در جوامع بسته، استبداد ريشه عميق تاريخي دارد و روان جامعه الزاماً با آن سخت گره می‌خورد. اين جوامع بر بنیاد فرهنگ مونولوگ يا تک حرفي استوارمي باشند. در فرهنگ مونولوگ، تنها سلاطين، پادشاهان، زعما و بزرگان بوده‌اند که می‌گفته‌اند، و ديگران مکلف بوده‌اند که بشنوند و گفته‌ها را جامه عمل بپوشانند. اين "گفته‌ها" بيشترينه خصوصيت فرامين و احکام را می‌گرفت و اتباع کار ديگری جز اطاعت، نمی‌توانستند بکنند. اگر اتباع خلاف اين " گفته‌ها " عمل می‌کرده‌اند، و يا در مخالفت با آن‌ها قرار می‌گرفته‌اند، ياغی و باغی شناخته شده و جای شان بهتر از چوبه دار و کنده ساطور جلاد نمی‌بوده است.

فضای مسلط در جامعه بسته، مبتني بر فرهنگ مونولوگ، همه نهادهای جامعه را در بر می‌گیرد و تا روابط دروني خانواده‌ها نيز کشانيده می‌شود. در خانواده‌ها، اين بزرگان خانواده بوده‌اند که می‌گفته‌اند و ديگران بايد می‌شنیده‌اند. فرزند حرف شنو خانواده، عزیز بزرگان خانواده بوده است، و فرزند حرف ناشنو ذليل خانواده.

بنا بر آن گذار از فرهنگ تک حرفی (مونولوگ) به فرهنگ گفتگو (ديالوگ) کاريست بس عظيم که به تلاش خسته گي ناپذير و زمان طولاني نيازمند است. بايد به خاطر داشت که فرهنگ جامعه مدنی در جامعه سنتي و بسته، به‌سرعت رشد نمی‌کند و بارور نمی‌شود؛ و تنها با آرمان روشنفکران و فعاليت اشخاص مقتدر نیز شکل نمی‌گیرد. اين فرهنگ و تمدن، در طول زمانه‌ها، با تاًنی و به‌تدریج، نشيب و فرازهای فراوان، همراه با شیرينی و تلخ کامی انبوه مليون ها انسان آشنا و ناآشنا، شکل می‌گیرد. بنا بر آن در مرحله کنوني، نقش دولت‌های متعهد به امر رشد و توسعه اجتماعي، نهادهای آموزشی و پرورشی و در مجموع روشنگران آگاه و باورمند به فرهنگ گفتگو، در امر تبليغ و ترويج اين فرهنگ متعالی، خیلی‌ها برجسته و بااهمیت تلقي می‌گردد. در اين فرصت و برهه کنونی که مسأله گفتگو ميان افغانها، به یک چالش جدی مبدل گردیده و حتا در شبکه‌های اجتماعی نیز این گفتگوها، گاهی به بن بست مواجه گردیده و حتا به اهانت مخاطب می‌انجامد و سر انجام به کدام نتیجه‌یی جز دلسردی نیز نمی‌رسد، ایجاب می‌نماید تا من‌حیث يک ضرورت خيلی مبرم، ابعاد گوناگون و محتوای این مقوله فرهنگی به بررسی گرفته شود؛ و برای ایجاد و گسترش فرهنگ گفتگو گام‌های جدی برداشته شود. نگارند بر آن شد تا با استفاده از منابع گوناگون به اين مهم بپردازد و آرزومند است تا فرهيخته گان عزيز ما، اين مسأله را بيشتر بکاوند و زمینه ایجاد فرهنگ گفتگو را هر چه بیشتر فراهم سازند.

نخست از کاوش واژه ديالوگ که کلمه گفتگو به حیث معادل آن بکار گرفته شده است، می‌آغازم.

 ديالوگ کلمه فرانسوی است.

۱. معني مکالمه، گفت و گوی دوجانبه بين دو فرد و يا دو گروه را می‌رساند و متضاد آن مونولوگ است.

۲. مجموعه صحبت‌های که بين پرسوناژهای يک نمايشنامه رد و بدل می‌شود.

۳. اثر ادبي که به به‌صورت گفت و گو ارائه می‌گردد.

گفتگو عملي است که در آن گفتگو گران برای رسيدن به هدف واحد و مشترک، برای حل مسأله‌یی و يا رفع چالشي به نقد و فهم سخنان يکديگر می‌پردازند. بنابرين، گفتگو، هر نوع گپ زدن و سخن گفتن را در بر نمی‌گیرد. چنان که ديالوگ dialogue معادل خارجي گفتگو مرکب از ديا dia به معني ميان و بين؛ و لوگ logue به معني لغت و کلمه است که در مجموع به معنای " به جريان افتادن معني و مفهومي در ميان مجموعه‌یی از انسان‌ها و سخن گفتن در باره معنا و مفهوم ياد شده " است.

گفتگو مانند هر فرصت ديگر و معامله ديگری از خود فرهنگي دارد که بايد با آن آشنايي داشت و در نظر گرفت، در غير آن ممکن است بجای گفتگو، اختلاف‌های گوناگون و بعضاً فراموش شده، دوباره چهره بنماياند و چالش‌های جدی ايجاد کند. گفتگو به‌عنوان مقوله فرهنگي از موضوعات بااهمیتي است که در سال‌های اخير مورد توجه بسياری از محافل علمي و فرهنگي قرار گرفته و موضوع آن همواره مناقشه آميز به نظر می‌رسد.

کشور عزیز ما افغانستان، از اثر ستم اجتماعی و طبقاتی، جنگ‌های فرسايشی و نیابتی طولاني، ناشي از مداخلات پيهم خارجي، عقب ماندگي مدهش و فقر جان‌سوز، در تمام عرصه‌ها در بحران زنده‌گی می‌کند. بحران اجتماعي، بحران سياسي، بحران اقتصادی و بحران فرهنگی و اخلاقی. جامعه و مردم بايد اين بحران‌ها را پشت سر بگذرانند و به‌سوی فضای فارغ از بحران، فضای روشن و باز حرکت صورت گيرد. البته در مجموع غلبه بر بحران فرهنگي و اخلاقي، بيش از هر بحران ديگر، خیلی‌ها دشوار و زمان‌گیر است.

چگونه می‌توان بر بحران فرهنگي و اخلاقي غلبه کرد؟

رابرت اندرسن پروفيسور مدرسه علوم ارتباطات دانشگاه سيمون فريز کانادا در این باره می‌نویسد:

"هر روز بيش از پيش، اين نکته مورد درک و پذيرش قرار می‌گیرد که بهروزی گروه‌ها به همان سان که نيازمند سرمايه مالي و فکری است، متکي به سرمايه اخلاقي نیز هست؛ سرمايهً اخلاقي که سرمايهً قابل لمس نيست و در حقيقت دستمایه‌ای است که به واسطه آن انسان‌ها گرد هم جمع می‌شوند تا مسائل شان را به اتفاق هم حل و فصل کنند و امور خود را سامان دهند. سرمایه اخلاقي سرمایه‌ای است که به‌صورت تدريجي و به واسطه مراوداتي انباشته می‌شود که مورد رضايت متقابل باشد. به اين ترتيب است که اندک‌اندک سرمایه‌یی از اعتماد متقابل فراهم می‌آید و اسبابي برای پيش بيني، پيشگيری، يا حد اقل تحقيق مناقشات آتي شکل می‌گیرد. پرسش اين است که اين کيفيات چگونه حاصل می‌شود؟ بی‌شک، يکي از اسباب اندوختن سرمايه اخلاقي، استقرار آيين گفتگو در ميان جوامع مختلف و منافع مختلف در پهنه گيتي است. البته، هر چند گفتن اين عبارت که "بياييد گفت و گو کنيم" چندان دشوار نيست، اما انجام گفتگو در عمل کار آساني نيست، به‌ویژه آنجا که منافع جوامع و گروه‌ها واقعاً متفرق است. اکنون اين پرسش جای طرح دارد که چه تعداد از مردم واقعاً آماده‌اند که دشواری‌های "گفت و گو" را به جان بخرند؟

پاسخ اين است که گفت و گو کردن در برخي زمینه‌ها چندان هم دشوار نيست، اما کارهای آسان‌تر، سرمايه اخلاقي کمتری نيز در بر دارد. گفت و گو در زمینه‌های دشوار نيازمند طرف‌هایی است که ضمن داشتن اختلاف مشروع، از شکيبايي بسيار در حين گفت و گو بهره دارند. در واقع، در چنين شرايطي است که شکيبايي معنا پيدا می‌کند."

موصوف برای گفتگو شرايط مساعد زير را مطرح می‌کند:

شرايط مقدماتي گفتگو: عبارت است از تمايل طرف‌ها به مشارکت در گفتگو، اختصاص وقت کافي برای گفتگو و فقدان عوامل مزاحم؛

شرايط مياني گفتگو: عبارت است از توجه تام به گفتگو، اشتياق در شنيدن سخن ديگران، فرصت دادن به ديگران برای بيان نظر خود و مکث کردن برای تنفس و انديشيدن؛

شرايط نهايي گفتگو: عبارت است از اکتفا به رضايت کلي در صورت نرسيدن به نتيجه قطعي و تمايل متقابل برای شروع مجدد.

نمی‌توان به‌طور قطع گفت که از اين شرايط مقدماتي، مياني و نهايي کدام مهم‌تر اند. در نهايت می‌توان گفت که وضعيت يک کل، متکي به رابطه درست اجزای آن است. گفتگو امری ناپايدار است و ممکن است به‌آسانی دچار اختلال شود، اما با تلاش و مداومت می‌توان هر بار آن را از سر گرفت و احيا کرد.

در نظر گرفتن مقاصد سنگين برای گفتگو آن را از نفس خواهد انداخت. گفتگو شکلي از ارتباط تجربه‌یی است که ما را به تفکر وامی‌دارد، و احساس‌ها و اندیشه‌هایی را بر ما مکشوف می‌کند که در برخوردهای روزمره غالباً پنهان يا مغفول می‌ماند؛ اما اين وجه نمی‌تواند تمام مقصد گفتگو باشد؛ زيرا گفتگو محلي برای آيين اعتراف جمعي نيست. همچنين، گفتگو طبعاً گرایش‌ها، اندیشه‌ها و دانش ما را در گير خود می‌کند؛ بسا نارسايي بنیادهایی که داوری ما بر پايه آن ساخته شده است، در گفتگو آشکار شود؛ بسياری از چیزهای که در پس زمینه‌ها جا دارند، به جلوی صحنه می‌آیند و با شیوه‌های معمول و غیرمعمول ـ و حتي پوشيده ـ ارتباط و آميزش ايجاد می‌کنند.

مقصد گفتگو به گفته هومر نمی‌تواند صرفاً عرصه‌یی برای " مرور گلایه‌های کهنه " باشد. می‌شود در يک گفتگو گلایه‌ها را هم گفت، اما بعد از آن، مخاطب ما منتظر چيزی ديگر است. يکی از پيش شرط‌های گفتگو ايجاد فضای است که در آن از پیشرفت‌های که در گفتگو ايجاد می‌گردد، احساس اطمينان پيدا شود.

از جمله عوامل بازدارنده گفتگو عبارت است از: دل مشغولي به کمبود وقت، ترس از مزاحمت ديگران، ضعف در ساکت نشستن، گوش کردن، مکث کردن، فکر کردن و رسيدن به يک نتيجه. به اين دليل مکان، زمان و توافق‌های مربوط به فضای گفتگو، اهميت زيادی دارد. بر علاوه حرف زدن بيش از حد و چسپيدن به عقايد خود، در حالي که از ديگران می‌خواهیم که التزام به عقايد خود را مشمول تعليق کنند نيز از جمله ضعف‌های است که بالای روند گفتگو تأثیر بسيار ناگوار وارد می‌کند.

جالب اين جاست که وضعيت گفتگو (گوش کردن، سکوت کردن، مکث کردن و فکر کردن) جز متداول‌ترین عادات زنده‌گی روزمره جوامع متمدن هست.

فرهنگ گفتگو، يک بخش اساسی از فرهنگ دموکراسی را در جوامع مدنی می‌سازد که بر اساس پيش زمینه‌های لازم و بستر مساعد، مانند: آزادی، مساوات، عدالت، احترام و رعايت حقوق انساني، در يک دوران معيين تاريخی، رشد يافته و نهادينه گرديده است.

گام نخست در راه رسيدن به مردم سالاری سياسي و فرهنگي و استقرار نظام مبتني بر اراده عامه و در خدمت عامه، ايجاد و گسترش فرهنگ گفتگو و بردباری است. مردم و به‌ویژه تلاشگران سياسي و فرهنگی آنان بايد بيش از هر چيز گفتگو کردن با يکديگر را بياموزند و پيش داوری‌ها را به کنار بگذارند.

اگر بتوانيم فرهنگ گفتگو، شکيبايي فرهنگی و بردباری سياسی را به فرهنگ غالب اين سرزمين بدل کنيم، آنگاه رسيدن به حقوق برابر برای همه خلق‌های اين سرزمين آسان‌تر از هر کار ديگری خواهد بود. اين وظیفه سترگ روشنگران آگاه و وطن دوست افغانستان هست که ساختار متصلب و بسته سياسي و اجتماعي موجود را بگشايند و گفت و شنود را که ذات فرهنگ است جانشين يک سو فکری‌ها کنند.

ـ نخستين فرهنگ الفبايي ـ قياسي زبان فارسي مؤلف دکتر مهشيد مشيری

ـ علي پايا فصلنامه پل فيروزه

شنبه ۱۱ جدی ۱۳۹۵ خ برابر با ۳۱ دسمبر ۲۰۱۶ م