگره از شهکارهای معماری جهان به شمار می‌رود که به دست استادان ایرانی و هندی ساخته شده و در آن، از بهترین دستاوردهای هنر و آفرینندگی ایران و هند بهره گرفته شده است.

 حال می‌پردازیم به اصل مطلب: چه چیزهایی موجب گردید تا غرب و در کل تمدن مسیحی پس از سده‌های هفدهم و هژدهم پیشتاز و پیشاهنگ گردد و فرهنگ و تمدن اسلامی و در کل شرقی بی‌فروغ شود و از راندمان تند باز ایستد؟ در این جا چند دلیل را می‌توان برشمرد:

 ۱- وقوع جنگ‌های پی در پی:

 - مانند یورش اسکندر و اعراب به ایران، بر افتادن شاهنشاهی ساسانی، سرازیر شدن قبایل عرب به پشته ایران ویرانی و نابودی، کشتارهای پردامنه.

 - همین گونه، سرازیر شدن قبایل دشت نشین و کوچرو آسیای مرکزی و یورش نافرجام چین به آسیای میانه که از سوی فاتحان عرب پس زده شد. در این حال، چینی‌ها عقب نشستند و تورک‌ها اسلام آوردند و با باشندگان بومی آمیزش یافتند.

 ۲- یورش خانمان برانداز چنگیز خان و قبایل مغول و در پی آن لشکرکشی‌های ویرانگر تیمور لنگ به ایران. همه و همه شیرازه ایران را از هم گسیختند. با این همه، در دوره شاهرخ تیموری تا جایی ویرانه‌های گذشته مرمت شد و با همت وزیر دانشمند او- امیر علی شیر نوایی ساخت و ساز و شگوفایی آغاز گردید. اما به قول معروف این دوره فروزان، خوش درخشید اما دولت مستعجل بود. با این هم یادمان بزرگ این دوره مانند ساختمان‌ها و مساجد سمرقند و ... تا همین حالا بر جا مانده است.

 ۳- پس از شاهرخ، انحطاط به گونه بازگشت ناپذیری دامنه یافت که تا به امروز ادامه دارد. بعد از شاهرخ در گستره اسلامی چهار دولت تشکیل گردید:

 ۱- امپراتوری عثمانی در ترکیه

 ۲- امپراتوری صفوی در ایران

 ۳- امپراتوری برابری هند

 ۴- خان نشین های آسیای میانه که پس از یک رشته افت و خیزها سرانجام در سه واحد سیاسی تبارز یافتند:

 - خان نشین خوقند (بیشتر ازبیک نشین)

 - خان نشین خیوه- بیشتر ترکمن نشین

 - امارت بخارا که بزرگ‌ترین و مهمترین واحد سیاسی آسیای میانه بود و نزدیک به ۸۰ درصد باشندگان آن را تاجیک‌های پارسی زبان ایرانی می‌ساختند.

 دردمندانه پس از تأسیس امپراتوری عثمانی و سپس امپراتوری صفوی، جنگ‌های خونینی بر شالوده مذهبی شیعه و سنی میان این دو دولت آغاز گردید که نزدیک به هشتاد سال ادامه یافت و درست هنگامی باز ایستاد که در دوره شاه عباس کبیر توازن نظامی میان دو دولت برقرار گردید. شاه عباس دولت نیرومندی را تشکیل داد که از هر نگاه با امپراتوری عثمانی برابری و همسری می‌کرد.

 در اثر این جنگ‌های بیهوده فرسایشی، نیروهای انسانی و مادی بزرگی از هر دو سو تباه و برباد و نابود گردید. افزون بر این، هر باری که میان عثمانی‌ها و صفوی‌ها جنگ در می‌گرفت، ازبیک های آسیای میانه به خاور ایران- بیشتر به گستره میان بلخ تا هرات و مشهد یورش می‌آوردند و به تاراج شهرها و کشتار باشندگان و برده سازی و کنیزگیری می‌پرداختند. پس از پایان جنگ هم، صفویان برای گرفتن انتقام بر آسیای میانه یورش می‌بردند و همین گونه به کشتار و سرکوب و تاراج و برده گیری می‌پرداختند. این درامه تا لشکرکشی شاه اسماعیل صفوی به آسیای میانه و کشته شدن شیبانی خان یا شیبک خان به دست او ادامه یافت.

 بزرگ‌ترین زیانی که این جنگ‌ها به خراسان رسانید، این بود که سد بزرگی بر راه رسیدن به کشورهای عربی و اروپا ایجاد گردید و مسیر کاروان‌های راه ابریشم که دوره کوشانی ها به اوج بالندگی رسیده بود، بر هم خورد و نابود شد.

 یک ماجرای دیگر هم پیوندهای زمینی ترکیه و در کل آسیا با اروپا را برهم زد: پس از آن که در پی جنگ‌های خونین، سر انجام کنستانتینوپل (قسطنطنیه) پسآن‌ها اسلامبول (استانبول یا استامبول) به دست عثمانی‌ها افتاد، همه راه‌ها بسته شد و بازرگانی میان آسیا و اروپا به پایین‌ترین تراز رسید. طرفه این که این کار به سود اروپایی‌ها انجامید. آن‌ها برای رسیدن به هند آغاز و ازسرگیری تجارت از راه دریایی به توسعه کشتیرانی و دریانوردی نمودند. توسعه دریانوردی، ناگزیر توسعه صنایع نجاری، آهنگری، ذوب فلزات، ساخت جنگ افزار و ریسندگی و بافندگی و چرمگری و کشتی سازی و... را ایجاب می‌کرد.

 در این حال، دو حادثه بسیار مهم سیمای جهان را از ریشه تغییر داد و دگرگون ساخت:

 ۱- افتادن امریکا به دست انگلیسی‌ها

 ۲- افتادن سایبریا به دست روس‌ها.

 این گونه، ناگهانی دو گنجینه عظیم و سرشار آهن، مس، قلعی، نفت، گاز، چوب، زغال‌سنگ، طلا، نقره، الماس و... به دست دو کشور انگلیس و روسیه افتاد. با این کار، از دیدگاه اقتصادی چیزی رخ داد که به آن انباشت یا تجمع سرمایه می‌گویند. با افتادن ثروت‌های باد آورده، روسیه و انگلیس و به پیمانه کمتر فرانسه، آلمان، اسپانیا و پرتگال توانستند از نردبان رشد و توسعه صنعتی بالا بروند. تولید صنعتی آغاز گردید. کشاورزان از روستاها به شهرها سرازیر شدند و به کارگران مبدل شدند. زمین‌داران هم به سرمایه داران تغییر حالت دادند.

 کشف ماشین بخار، صنعت چاپ، بهره برداری از خاستگاه‌های معادن، و... زمینه را برای بازرگانی گستره از جمله دریایی فراهم ساخت.

 در این جا یک نکته بسیار اساسی است که باید به آن توجه کرد:

 همانا همین ظهور سرمایه صنعتی غرب بود که بالا دستی و پیشتازی آن را فراهم گردانید. هنگامی که سرمایه صنعتی غرب به خاور زمین سرازیر شد، ساختارهای سنتی آن را با چالش‌های بس جدی‌یی رو به رو گردانید. شرق دیگر در برابر این پدیده نو، چیزی برای گفتن نداشت.

 درست در همین هنگامی که اروپا در اوج پیشرفت و سازندگی و ساخت و ساز بود، و اختراعات و اکتشافات پی در پی چهره جهان را دگرگون می‌ساخت، اختراع رادیو، برق (البته کمی پسانتر) تولیدات صنعتی، احداث کارخانه‌ها، ذوب فلزات و ماشین سازی و قطار و...در حال شگوفایی بود و انگلیس سرگرم توسعه دریایی در پهنه‌های دریاها و اقیانوس‌ها و روسیه سرگرم توسعه سرزمینی در راستای خاور دور و آسیای میانه و قفقاز بود، شرق غرق در استبداد و فساد و انجماد فکری و خرافات باوری.

 در حالی که سپاهیان روسی از شمال و سپاهیان اروپایی از غرب به گستره عثمانی یورش می‌آوردند، پادشاهان در کاخ‌های بزرگ از حرم پا بیرون نمی‌گذاشتند و غرق باده پیمایی و میگساری و زنبارگی بودند. شیخ الاسلام ها هم سرگرم جعل حدیث برای توجیه مذهبی شهوت‌رانی‌ها و میگساری‌های خلیفه‌های مسلمان در کاخ‌های مجلل و پرشکوه. وضعیت شاهان صفوی از این هم بدتر بود. روز تا روز انحطاط بیشتر و بیشتر می‌گردید. دربار زیر سیطره وحشتناک ملاباشی‌ها بود و استبداد مذهبی بیداد می‌کرد.

 در چنین هنگامی، انگلیسی‌ها از راه دریا به سرزمین پهناور هند رسیدند و توانستند بسیار زود این کشور بزرگ را زیر اشغال خود دربیاورند. از آن سو هم روس‌ها به‌سوی جنوب پیش آمدند. لشکرکشی معروف پترکبیر در ۱۷۲۲ پسآن‌ها به روندی بازگشت ناپذیر مبدل گردید. روس‌ها توانستند تا اوایل سده بیستم سراسر آسیای میانه و قفقاز را بگیرند. در این هنگام در آسیای میانه هم خان‌های عیاش و مستبد و متعصب فرمان می‌راندند که در نادانی و جهالت دست کمی از عثمانیان و صفویان نداشتند. تسلط نظام فئودالیته، استثمار بی‌رحمانه کشاورزان، خانه جنگی‌ها و... بیداد می‌کرد و ترسناک‌ترین اشکال را به خود گرفته بود.

 در این هنگام سرزمین‌های عربی هم زیر فرمان عثمانی‌ها بود. این سرزمین‌های دربند هم در شرایط بس ترسناک قرون وسطایی به سر می‌بردند و از کاروان ترقی و تمدن به دور مانده بودند و درگیر روابط قبیله‌یی و فئودالی و زیر ستم دربار عثمانی.

 در آن زمان، گستره بزرگی از کشور کنونی افغانستان از بلخ تا هرات و قندهار تا غزنی زیر فرمان صفویان بود. در این جا نیز همان شیوه‌های استبداد شرقی و سیطره ملأهای متعصب اعمال می‌شد. این گونه، ستم مضاعفی بر باشندگان روا می‌گردید.

 در آستانه یورش پترکبیر به ایران، اسماعیل ایوری– سفیر ارمنی تبار یهودی روسیه در اصفهان، مأموریت داشت برای هموار کردن راه لشکرکشی پتر به قفقاز، قبایل ایرانی را در برابر حکومت مرکزی برانگیزد و بشوراند تا کشور را درگیر آشوب گرداند. استراتیژی پتر چنین در آن هنگام بود که نیروهای رزمی قفقازی باید در جاهایی دیگری در جنوب ایران سرگرم نبردهای فرسایشی گردند و از سر راهش کنار زده شوند.

 در همین راستا او کوشید تا با تطمیع و تحریص خان‌های بومی دست به کار شود. یکی از کسانی که سفیر روس با او در چهارچوب این برنامه دیدار کرد، میرویس خان – کلانتر افاغنه بود که در اصفهان حیثیت نماینده فوق‌العاده را داشت. میرویس پس از این دیدار، برای به دست آوردن فتوای ملأهای عربستان مبنی بر شورش در برابر حکومت «رافضی» اصفهان رهسپار مکه شد. او در بازگشت توانست موافقت دربار اصفهان را برای بازگشت به قندهار به دست بیاورد. در قندهار او توانست که مردم غلزایی را در برابر وختانگ الکساندر گرگانیدزه- شهزاده کاخِتی گرجی تازه مسلمان شده معروف به گرگین که از سوی دربار اصفهان به عنوان والی قندهار گماشته شده بود، بشوراند.

 پس از کشته شدن گرگین و سرکوب پادگان قندهار، میرویس به حکومت قندهار رسید. تلاش‌های چند باره اصفهان برای بازپسگیری قندهار سودی نبحشید. پس از درگذشت میرویس، پسرش میر محمود و برادر زاده‌اش میر اشرف با سپاه گرانی به اصفهان لشکر کشیدند و توانستند اصفهان را بگیرند.

 به هر رو، سقوط دولت صفوی، فاجعه جیوپولیتیکی عظیمی در میانه آسیا بود که تأثیرات آن هرگز دیگر جبران نشد. به گفته پروفیسور ولودارسکی، این سقوط توازن راهبردی در منطقه برهم زد و موج تجاوزات روسیه و عثمانی را به ایران در پی داشت. از اثر فتنه و آشوبی که برخاست؛ سر هم یک میلیون نفر در ایران نابود شدند که ضربه انسانی بسیار بزرگی بر پیکر این کشور بود. توازن استراتیژیک دوباره هنگامی در منطقه برقرار گردید که نادر افشار سپهسالار بزرگ خراسانی، شاهنشاهی ایران را اعاده کرد. هر چند نادر توانست دهلی را بگیرد، آسیای میانه را تابع خود سازد، عثمانی‌ها و روس‌ها را از ایران براند، اما نتوانست نظام توانمند مدیریتی را در کشور ایجاد نماید.

  دردمندانه پس از نادار، سرداران بزرگش- احمد خان درانی، نور محمد خان علیزایی، آزادخان افغان و کریم خان زند نتوانستند با هم زبان مشترک بیابند و شاهنشاهی پراگنده را دوباره سر پا نمایند. در این میان، خان نشین های آسیای میانه هم مستقل شدند. این گونه کشور پهناور و نیرومندی که در درازای تاریخ بارها به جایگاه ابرقدرتی رسیده بود، از نقشه جغرافیای سیاسی سترده شد و به چند پارچه تقسیم گردید.

 احمد شاه که در خاور ایران در خراسان به پادشاهی رسیده بود، نتوانست گام مهمی در راستای سازندگی و ترقی بردارد. برعکس، سراسر دوره او به لشکرکشی‌های تاراجگرانه و ویرانگرانه بیهوده به هند و مشهد و شمال هندوکش سپری شد. در داخل هم پیوسته با توطئه‌های خان‌ها دست به گریبان بود. لشکرکشی‌های او دردمندانه در یک برهه بسیار حساس تاریخ هند که این کشور در آستانه چالش بس بزرگ یعنی تهاجم امپریالیسم انگلیس رو به رو بود، صورت گرفت و زیان‌های جبران ناپذیری بر پیکر هند وارد ساخت. از سوی دیگر، خود خراسان را هم در معرض تهدید جدی قرار داد. چیزی که در آینده منجر به بربادی و ویرانی خراسان گردید که تا به امروز ادامه دارد.

 پس از احمد شاه، دولت درانی رو به انحطاط گذاشت و در اثر توطئه‌های بیرونی از سوی انگلیسی‌ها که دیگر هند را به تصرف درآورده بودند، و نیز نا به سامانی‌های درونی از هم پاشید. سپس دوران سیاه و تاریک خانه جنگی‌ها آغاز گردید. پس از چندی، سراسر هند و بخش‌های مهمی از ایران شرقی یا خراسان به دست انگلیسی‌ها افتاد که در آن کشور نوی را به نام افغانستان ایجاد کردند. سپس، بعد از جنگ جهانی دوم هند را نیز تجزیه نمودند و کشور دیگری را به نام پاکستان ساختند.

 در آن سوی دیگر، در اواخر سده هژدهم و اوایل سده نزدهم، در ایران دولت نو قاجاری روی کار آمد و بی‌درنگ مورد تجاوز نیروهای روسیه که دیگر پس از پتر به یک ابر قدرت بزرگ مبدل شده بود، قرار گرفت. نیروهای روسی توانستند سراسر قفقاز را از ایران بگیرند. روس‌ها همین گونه توانستند تا میانه‌های دوم سده نزدهم، خان نشین های آسیای میانه را هم یکی پی دیگری تصرف نمایند.

 سرنوشت ترکیه عثمانی هم بهتر از ایران نبود. پس از سده نزدهم این کشور با راندمان تندی در سراشیبی انحطاط فرو لغزید. به گونه‌یی که مرد بیمار اروپا نام گرفته بود. نیروهای روسی و دیگر کشورهای اروپایی به شدت ترک‌ها را در نبردها در هم کوبیدند و گستره آن را به سرزمین آناتولی و استانبول محدود کردند.

 حال چند معجزه موجب شد که ایران و عثمانی بیخی از میان نروند و به دست روس‌ها نیفتند: یکی جنگ ناپلیون و روسیه، دیگری جنگ جاپان و روسیه، سپس هم انقلابات ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه. درگیری جنگ‌های جهانی یکم و دوم و درگیر شدن روسیه با آلمان و جاپان. اگر این حوادث رخ نمی‌دادند، دیگر اثری از این کشورها بر جا نمانده بود.

 این گونه، خاور زمین دیگر در سده نزدهم بیخی از پا افتاد. در این دوره که جهان شرق درگیر افت و سقوط و بدبختی بود، دگردیسی‌هایی شگرفی در اروپا رخ داد، مانند راه افتادن جنبش پروتستانتیسم، انقلاب کبیر فرانسه، جنبش رنسانس، انقلاب صنعتی در انگلستان، و انقلاب اکتبر در روسیه. همه دست به دست هم دادند و باعث گردیدند که دگرگونی‌های بسیار عمیق بنیادی در این قاره به میان بیاید و موجب آن گردد که ساختارهای سنتی و اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اروپا در هم بشکند و ساختارهای نوینی پدید آید. زمینه برای پیدایش دوره سرمایه داری فراهم گردد. شهرها، کارخانه‌ها، و بندرگاه‌های بزرگ ساخته شود.

 پسآن‌ها شگوفایی صنعت هوایی، کشف اتم و آغاز عصر کیهانوردی، توسعه صنایع کشتی سازی، اختراع تلویزیون، تیلفون، کمپیوتر و توسعه علوم نوین مانند سایبرنیتیک و... در کل غرب را به اوج چکاد شگوفایی و پیشرفت رساند. در حالی که خاور تا همین اکنون در سیمای کشورهای مستعمره و در بند در گیر بحران است. استثناء در این زمینه هند است. البته، کشورهای امریکای لاتین هم آرام آرام دارند روی پاهای خود ایستاده می‌شوند. قاره افریقا کماکان اسیر است و کشورهای عربی و اسلامی همچنین.

 یگانه کشوری که پتنسیال توسعه مستقل و ثبات را در میان کشورهای اسلامی دارد، ایران است. آن هم به دلیل برخورداری از گنجینه‌های بزرگ مواد معدنی و نفت و گاز و موقعیت استثنایی بسیار مهم جییوپولیتیک خود و همسایگی با روسیه و داشتن روابط راهبردی با چین و هند. آن هم در صورتی که در آینده نزدیک با تهاجم بزرگ امریکا و همپیمانانش در منطقه رو به رو نگردد. سرنوشت دیگر کشورها حتا ترکیه کماکان در هاله‌یی از ابهام قرار دارد.

 در آن سوی دیگر، کشورهای عربی با آن که پس از جنگ جهانی از زیر یوغ اسارت عثمانی بیرون شدند، اما در دام بدتری گرفتار گردیدند. در آغاز انگلیسی‌ها و تا جایی هم فرانسوی‌ها بر آنان حاکم گردیدند. اما پس از جنگ جهانی دوم همه زیر سلطه امریکا رفتند. در شماری از کشورهای عربی پس از جنگ جهانی دوم برای چندی دولت‌های ناسیونالیست به کمک شوروی پیشین حاکم گردیدند. مانند لیبیا، الجزایر، مصر، عراق، یمن و سوریه. کنون از این رژیم‌ها تنها سوریه مانده است که آن هم زیر فشار شدید غرب و کشورهای عربی محافظه کار قرار دارد. بقیه هم مستقیم و یا غیرمستقیم در کام امریکا رفتند.

به هر رو، کنون اوضاع در خاور میانه به‌ویژه در لیبیا، تونس، مصر، یمن، بحرین و سوریه بسیار بحرانی است. ترکیه هم متأسفانه با خاطر پیش گیری سیاست‌های ماجراجویانه و بلندپروازانه، درگیر بحران سیاسی بسیار خطرناکی شده است که اگر درست مدیریت نشود، شاید به فاجعه عظیمی بینجامد. وضعیت مصر هم بسیار اسف‌بار است. همین گونه اوضاع در خود عربستان و دیگر کشورها هم انفجار آمیز و آبستن رویدادهای دراماتیک است. پاکستان غرق در فساد و نا به سامانی و نا به هنجاری است. افغانستان هم وضع بدتر از همه دارد. در آسیای میانه و قفقاز هم اوضاع در قره‌باغ کوهستانی آذربایجان، چچنستان، ازبیکستان و تاجیکستان روی هم رفته آبستن چالش‌ها و تنش‌های پیش بینی ناشده است تا دیده شود که کار ما به کجا خواهد کشید.