چپی های افغانستان به دگرگونی فرهنگی نیاز دارد

 

یادداشت: فرید احمد مزدک یکی از برجسته‌ترین چهره‌های جریان چپ در افغانستان است. او از آوان جوانی به جریان پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوسته است. آقای مزدک در سال ۱٣۵٨ هنگامی که دولت ببرک کارمل روی کار آمد به‌عنوان دبیر سازمان دمکراتیک جوانان افغانستان منصوب شد. مزدک که از چهره‌های باسواد و دانشگاهی حزب دموکراتیک محسوب می‌شود، از منشی جوانان حزب دموکراتیک خلق تا سطوح بالایی این حزب پیش رفت. او در این حزب، دبیر اول سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، دبیر و عضو بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک و پس از تغییر نام حزب به حزب وطن، معاون رییس حزب وطن بود. مدتی هم نمایندۀ مردم شهر کابل در پارلمان در زمان دولت دکتر نجیب‌الله انتخاب شد. با سقوط رژیم داکتر نجیب‌الله افغانستان را ترک کرد. او هم اکنون در آلمان زندگی می‌کند. مزدک که از چهره‌های طراز اول جریان چپ افغانستان محسوب می‌شود؛ اکنون به یک منتقد سرسخت این جریان تبدیل شده است. دیدگاه‌های او مورد توجه جامعه سیاسی و فرهنگی افغانستان قرار گرفته است.

 سایت افغانستان.رو با او در خصوص پیشینة جریان چپ در افغانستان و درگیری‌های این حزب در مقطع زمانی مشخص به مصاحبه پرداخته‌ است. آقای فرید مزدک می‌گوید که اختلافات درون‌حزبی و بنیادهای ایدیولوژیک، حزب دموکراتیک خلق را از کار انداخت. آقای مزدک معتقد است که افغانستان به یک جنبش دادخواهانه نیاز دارد. شرح این مصاحبه را در زیر می‌خوانید.

 افغانستان.رو: سپاس جناب آقای مزدک از این‌که فرصت این مصاحبه را فراهم کردید. در آغاز درباره پیشینه تفکرات چپی در افغانستان از شما می‌پرسم. پیشینه جریان چپ در افغانستان به چه زمانی بر می‌گردد؟

 نخست به پیشینۀ تفکر عدالت‌محور و دادخواهانه باید پرداخت. اعتراض هدفمند، ناسازگاری با وضع موجود و تمایل به تغییر و مبارزه برای عدالت و آزادی را در بیش از صد سال اخیر تاریخ کشور می‌توان دید. تمایل به قانون و نظم، اندیشۀ دگرگون‌شدن و تغییر در کشور ما با ایجاد نخستین مکتب، رسانه و آگاهی از وضع سیاسی و اجتماعی در کشورهای دیگر هم گام و هم زمان است. تفکر عدالت‌محور در افغانستان از تمایل به جامعۀ سامان‌مند، قانون‌مداری و تغییر مایه می‌گیرد.

 افغانستان.رو: مهمترین جریان‌های چپ در تاریخ افغانستان کدام‌ها استند و شخصیت‌هایی‌که در این جریان‌ها بیشترین تأثیر و نقش را ایفا کرده‌اند، کی‌ها بوده‌اند؟

 پس از جنگ جهانی دوم گرایش به جریان‌های سیاسی اروپایی، اندیشه‌ها و گونه‌های مختلف مبارزه برای عدالت و آزادی توجه محافل سیاسی افغانستانی‌ها را به خود جلب کرد. افغانستان در جنگ دوم جهانی شرکت نداشت؛ اما روشن بود که در صورت پیروزی آلمان بر شوروی، افغانستان به پایگاه و گذرگاه آلمان به سوی هند مبدل می‌گردید. دولت‌های آلمان و ایتالیا برنامۀ ادارۀ افغانستان در آن شرایط را آماده کرده بودند. به این سبب از ۱۹۴۱ به بعد کابل و برخی از شهرهای دیگر به مراکز مهم و داغ مبارزه و برنامه‌ریزی‌های امنیتی آلمان، روسیه و بریتانیا مبدل شده بود. چنان فضا و شرایط چشم و ذهن آموزش دیده‌های کشور را امکان می‌داد تا فراتر از افغانستان را نیز ببینند و با جریان‌های مختلف فکری در کشورهای دیگر آشنا گردند. مفاهیم چپ و راست به ویژه در کابل بیشتر طی یکی دو دهه پس از جنگ در محافل سیاسی رهیاب گردید. ما تفکر چپ و راست را اصلاً از دیگران گرفتیم، دقیقتر؛ دیگران این مفاهیم را به ما صادر کردند. دو جریان بزرگ و موثر چپی در افغانستان با پیروی از اُلگوهای شوروی و چین ایجاد شدند. پذیرش بی‌چون و چرای مفاهیم و اندیشه‌های چپ از سوی محافل سیاسی جامعۀ ما همچنان سبب پریشانی‌های زیاد و کژروی‌های بی‌شمار در مبارزات دادخواهانۀ مردم ما گردید. اما جریان‌های چپی در بیداری سیاسی مردم و نمایاندنِ گونه‌های جدید مبارزه، به ویژه در شهرها نقش مهم و بزرگ ایفا کردند. از میان شخصیت‌های موسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ببرک کارمل، طاهر بدخشی، نور محمد تره‌کی، دستگیر پنجشیری، سلطان‌علی کشتمند و داکتر شاه ولی را می‌توان اثرگذارتر از دیگران دانست.

 افغانستان.رو: گروه‌های چپ افغانستان در زیر چتر حزب دموکراتیک خلق چند سالی قدرت را در اختیار داشتند. اما حکومت‌های حزب دموکراتیک خلق ناپایدار بودند. دلایل فروپاشی زودهنگام نظام‌های چپ در افغانستان چه بوده است؟

 بخشی از رهبران ح د خ ا به تنهایی و آن هم توسط اردو قدرت را متصرف گردیدند. خلقی‌ها که دست به کودتای نظامی زده بودند، دولت و حزب را در بست در کنترول داشتند و با استفاده از خشونت به تحکیم پایه‌های حاکمیت حزب می‌پرداختند.

 حزب در آن دوره نه تنها به جلب همکاری دیگر نیروی‌های همسو نپرداخت؛ بل به تصفیة خونین فرکسیون‌ها و اعضای مخالف نیز متوصل شد. این حالت حزب را فراتر از اقتدارگرایی، به سوی دیکتاتوری کشاند که برآیند آن حاکمیت تک‌حزبی خشن و سرکوبگر بود. حزب در همان سال نخست حاکمیت، تمام دستگاه قدرت را تعویض کرد و خودش به مرکز اصلی قدرت مبدل گردید. آن‌گونه به قدرت رسیدن و چنان دولت‌داری، یکی از سبب‌های اصلی مداخلۀ خارجی‌ها در امور افغانستان، هجوم نظامی شوروی و استفادۀ ابزاری از موقعیت و وضعیت جغرافیای ما توسط ناتو برای پیشبرد نبرد با شوروی و بحران آفرینی در کشور شد.

 پس از شش جدی تلاش در مسیر عقب نشینی از مواضع تند و رادیکال گذشته شد، اما حضور نظامی شوروی مانع تغییر وضعیت می‌شد. حتا اعلان مشی مصالحه ملی و عقبگرد کامل از سیاست‌های گذشته هم نتوانست بر وضعیت و تحکیم حاکمیت تغیری آورد تا بالآخره حاکمیت سقوط کرد.

 افغانستان.رو: دربارۀ سقوط داکتر نجیب روایت‌های متعددی مطرح شده است. شما از چهره‌های مطرح و موثر آن زمان بودید؛ دلایل عمدۀ فروپاشی حاکمیت داکتر نجیب‌الله به باور شما چیست؟

 دولت، تمام دهۀ هشتاد را در جنگ گذراند. جنگ انسان‌های زیادی را نابود ساخت و بخشی بزرگی از انفراسترکتور، شهرها و ده‌ها را خراب کرد. جنگ افغانستان را به باتلاقی برای شوروی و ح د خ ا مبدل ساخت. ادامۀ جنگ در توان دولت نبود و ادامۀ حمایت مالی و نظامی در توان شوروی‌ها دیده نمی‌شد. دولت به قطع جنگ نیاز داشت و همچنان به حمایت مالی و سیاسی خارجی. در چنان حالتی راهکار و سیاست مصالحۀ ملی مطرح شد. مصالحه آخرین کوشش برای بقا بود و همچنان یگانه گزینه برای رسیدن به صلح. اما بدون حمایت مجاهدین و حامیان‌شان مصالحه عملی شدنی نبود. مجاهدین که پس از خروج نظامیان شوروی انگیزه و شیمة جهاد و نبرد نداشتند نیز به قطع جنگ ضرورت داشتند. اما آنها نمی‌توانستند به تنهایی و خودشان تصمیم بگیرند و حامیان‌شان برای صلح و ثبات در افغانستان برنامه نداشتند. ملل متحد، امریکا و متحدان منطقه‌یی آنها نخواستند توافقات ژنیو عملی گردد و حزب وطن هم در مناسبات خارجی خویش نتوانست توجه و حمایت تک ابر قدرت جهانی یعنی ایالات متحده امریکا را برای گفتگوی مستقیم جلب کند. این‌ها دلایل اصلی فروپاشی دولت در اپریل ۱۹۹۲ بودند.

 حزب و دولت در طی یک دهه بحران و جنگ فرسوده شده و به بن بست رسیده بود. ناتوانی حزب در دگرگون شدن، ناتوانی در تجدید نیرو و نوشدن و کشمکش‌های خونین میان فرکسیون‌های درون حزبی رسیدن به پرتگاه سقوط و فروپاشی را تندی بیشتر بخشید.

 افغانستان.رو: انشعاب و تضادهای درونی در حزب دموکراتیک خلق در حکومت داکتر نجیب بالا گرفت؛ دلایل عمدۀ این انشعابات چه بود و اختلاف‌های درون‌حزبی تا چه اندازه در فروپاشی نظام نقش داشت؟

 ح د خ ا همیشه با کشمکش‌های درونی گرفتار بود. حزب مجموعه‌یی از سلیقه‌ها و نگاه‌های نا همگون و متفاوت بود. در نبود دموکراسی تفاوت‌ها دیده نمی‌شد و یکپارچگی حزب فقط با اتکا بر ایدیولوژی و روش‌های سختگیرانه تأمین می‌گردید. حزبی با چنان ویژگی‌ها در قدرت گم شد و نتوانست متناسب با دگرگونی‌یی که در وطن و جهان رخ می‌داد، دگرگون گردد. از یک سو باورهای سنگی شدة پرچمی و خلقی حزب را چون موریانه از بالا تا پایین می‌خورد و از سوی دیگر، ندیدن واقعیت‌ها و دشواری‌های جدید حزب را به سوی سقوط و فروپاشیدن می‌برد. در شرایط جدید پس از خروج نظامیان شوروی بیشترین و منسجم ترین بخش خلقی‌ها به طرح و تطبیق برنامة خودی در درون حزب و دولت پرداختند که به کودتای تنی منجر گردید و یک بخشی از پرچمی‌ها هم از وضع و تغییرات تحمیل شده توسط شوروی‌ها ناراض بودند. بنیادهای اصلی موجودیت ح د خ ا ـ ایدیولوژی، باورهای ویژه و ساختار بسته و سختگیر بود. در چنان حزبی نگاه‌ها و روش‌های متفاوت برای تحقق برنامه و آرمان حزب مجال تبارز نمی‌یافتند. این حالت حزب را به نیروی بدون تحرک، تنبل و دنباله روحوادث مبدل کرده بود. از سوی دیگر، پس از بازسازی در شوروی ح د خ ا به بحران اُلگو مواجه شده بود. ما به اُلگو عادت کرده بودیم و در نبود آن نمی‌توانستیم به پیش برویم. کهنه‌گرایی در حزب جهیدن از آن بحران را ناممکن ساخته بود. حزب سرشار از نیروی جوان بود اما از رفتن به راه‌های نو برای تحقق آرمان خویش می‌ترسید.

 افغانستان.رو: ریشۀ کودتای تنی به چه بر می‌گشت؟ چه چهره‌هایی در دورن و چه کشورهایی از این کودتا حمایت می‌کردند؟

 ریشه را در جنگ قدرت میان خلقی‌ها و پرچمی‌ها می‌توان جستجو کرد. خلقی‌ها به این باور بودند که بیشتر از پرچمی‌ها و دیگران حزب را در اختیار دارند و اردو و پولیس را نیز کنترول می‌کنند. آنها ریشه‌‌های خویش را در میان پشتون‌ها (غلجایی‌ها) محکمتر می‌شمردند و گمان می‌کردند که با قوت و امکانات بیشتر می‌توانند برای رفع بحران کار کنند. چهره‌های کلیدی سازمان دهنده‌های کودتا شهنواز تنی، میر صاحب کاروال و سید محمد گلاب‌زوی بودند. این چهره‌ها بیشتر در کنترول وزارت دفاع شوروی قرار داشتند؛ اما در رده‌های پایین‌تر پاکستانی‌ها و حکمتیار نیز نیرو داشتند.

 افغانستان.رو: بر اساس اظهارات برخی‌ها، شما در مواردی با دوکتور نجیب‌الله اختلاف داشتید؛ این اختلافات در چه زمینه‌هایی بود؟

 مصالحۀ ملی برای دوکتور نجیب به معنای آشتی با پشتون‌ها بود که گویا با لشکرکشی شوروی‌ها به افغانستان تضعیف شده بودند. مسکو نیز با همین اندیشه در ۱۹۹۶ دگرگونی‌های تشکیلاتی را در رهبری حزب عملی کرد. پس از اصلاح قانون اساسی حزب دیگر نقش رهبری‌کنندۀ تمام جامعه و ساختار قدرت را در دست نداشت، البته این درست بود. اما تمرکز قدرت در ریاست دولت و حمایت از شبکه‌هایی که برای تقویت حزب اسلامی و قومندان‌های پشتون به ویژه در شمالی و شمال و غرب افغانستان، برای بخش بزرگی از رهبری حزب خوش‌آیند نبود.

 افغانستان.رو: چپی‌ها که دیگر اندیشه‌های مارکسیستی در سر ندارند، چرا نتوانستند پس از سال ۲۰۰۱ در افغانستان یک جریان سیاسی بسازند؟

 کسانی‌که طرفدار شوروی بودند هنوز هم در همان بحران فکری دست و پا می‌زنند که از " بازسازی " در شوروی آغاز شد. از ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۱ کنترول جنگ داخلی در افغانسان در دست امریکا ، پاکستان و سعودی قرار داشت. کنفرانس بن را نیز آنها مدیریت کردند و امروز هم آنها کنترول کننده‌های اصلی قدرت در افغانستان اند. افغانستان برای آنها فقط موقعیت است، نه خانۀ انسان‌هایی که حق دارند آرام زندگی کنند. در ۲۰۰۱ نه نیروی منسجم چپ وجود داشت و نه جایی برای آنها در ساختار جدید قدرت دیده می‌شد. ۱۶ سال اخیر دوران و شرایط مساعد برای شکل‌گیری یک الترناتیف دادخواه و چپ بود؛ اما بقایای جریان‌های چپی دیروز این زمان را برای جستجوی مقصرین ناکامی‌های دیروز و تخریب همدیگر مصرف کردند.

 افغانستان.رو: آینده جریان چپ در افغانستان را چگونه میبینید؟

 آیندۀ جریان چپ بسته به آیندۀ افغانستان است و آیندۀ افغانستان پر از ابهام وتاریکی. افغانستان امروز نمی‌تواند تداوم دیروز باشد. کانسپت امانی ـ طرزی کانسپت ناکاره و نا کام است. " چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید".

 به ویژه چپ در افغانستان به تحول و دگرگونی فرهنگی نیاز دارد، به نگاه دیگر به زندگی نیاز دارد. چپ بدون نقد دیروز نمی‌تواند نگاه درست به امروز داشته باشد. چپ افغانستانی برای دادخواهی، مردم‌سالاری و آزادی باید واقعیت‌نگر و دست و دل باز باشد. تمام خرده‌ساختارها و جریان‌های دادخواه و دموکراتیک باید برای طرح یک پلاتفورم و برنامۀ فراگیر کار کنند.

 افغانستان.رو: پس از فراز و فرودهای فراوان در پانزده سال پسین، اوضاع باردیگر بحرانی شده است. دلایل این بحران فراگیر چه است و چرا افغانستان نمی‌تواند قد بر افرازد؟

 دلیل اصلی، همان ندیدنِ واقعیت‌های امروز افغانستان است. واقعیت رنگارنگ و نه یک دست. در بیش از سد سالِ اخیر، ما بیشتر دولت زورگو، سرکوبگر و قوم‌محور داشتیم. ساختار سیاسی در افغانستان هیچگاه با واقعیت‌های جامعه همخوانی نداشته است. افغانستان کشور و خانۀ قوم‌های گوناگون است. هر قوم باید از موقعیت حقوقی خویش راضی باشد. قوم ممتاز در قانون و در عمل نباید وجود داشته باشد. موقعیت قوم‌ها و مناسبات میان‌شان در کشور ما همیشه یک چالش بوده که حل آن با موعظه‌های اخلاقی ممکن نیست. ما به دیگرگونی در نگاه خویش نسبت به جامعه و ساختار سیاسی و حقوقی آن نیاز داریم، نه به تداوم گونه‌های تمامیت‌خواهانه·

 افغانستان.رو: شما به عنوان یک چهرۀ باتجربۀ سیاسی، چه نسخه‌یی را برای درمان دردهای افغانستان پیشنهاد می‌کنید؟ افغانستان با چه راه کارهایی می‌تواند از پس این بحران و بی‌ثباتی و هرج و مرج بیرون شود؟

 باور به خود و باور به تغییر و نگاه بدون تعصب به دیگران، ما را به میدان بازی‌های بزرگتر می‌برد. ما به خود آمدن نیاز داریم. موقعیت کشور ما برای تأمین منافع سیاسی دیگران همیشه جالب بوده و به همین سبب قدرت‌های بزرگ به ما چون افزار و زمینۀ رسیدن به اهداف خویش می‌بینند، ولی این موقعیت در عین حال می‌تواند میدان تعاملات اقتصادی برای منطقه و جهان باشد، ذهن سیاسی وطن‌دوستانه در همین خط باید شکل بگیرد، نیروهای سیاسی جامعه باید برای افغانستان چون بازار منطقه و پیونددهندۀ جریان‌های بزرگ و پر سود اقتصادی کار و مبارزه کنند نه چون پایگاه و میدان جنگ و کشمکش‌های نظامی.

 افغانستان.رو: با درنظرداشت وضعیت کنونی افغانستان، آینده سیاسی کشور را چگونه می‌بینید؟ بالاخره سرنوشت افغانستان به کجا می‌انجامد؟

 ادامۀ وضع موجود کشور را به سوی آبادی و آرامی نمی‌برد. فراموش نکنیم که نام دیگر افغانستان منطقۀ حایل است. این نام از ۱۹۷۹ به بعد معنای خویش را کاملاً از دست داده و حالا برعکس، منطقۀ تصادم، میدان جنگ و دهلیز عبور آتش به اهداف ناتو گردیده است. افغانستان اگر به اصل خویش برنگردد، بقایش بسیار دشوار می‌نماید.

 افغانستان.رو: جناب مزدک، در افغانستان کمتر دیده شده است که شخصت‌های سیاسی به اشتباهات شخصی و حزبی خویش اعتراف کنند. حتا اگر درک نمایند که راه و روش آنها اشتباه بوده است، بازهم بر درستی راه خویش تأکید می‌ورزند و به مبارزه در مسیر غلط به پیش می‌روند. انتقادهای صریح شما همه را متعجب ساخته است. بسیاری‌ها شجاعت شما را در سره و ناسره کردن مبارزات سیاسی چپ می‌ستایند. چه چیزی سبب شده است که رک و پُست‌کنده از جریان سیاسی خویش انتقاد کنید؟

 باور به زندگی و باور به امروز محکم‌ترین دلیل‌های توصل به راستی و نقد اند . ما باید خوب را ولو در مخالف و نا خوب را حتا در خود ببینیم و بازگویی کنیم. زندگی جریانِ بی‌نهایت است و هیچ روز آن چونان روز گذشته نیست. همیشه باید اندیشید، به گفتۀ سهراب سپهری "زندگي آب تني کردن در حوضچه «اکنون» است"، تقدیس اندیشه و برنامه و حزب سیاسی، بینایی را از ما می‌گیرد . گذشته‌پرستی، نقدگریزی برآیندی جز فرو رفتن در باتلاق بیهوده‌گی ندارد. در کشور ما کژروی بیماری همگانی بوده است و همه جریان‌های سیاسی باید به نقد دیروز خویش بپردازند. نقد به ما شیمه و امکانات جدید برای کار بهتر می‌آفریند.

 افغانستان.رو: آیا مایل اید به مبارزات سیاسی در افغانستان برگردید؟ اگر پاسخ بلی باشد، با چه برنامه و تفکری به صحنۀ سیاسی افغانستان باز خواهید گشت؟

 افغانستان زادگاه، خانه و وطن من است. من مدیون مردم آن سرزمین هستم و فکر بودن در آنجا هیچ ‌گاه از سرم دور نشده است. به نگر من افغانستان به یک جنبش دادخواهانه نیاز دارد. به جنبش نقد و تغیر ضرورت دارد. تفکرِ درست‌تر و عملی‌تر از حفظ جغرافیای افغانستان و تامین شرایط لازم برای پیشرفت آن و رفاه مردم وجود ندارد. ما وطن خویش را فقط مطابق واقعیت‌های امروز می‌توانیم سر و سامان بدهیم نه برابر با افسانه‌ها و خیال‌های باطل متعلق به گذشته.

 منبع: فارسی.رو