قسمت اول

مسله رهائی انسان از برده گی و بنده گی و رسیدن به برابری و عدالت اجتماعی یکی از مسایل است که همواره بشکلی در جوامع بشری مطرح بوده و در طول تاریخ اندیشه اجتماعی، سیر طولانی و پیچیده ای را پیموده که مضمون و ماهیت آنرا تأمین نیازمندی های مادی و معنوی توده های مردم تشکیل داده است.

اندیشه برابری و عدالت اجتماعی یک نظریه انتزاعی ویا مجموعه از فورمول بندی های مجرد نیست که پایه و اصول آن بر مبنای تصورات و تفکرات بدور از واقعیت عینی استوار و توسط این و یا آن دانشمند به تنهائی پدید آمده باشد، این مفاهیم دارای پیشینه تاریخی است که از آغاز تاریخ تحول و تکامل اندیشه بشری جهت مبارزه با تقسیم غیر عادلانه نعمات مادی، استثمار، ظلم و ستم و نابرابری های اجتماعی طرح و مورد استفاده قرار گرفته است.

در آغاز، اندیشه برابری و عدالت اجتماعی در قالب اساطیر، قوانین ابتدائی، ادیان و مذاهب بیان شده که درتمام نظریات ایجاد یک نظم و نظام اجتماعی عادلانه و دسترسی همه گان به نعمات مادی و نیازمندی های انسانی به گونه های مختلف جای ویژه داشته است.

قابل تذکر است که این اندیشه ها در هرزمان و دوره ای تاریخ در چارچوب محدودیت های تاریخی و شرایط همان دوران محسور بودند، افلاطون به تصویر جامعه آرمانی پرداخت و قصدش اصلاح جامعه بود، او نان خانه و لباس و برابری حقوق زن و مرد را در جامعه برده داری شرط پیشرفت جامعه میدانست، اما این خواسته از چارچوب همان نظام فراتر نمیرفت، یعنی این شعار مترقی تنها طبقات بالایی جامعه را در بر میگرفت و برای برده گان نبود و آنان خارج از نظام جامعه افلاطونی قرار داشتند، ارسطو عدالت اجتماعی را تحقق قوانین اجتماعی و عدم نقض آن از طرف اتباع میدانست و به این باور بود که: "دولت اجتماع کامل است، شامل همه عناصر لازمی که نه تنها زیست، بلکه بهزیستی مردم را تأمین میکند".١

درتاریخ سرزمین ما نیز آئین های سه گانه مهر (میترائی)، زردشتی و مانوی محرک عمده مبارزات توده های وسیع زحمتکشان به خاطر تحقق عدالت و برابری تودهای مردم بوده اند، زردشت جهان را "صحنه پیکار نیکی و بدی و یا نور و ظلمت"٢ میدانست، که سرانجام نیکی بر بدی و نور بر ظلمت پیروز می شود، زردشت خداوند را به یگانگی آن میشناخت و به این باور بود "آنان که فریب اهریمن خورند و بدو گروند به شعله های جهنم افگنده خواهند شد"٣، همچنان نهضت برابری طلبان مزدکیان در تاریخ دارای شهرت زیاد است، این جنبش یکی از نمونه های برجسته ای جنبش های عدالت جویانه و برابری طلبانه بود، که خواسته های آنان نیز در قالب مذهب بیان می شد، مزدک پیشوای این جنبش خواستار برابری اجتماعی برای دهقانان و محرومان شهری بود، مزدک در آئین خود برآن بود که "نعمات مادی را اهورمزدا یکسان در دسترس مردم قرار داده است و نابرابری از آنجا برخواست که کسانی از طریق قهر و جبر خواسته اند اموال متعلق به دیگران را تصرف کنند"٤. در آئین مزدک ریشه ظلم در نابرابری و در تقسیم خواسته ها و نعمات مادی نهفته است و راه نیل به عدالت اجتماعی رفع نابرابری یعنی استقرار مساوات در برخورداری از نعمات مادی است.

در قرون وسطی اندیشه برابری و عدالت اجتماعی تحت کنترول و نظارت و تاثیر آموزش رسمی دین و دین فروشان مسیحی قرار گرفت، آنان همه چیز را از قبل مقدر شده دانسته و به این نظر بودند که انسان قادر نیست هیچ تغییری را در زندگی اجتماعی ایجاد کند، تمام ظلم و ستم، فساد و نابرابری اجتماعی را تقدیر الهی می پنداشتن و برای محرومان و مستضعفان جامعه تبلیغ می نمودند که با قبول بدبختی ها و مظالم صبر را پیشه سازند.

یکی از نمایندگان آنها توماس اکیوناس(Thomas Aquinas) فیلسوف ایتالیایی، که معروف به حکیم آسمانی است و از نامدارترین فلاسفه رسمی کلیسای کاتولیک می باشد، معتقد بود که مصایب اجتماعی تقدیر الهی هستند، "علم و حکمت باید در خدمت دین باشد"٥.

 در این دوران دیوان تفتیش عقاید به اوج خود رسیده بود به هزاران عدالتخواه و آزادی طلب، فیلسوف و دانشمند، عالم و عاقل بنامهای کافر،ملحد و زندیق یا اعدام و یا زنده، زنده میان شعله های آتش سوختانده شدند، اما قساوت و جنایات کلیسا و دولت کلیسایی  نتوانست قهر و اعترض توده ها را که از تشدید ظلم، ستم، فساد و نابرابری های اجتماعی به جان آمده بودند خاموش کند، اندیشه عدالت اجتماعی و برابری یکبار دیگر در چارچوب یک تعبیر دیگری از مذهب یعنی تعبیری که بسود محرومان و ستم دیده گان جامعه بود مطرح گردید، مذهب مترقی به پرچم انقلابی و مبارزاتی توده های مردم، دهقانان محروم و شهر نشینان بی بضاعت علیه حاکمیت زورمندان، زرسالاران و اشراف فیودال و کلیسای مدافع آنان مبدل شد.

فرادولسینو(Fra Dolcino) در قرن ١٢ و اویل فرن ١٣ رهبری یک قیام دهقانی را در شمال ایتالیا به عهده داشت، علیرغم ابتدائی بودن نظریات و فقدان یک برنامه روشن و محدودیت خواسته های اجتماعی اش نمونه ای از رزمندگان عدالت و برابری بود او از طرف دولت مستبد گرفتار و در آتش سوختانده شد٦، توماس مونستر(Thoas Munzer) در قرن ١٥ میلادی رهبر جنبش دهقانان فقیر در جنگ دهقانی المان به نهوی درخشانی خواسته های محرومان روستا را در قالب مذهب بیان داشت، مونستر به مخالفت با نظریات سنت اگوستین (St. Augustine) برخواست، اگوستین استقرار حاکمیت کلیسا را بر همه عرصه های زندگی اجتماعی "حکومت الهی" میدانست٧، در حالیکه تصور مونستر از حکومتی که بدان باور داشت، اصلاحات در دولت و کلیسا و حکومت توده های محروم بود که در آن مالکیت خصوصی، ستم اجتماعی، دولت بیگانه از مردم، امتیازات و تمایز طبقاتی وجود نداشت٨.

به این ترتیب در دوره های مختلف تاریخی که مبارزات اجتماعی شدت می گرفت، مبارزه برای عدالتخواهی و برابری اجتماعی نیز حادتر می شد، اما به نسبت ابتدایی بودنش همواره پراگنده و دستاوردی در عرصه برابری و عدالت اجتماعی برای محرومین جامعه نداشت، نابرابری ادمه یافته و تضادهای اجتماعی عمیق و عمیقترمی شد، دولت آمیخته با دین و کلیسا فقر و سیه روزی بیشتر به ارمغان می آورد و این امر بیشتر موجب اعتراض توده ها علیه دولتهای مستبد شده و باعث بوجود آمدن تیوری های نو که عشق به انسان و ایجاد یک جامعه که مضمون اساسی آنرا برابری و عدالت اجتماعی تشکیل بدهد گردید، این تیوری نوین برابری و عدالت اجتماعی، که تصویر علمی از جامعه و قانونمندی های آن ارایه می نمود "سوسیالیزم" نامیده شد و اولین بارتوسط فیلسوف انسان گرا، دانشمند و سیاست مدار فرانسوی پی یر لروکس(Pierro Leroux)در سال ١٨٣٤ با نوشتن مقاله زیر عنوان "فردگرایی و سوسیالیزم" به کار رفت٩  و بعد از این تاریخ وارد واژه های سیاسی و اجتماعی شد.

اینکه سوسیالیزم چیست؟

سوسیالیزم تخیلی چیست و چطور به سوسیالیزم علمی تکامل داده شد؟

سوسیالیزم علمی چرا نتوانست موجودیت خویش را حفظ نماید؟

آیا کشورهای اروپای غربی را کشورهای سوسیالیستی گفته میتوانیم؟

اینها و چند سوال دیگراز موضعات است که در آینده بدان پرداخته خواهد شد./

باقی دارد

قسمت دوم

بعد از دوران "طلائی" جامعه اولیه که انسانها متحد و یکپارچه درگیر نبرد با طبیعت بودند، تا به امروز برابری و عدالت اجتماعی بزرگترین آرمان بشریت است، مبارزه و  رسیدن به این آرمان دیرین و نظام اجتماعی عادلانه، آباد، آزاد و شگوفان و فارغ از ستم و استثمار، در مرکز نظریات اندیشه پردازان و میهن پرستان و انقلابیون انسان دوست قرار داشته است. 

تاریخ مبارزه بخاطر برابری و عدالت اجتماعی که ماهیت  آنرا عدالت جوئی و مساوات طلبی تشکیل می دهد به دوران فروپاشی کمون اولیه و آغاز جامعه مبتنی بر استثمار انسان توسط انسان(برده داری) برمیگردد.

با تکامل جامعه بشری نظام فیودالی جایگزین نظام برده داری و نظام سرمایداری جای نظام فیودالی را گرفت، با بوجود آمدن جامعه سرمایه داری در اروپا و امریکا پیشرفت علم و فن به ویژه در قرن نوزدهم و بیستم به قدری سریع و همه جانبه صورت گرفت، که نظیر آن را در هیچ کدام از قرون گذشته نمی توان یافت، تولید سرمایه داران به نحو بیسابقه افزون گردید و فابریکات تولیدی بطور چشم گیری گسترش یافت، تکنالوژی و صنعت مدرن شده و زراعت توسعه پیدا کرد و اقتصاد نیرومند در جهان ایجاد شد، که نظام سرمایه داری در رهبری آن قرار گرفت، این نظام که به حکمروائی فیودالان خاتمه بخشید، با استثمار شدید تر نسبت به نظام فیودالی در پی گسترش نفوذ خویش در پهنه جهان برآمد، قدرت و حاکمیت خود را تحکیم نموده و اکثریت خلق های جهان را تحت استعمار و استثمار خویش در آورد.

 در این دوران از یک طرف انقلابات علمی، صنعتی و فرهنگی چهره زندگی مادی و معنوی را دگر گون ساخت و به همرای آن تحولات عظیمی در عرصه های سیاسی – اجتماعی و اقتصادی در جامعه به وقوع پیوست، که در طول تمام تاریخ گذشته ای بشر بی مانند بود، از جانب دیگر با رشد جامعه سرمایه داری، طبقه کارگر نیز به سرعت شکل می گرفت، استثمار بی رحمانه کار گران در شهر ها و ستم زمین داران در دهات، فرق طبقاتی، فقدان حقوق سیاسی و ستم روز افزون بر اقلیتهای ملی و فرق پوست و رنگ و جنس، همه و همه تضادهای بودند که در جامعه سرمایه داری هر روز شدت بیشتر می گرفت و به همین سبب به نحوی اجتناب ناپذیری باعث رشد اندیشه های برابری و عدالت اجتماعی (سوسیالیستی) گردید.

توماس مور (١٤٧٨-١٥٣٥میلادی) فیلسوف انگلیسی از نخستین سوسیالیست های بود که در کتاب "اوتوپیا" خود هرگونه برابری و سعادت، تکامل مادی و معنوی انسان، عدالت اجتماعی و رهبری خرد مندانه امور اجتماعی را در جامعه خواستار بود، جامعه او متمرکز بر کار و فعالیت جمعی استوار بوده و هرکس از بیت المال به اندازه نیاز خود برداشت می کند و تمام مردم در آن دارای شغل و مشغول بکار جسمی و کار فکری اند.

"طرح اجتماعی مور که در دفتر دوم ناکجا آباد آمده است، شامل نکته های زیر است:

١ – مالکیت خصوصی باید لغوه شود.

٢ – تقسیم کار باید براساس مقتضیات عملی صورت بگیرد.

٣ – خانواده باید پایه جامعه بشمار رود.

٤ – پول این ریشه شر باید از صحنه جامعه طرد گردد.

٥ – ساعات کار روزانه از شش ساعت تجاوز نکند و تفریح و تعلیم برای همه فراهم آید و اشخاص علیه ناملایمات حمایت گردند.

٦ – مردم باید در قبول دین آزاد باشد.

٧ – حکومت باید سلطنتی باشد."٩

 مور را از این رو "پدر سوسیالیزم" خوانده اند.

توماس کمپانلا (١٥٦٨-١٦٣٩ میلادی) انقلابی ایطالیائی است که در کتاب " شهر خورشید" به ترسیم جامعه میپردازد که نکته ای درخشان در اندیشه وی جایگاهی برجسته ای نقش علم در هدایت امور اجتماعی است و رهبر " شهر خورشید" دانشمند دارای تجربه، علم و دانش می باشد.١٠

وینیستانتلی (١٦٠٩-١٦٥٢ میلادی) اندیشه پرداز انقلابی دیگری است که خواسته های فقرای شهر و ده را بیان می داشت و تاکید بر اندیشه های سوسیالیستی در جنبش توده ای دهقانی می کرد.١١

بابوف (١٧٦٠-١٧٩٧ میلادی) انقلابی فرانسوی بود او بنیان گزار یک جریان انقلابی علیه نظام سرمایداری نوپا در فرانسه بعد از انقلاب بورژوازی گردید، اگرچه بابوف و پیروانش در انقلاب (١٧٨٩-١٧٩٣ میلادی) شرکت داشتند، اما دیری نگذشت که تغییر عقیده داده و مردم را به سرنگونی نظام سرمایداری فراخواند. بابوف انقلاب را توسط جمعیت شجاع و انقلابی عملی میدانست که خویش را وقف مردم کرده و از استثمار و ثروت اندوزی نفرت داشته باشند، جامعه ای که بابوف ترسیم می کرد "جهموری برابران بود"١٢ این نظام برپایه مساوات طلبی در امر توزیع استوار بود، بابوف به "پدر چپ گرایان" نیز مشهور است.

 همچنان اندیشه سوسیالیستی در نظریات دانشمندان روسی الکساندر گیرتسن و چیرنیشیفسکی نیز بیان شده است، گیرتسن (١٨١٢-١٨٧٠ میلادی) نظام سرمایداری را مورد انتقاد قرار داد و به پیروزی سوسیالیزم در روسیه باور داشت و استقرار این نظام را در مبارزات سیاسی میدید و اوضاع سیاسیی را به اساس دیالیکتیک تحلیل و تجزیه می نمود.١٣

نیکولای چرنشیفسکی (١٨٢٨-١٨٨٩ میلادی) نظام سرمایداری را بهتر تر از نظام فیودالی میدانست، اما به پیروزی سریع و قریب الوقوع سوسیالیزم از طریق کمون دهقانی باورمند بود.١٤

سین سیمون، فوریه و اووین سوسیالیستان قرن نزده هم، بیانگر اوج اندیشه های سوسیالیستی در دوران ماقبل سوسیالیزم مارکس بودند، آنان بویژه در ترسیم و تهداب و ویژه گی های جامعه سوسیالیستی گامهای مهمی برداشتند، نظام سوسیالیستی سین سیمون جامعه سازمان یافته و دارای رهبری خرد مندانه است که در آن جای اصلی به انسان، نیاز ها و توانائی های وی اختصاص دارد، یعنی نظامی که در راه تحقق آن می کوشید "جامعه ای بود که در آن هرکس به اندازه توانائی اش کار و به اندازه کارش دریافت دارد."١٥ او طرفدار یک جامعه جهانی زحمتکشان که در آن تمام تناقضات اجتماعی و ملی حل و پیشرفت انسان را تضمین نماید، بود.

فوریه (١٧٧٢-١٨٣٧ میلادی) به این باور بود که "در شرایط سرمایه داری ابزار کار و سر مایه بطور فزاینده ای تمرکز می یابد و این امر تمام جامعه را تحت کنترول مشتی سرمایه دار قرار می دهد، رقابت بوژوازی به انحصار منجر می گردد، عده قلیلی خود پرست چنگال شان را هرچه بیشتر بر گلوی جامعه می فشارد"١٦ این سوسیالیست فرانسوی همچنان می گوید " اگر مردم یعنی حاملین قدرت مطلق از حق کار و حق دریافت بحد کافی برای زندگی برخوردار نباشند، حقوقی که روی کاغذ نوشته شده ارزشی نخواهد داشت".١٧ نظریات شارل فوریه گامی مهمی در تکامل اندیشه سوسیالیستی محسوب می گردد.

اووین (١٧٧١-١٨٥١ میلادی) زنده گی خود را وقف طبقه کارگر کرد و با صرف انرژی و سرمایه فراوان به سازماندهی کمون های آرمانی خود در امریکا پرداخت. او به این نظر بود : "نارضایتی و خشم فزاینده ای مردم ستمدیده به انقلاب قهرآمیز منجر خواهد شد و جلو گیری از این امر را، از طریق اصلاحات ضروری میدانست."١٨ این سوسیالیست انگلیسی "قاطعانه با مالکیت خصوصی مخالفت می ورزید، او این نوع مالکیت را... بمثابه علت جنگها در تمام اعصار تاریخ بشر محکوم می کرد."١٩

 اندیشه پردازان سترگ قرن نوزدهم در تاریخ اندیشه اجتماعی جایگاه بزرگ دارند، و اندیشه های آنان یکی از منابع ایدیولوژیک مارکسیزم محسوب می گردد، این نظریات در عرصه های انتقاد عمیق از نظام سرمایه داری، ضرورت امحا مالکیت خصوصی، تقلیل ساعات کار، آزادی عقیده و ادیان، تبدیل کار به یک نیاز حیاتی و عامل آرامش و شادی، محو تمایز میان کار فکری و کار فزیکی و فرق میان شهر و ده، توزیع عادلانه برمبنای کار و نیاز، رهبری خردمندانه و هدفمند روندهای اجتماعی از طریق اقتصاد متمرکز و رهبری شده، همه و همه اساسات یک نظام عادلانه و مشخصات جامعه سوسیالیستی است. در نظریات خویش هرکدام به ترسیم برخی ویژگی های جامعه سوسیالیستی پرداخته اند، اما اشترک نظر اکثریت آنان در اصلاحات تدریجی و مبارزه مسالمت آمیز ستم کشان با ستم گران است و به این باور اند که این شیوه مبارزه می تواند سر انجام نظام سرمایداری را به سوسیالیزم تبدیل نماید. که بعد ها مارکس و انگلس در پرتو شرایط نوین تاریخی دوران شان، با انتشار " پرنسیپ های کمونیزم"٢٠ و تحلیل و تجزیه ای نظام سرمایه داری و نقش طبقه کارگر و به تعقیب آن انتشار سندی دیگر، که آینده تابناک را برای کار گران و زحمتکشان مژده میداد یعنی " مانیفست حزب کمونیست" نظام سرمایه داری را محکوم به نیستی نمودند.٢١  این سند آغاز اندیشه سوسیالیزم علمی است و سوسیالیزم قبلی را تخیلی خواند و اندیشه جاویدانگی نظام سرمایه داری را که در آنزمان اندیشه انکار ناپذیر می نمود، درهم ریخت، مارکس و انگلس در "مانیفست حزب کمونیست" نشان دادند که جامعه سرمایه داری، مالکیت خصوصی و استثمار به نحو اجتناب ناپذیر دگرگون خواهند شد و جامعه کمونیستی که در آن عدالت واقعی برای انسان زحمتکش تامین می گردد جای گزین آن خواهد شد و رسالت انجام این تحول و دگرگونی اجتماعی را به عهده طبقه کارگر در اتحاد با دیگر زحمتکشان گذاشته و نقش و ضرورت حزب طبقه گارگر را به مثابه پیشاهنگ در این تحول انقلابی و ساختمان جامعه نوین تعین کننده و حتمی دانسته اند.

 از همین جا نقطه آغازین مبارزات شدید میان اندیشه های سرمایه داری و سوسیالیزم علمی شروع و این تضاد منافع و اندیشه ها، در جهان میان این دو سیستم و دو جهانبینی و دو طرز تفکر متاسفانه تاریخ فاجعه بار و غم انگیز دارد، که تا به حال ملیون ها انسان را به قربانی گرفته و ملیونها انسان دیگر ستم آنرا کشیده و می کشند و شوربختانه که هنوز هم بطور جانبدارانه و ایدیوژیک آن، میدان این  مبارزه بخاطر سر نگونی یکدیگر، مالامال از طرفدارن و مخالفان این نظریات است.

باور نگارنده این است که، اگر از فراز قله های تجارب گذشته و شرایط کنونی که برآن دسترسی داریم، به داوری میان این دو سیستم متخاصم و دشمن یعنی "سرمایه داری" و "سوسیالیستی" بپردازیم، ویژه گی ها و نکات مشترک آنها به مراتب بیشتر از تضاد های آنان می باشد، اساس تضاد میان این دو سیستم در منافع ملی و منافع اقتصادی آنها در جهان   است که جهت رسیدن به آن از آیدلوژی های متخاصم و تیوری سازی های مختلف علیه یکدیگر استفاده نموده اند .

 اینکه سوسیالیزم علمی چیست در نوشته آینده به آن پرداخته خواهد شد./

باقی دارد

قسمت سوم

اگرچه سیستم نیرومند جهانی سوسیالیستی از هم پاشید و نتوانست تداوم خویش را ثابت نماید و اکنون کشورهای انگشت‌شماری در جهان دارای نظام سوسیالیستی می‌باشند، لازم می‌بینم تا جوانانی که هیچ‌گونه اطلاع از سوسیالیزم ندارند و این آیدیای انسانی را با انواع اتهامات و بهتان که به آن زده شده است می‌شناسند، آگاهی مختصر بدهم.

سوسیالیزم نام نظام اجتماعی است که فارغ از نابرابری ها و بی‌عدالتی های اجتماعی باشد.

سوسیالیزم جامعه‌ای است مانند بهشت که انسانها بر روی زمین میخواهند بسازند، آنچه را که کشورهای اروپائی برای خود ساخته‌اند و درهای آنرا بروی جهان بدبخت بسته و هرروز در تکامل و مکمل ساختن این جامعه می‌کوشند.

سوسیالیزم جامعه‌ای است که به‌صورت انواع نظریات و ترسیم آرمان‌ها بخاطر سعادت انسان در آثار اندیشمندان قرون و اعصار گذشته تجلی یافته است.

سوسیالیزم نظامی است که تاریخ رسالت استقرار عدالت و برابری اجتماعی را به عهده آن نهاده است.

سوسیالیزم جامعه‌ای است که اندیشه و تیوری آن توسط سین سیمون، فوریه، اووین، ترسیم گردیده و مارکس و انگلس در دوران تکامل سریع سرمایه‌داری نظریات خویش را به آن اضافه کرده و آنرا سوسیالیزم علمی نام نهادند، یعنی سوسیالیزم و تیوری سوسیالیستی را از حالت کلاسیک آن کشیده ایدیولوژیک و جانبدار ساختند.

سوسیالیزم علمی، علم مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان، علم راه‌ها و قوانین ساختمان سوسیالیزم، ایجاد شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توسط انسان، برای انسان است، که بالای پایه‌های فلسفی ماتریالیزم دیالکتیک و ماتریالیزم تاریخی و سنگ بنای اقتصاد سیاسی مارکس- یعنی "تیوری ارزش اضافی" استوار میباشد.٢٢

نبوغ مارکس و انگلس نه تنها در کشف تیوری ارزش اضافی و تدوین مارکسیزم و ضرورت حزب طبقه کارگر به مثابه گردان پیش‌آهنگ طبقه کارگر در تحولات انقلابی است، بلکه تضاد و نیروی اصلی را بخاطر ساختمان جامعه سوسیالیستی نیز برجسته ساخته‌اند، این تضاد میان خصلت اجتماعی روند تولید و شیوه خصوصی بهره‌وری سرمایه‌داری از آن است، که بیان مشخص تضاد میان نیروهای مؤلده و مناسبات تولید می‌باشد٢٣، آنان نشان دادند که این تضاد آشتی‌ناپذیر میان کارگر و سرمایه‌دار به انقلاب سوسیالیستی، به سرنگونی نظام سرمایه‌داری و استقرار نظام سوسیالیستی منجر میشود.

مارکس و انگلس سرمایه "داری را با جادوگری مقایسه می‌کنند که افسون وی نیروهای چنان قدرتمند را به حرکت می‌آورد که خود توان مقابله با آنان را ندارد"٢٤ و متذکر شدند که، طبقه کارگر در اتحاد با دیگر زحمتکشان و در پیشاپیش آنان، رسالت انجام انقلاب سوسیالیستی و تحقق دگرگونی های اجتماعی را به عهده دارند، این نکته یعنی نقش طبقه کارگر به مثابه سازنده‌گان جامعه سوسیالیستی را، لینن "نکته اصلی در آموزش مارکس" می‌داند.٢٥

لینن در زمانی زنده‌گی می‌کرد که تضاد های نظام سرمایه‌داری به طور بی‌سابقه‌ای حاد میگردید، توفان های اجتماعی و جنبش های انقلابی در گستره و ژرفای نوینی آغاز شده بود، جنبش های کارگری و جنبش های دموکراتیک و رهایی‌بخش قوی تر، باتجربه‌تر و میدان نبرد میان سرمایه‌داری و پرولتاریا نسبت به زمان مارکس گسترده‌تر گردیده بود، آشکار است که شرایط نوین تاریخی برخورد نو به مسائل اساسی اجتماعی، تعمیم تجارب و اشکال نوین مبارزه و تکامل تیوری سوسیالیستم علمی را می‌طلبید.

در پایان قرن نزدهم مرکز جنبش انقلابی جهان به‌ویژه جنبش کارگری از اروپای غربی به روسیه انتقال یافته بود در این کشور استثمار بیرحمانه ای کارگران از طرف سرمایه‌داران و ستم زمین داران بالای دهقانان، فساد و چپاول بیت‌المال توسط گروه‌های مافیایی فساد پیشه و دیگر مظالم، همه و همه روسیه را به گرهگاه تضاد های اجتماعی و طبقاتی در جهان مبدل ساخته بود، روسیه که از لحاظ سنن فرهنگی و معنوی و مبارزات طبقاتی دارای عنعنه ریشه‌دار انقلابی بود و پیهم قیام های دهقانی و کارگری سر می‌کشید و صدای دادخواهانه قهرمانان بلند می‌شد، این بار لنین بخاطر آزاد شدن روسیه تزاری از بند سرمایه و پیروزی طبقه کارگر، رهبری کارگران روسیه و جهان را بدوش گرفت و در یک مرحله نوین تاریخی پرچم مبارزه را بخاطر تحقق برابری و عدالت اجتماعی در عمل برافراشت.

لینن تیوری سوسیالیزم علمی را بیشتر تکامل داد، او اهداف، برنامه و استراتیژی انقلاب سوسیالیستی را تدوین نمود.

ناگفته نباید گذاشت، که موازی با رشد تیوری مرکسیزم-لنینزم، فلاسفه و سیاستمداران سیستم سرمایه‌داری برای بی‌اعتبار ساختن سوسیالیزم علمی تیوری پردازی نموده و همواره کوشش نموده‌اند تا ثابت کنند تیوری سوسیالیزم علمی تخیلی و غلط است - پلیخانوف، لاسال، توگان، چرنوف، داوید، مارتوف، کاوتسکی، برینشتین و دیگران از نماینده‌گان نظام سرمایه‌داری و تیوریسن های ضد سوسیالیزم علمی‌اند، آنان نظام سوسیالیستی را "پندارگرایی ناب" نامیدند و پوزخند زنان می‌گفتند که غیرممکن است ایجاد چنان نظامی که "هر کی هرچه نیاز داشته باشد برایش آماده گردد" بنا کرد و نظام سوسیالیستی را به نامهای"سوسیال امپریالیزم"، "سوسیالیزم دولتی" و دولت فاقد دموکراسی و دیکتاتوری نیز یاد نموده‌اند.٢٦

با پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتوبر در روسیه تزاری و تبدیل سوسیالیزم از یک نظریه به یک واقعیت عینی، جهان سرمایه‌داری تکان جدی خورد، که با ایجاد صد ها مرکز تحقیقات اجتماعی، با مصارف گزاف و بودجه بزرگ، کارزار گسترده‌ای تبلیغاتی را برضد سوسیالیزم علمی و نظام سوسیالیستی آغاز کردند و به‌منظور اثبات غیرعلمی بودن سوسیالیزم علمی، هزاران کادر متخصص را جهت پیشبرد این کارزار استخدام و موظف به تدوین استراتیژی و تاکتیک بخاطر براندازی نظام سوسیالیستی و متحدین آنان، نمودند.٢٧

 فراست و یکاست لنین نه تنها دراین است که نخستین معمار جامعه سوسیالیستی میباشد، بلکه او ماهیت، خصوصیت و مشخصات عالی ترین مرحله سرمایه‌داری یعنی امپریالیزم را آشکار ساخت، لنین تیوری مارکسیستی، دیکتاتوری پرولتاریا، وظایف دولت پرولتاری سرنوشت دولت در سوسیالیزم و کمونیزم، مسائل مربوط به دموکراسی سوسیالیستی، گذار از جامعه دموکراتیک به سوسیالیزم بدون طی نمودن مرحله سرمایه‌داری را تکامل‌بخشید.

لینن به تحلیل روند انقلابی جهان پرداخت و نیروهای تشکیل‌دهنده آنرا در شرایط نوین مشخص ساخت، در آنزمان به سه پدیده اجتماعی - سیاسی واژه سوسیالیزم اطلاق می‌گردید.

١- سوسیالیزم به مثابه ایدیالوژی: مجموعه نظریات ایدیالوژیک – سیاسی پیرامون یک نظام اجتماعی عادلانه و فارغ از نابرابری و بی‌عدالتی های اجتماعی و طبقاتی و شیوه‌های ساختمان جامعه سوسیالیستی.

٢- سوسیالیزم به مثابه یک جنبش اجتماعی و سیاسی رهایی‌بخش: جنبش های انقلابی، طبقات و اقشار اجتماعی که آرمان سوسیالیزم را دنبال میکنند و عالی ترین شکل مبارزه سیاسی این جنبش ها، انقلاب اجتماعی و سرنگونی سرمایه‌داری و ساختمان سوسیالیزم میباشد.

٣- سوسیالیزم به مثابه یک نظام: نظام اجتماعی که در نتیجه‌ای سرنگونی سرمایه‌داری و ریشه کن ساختن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید توسط طبقه‌ای کارگر و با شرکت دیگر زحمت‌کشان پدید می‌آید، اصل توزیع دراین جامعه "ازهر کس مطابق استعدادش، به هرکس به‌اندازه کارش" می‌باشد.٢٨

بعد از پیروزی اتحادشوروی بر فاشیزم و پایان جنگ دوم جهانی، خروج سوسیالیزم از محدوده ای یک کشور و تشکیل سیستم جهانی سوسیالیستی، تضعیف سرمایه‌داری و فروپاشی نظام مستعمراتی، گسترش چشم گیر نقش طبقه کارگر در زندگی اجتماعی، و پیدایش سازمانهای صلح خواه و ضد جنگ در جهان، تشدید اشکال گوناگون مبارزه طبقاتی در گستره بین المللی، تغییر توازن نیروها در عرصه جهانی، گسترش زمینه های عینی و ذهنی اوج گیری جنبش های ضد انحصاری در کشورهای سرمایه‌داری، سوسیالیزم داخل مرحله جدیدی از تکامل خود شد، پیروزی ها و دستآورد های بزرگی را کسب کرد، که عمده ترین این دستآوردها، خیزش نیرومند جنبش های کارگری، دموکراتیک - خلقی و رهایی بخش، شکل گیری احزاب، دموکراتیک، کارگری و احزاب مارکسیستی و مهمتر از همه برای جهان عقب نگهداشته شده ضعف قدرتهای استعماری و پیدایش ده ها دولت نو به استقلال رسیده و اتخاذ راه رشد غیر سرمایه‌داری و سمت گیری سوسیالیستی توسط بخشی از آنان، مشخصه ای دیگر بود که به روند انقلابی جهانی افزون گردید، که در مرحله ای "سوسیالیزم تکامل" یافته در اتحادشوروی از این چهار مشخصه به مثابه اجزای سیستم جهانی سوسیالیستی نیز نام برده‌اند.

یکی از این کشورهای ملی دموکراتیک که راه رشد غیر سرمایه‌داری را هدف قرارداد، میهن عزیز ما افغانستان بود در آن زمان جهان به دو اردوی سرمایه‌داری و سوسیالیزم تقسیم شده بود و جنگ سرد در جهان به اوج خود می‌رسید، کشور های سرمایه‌داری به حقانیت خود و جاویدانه‌گی نظام سرمایه‌داری تاکید نموده، کمونیزم ستیزی به ایدیولوژی و سیاست روزانه و نابودی سیستم سوسیالیستی به استراتیژی آنان مبدل شده بود، همچنان ممالک سوسیالیستی به ترتیب و تنظیم تیوری های فنا و نیستی نظام سرمایه‌داری پرداخته و انقلاب جهانی سوسیالیستی را تبلیغ و امکان‌پذیر می‌دانستند، جهان به‌طرف بحران‌های اقتصادی و نظامی نزدیک و هر لحظه امکان برخورد دو سیستم و جنگ تباه کن اتمی وجود داشت، در چنین شرایط وخیم که تضاد میان این دو سیستم به نحوی بی‌سابقه گسترش می‌یافت، در افغانستان قیام مسلحانه ثور توسط نظامیان شجاع و میهن‌پرست و به پشتیبانی توده‌های مردم، بخصوص روشنفکران ترقی‌خواه و عدالت پسند به پیروزی رسید، که با در پیش گرفتن راه رشد غیر سرمایه‌داری و سمت گیری سوسیالیستی، مورد خشم جهان سرمایه‌داری و یورش نیروهای ارتجاعی داخلی و ارتجاع منطقه قرار گرفته و تلاش صورت گرفت تا اهداف مترقی جمهوری دموکراتیک افغانستان را به باد انتقاد بگیرند و واژگون جلوه بدهند تا اعتماد و اعتقاد توده ها را نسبت به تحولات جاری در افغانستان سلب نمایند، به صورت شبانه روزی افسانه ای "اشغال افغانستان" توسط شوروی و "خطر سرخ" با چنان دقتی و چنان وسعتی از طرف دستگاه های تبلیغاتی ضد شوروی پخش می‌شد که برنده تر از خطرناک ترین سلاح های دست داشته ای بنیاد گرایان مذهبی و تروریستان عربی بود و از جانبی هم ارتجاع داخلی و مخالفین جامعه ملی-دموکراتیک، با تبلیغات، دسیسه، تحریکات سرگرم توطئه چینی با شعارهای "دین در خطر است" و "دولت کمونستی" و بکار بردن کلمات اغواگرانه مانند "ملحد و کمونست" در داخل کشور مصروف تخریب و تفرقه و ویرانگری بودند، مبلغین و مداحین این روحیه ضد دولتی و ضد میهنی، شعله ئی ها و یکتعداد از مغرضان و مریضان و مزدوران که خود را همیشه در زیر بیرق غیرحزبی و یا بیطرفی پنهان نموده‌اند در مراکز شهر ها و القاعده، مجاهدین و طالبان در دهات و قصبات بودند، که تبلیغات خصمانه و شرارت بارخویش را میان جامعه پخش و با چکش به مغز های مردم کم سواد، بیسواد و بیخبر از جهان ما فرو می بردند و بسیار زود هم در تمامی پیکر جامعه ما آتش افروختن و ویرانگری بطور بی‌سابقه‌ای آغاز شد و همزمان با آن همسایه های شرقی و غربی ما با جبهه گشایی نظامی و پشتی بانی از واپسگرایان مذهبی و غیر مذهبی، دولت جوان و انقلابی افغانستان در برابر آزمون سرنوشت سازی قرار گرفت، قوای مسلح افغانستان با همکاری مردم و جوانان میهن‌پرست جانبازانه به دفاع از ترقی، "برابری و عدالت اجتماعی" برخاستند، که یقیناً اگر سیستم جهانی سوسیالیستی از هم نمی‌پاشید، و یا مداخلات کشورهای بیگانه در امور داخلی میهن ما نمی‌بود، افغانستان دموکراتیک از این پیکار عادلانه سر افراز بیرون می‌آمد، و امروز میهن ما تا به این سطح ویران و مردم ما تا به این حد بدبخت و کشور ما در جهان تا به این اندازه مهتاج، بدنام و سرافگنده نمی‌شد، (اشاره به رژیم های مجاهدین و طالبان و دولت آقای کرزی است) به‌هرحال این بحث جداگانه‌ای است، برگردیم به اصل موضوع.

پیروزی شوروی بر ناسیزم آلمان که از بزرگترین کشورهای سرمایه‌داری زمان خود بود حاوی این حقیقت شد که سوسیالیزم نظام برتر نسبت به سرمایه‌داری است، بعد از جنگ دوم جهانی صف بندی جدید از نیرو ها در صحنه بین‌المللی پدید آمد، فروپاشی سیستم مستعمراتی در آسیا، افریقا و امریکای لاتین و از دست رفتن بخش بزرگی از اراضی و پایگاه‌های نظامی کشورهای سرمایه‌داری و نیز منابع موادخام و بازار فروش، پایه‌های حاکمیت نظام سرمایه‌داری را سست و مواضع استراتیژیک آن را تضعیف کرد و به همین سبب بود که جهان سرمایه‌داری تداوم و موجودیت خود را در خطر دیده ازیک‌طرف در پی جلوگیری از هرگونه خطر احتمالی از طرف سیستم جهانی سوسیالیستی و از طرفی دیگر بخاطر احیای منافع و مواضع ازدست‌رفته با تاکتیک ها و شیوه‌های نوین مبارزه بر خواستند و از جانبی هم با آوردن اصلاحات بسیار عمیق دموکراتیک اجتماعی و اقتصادی، و تطابق با جریان عینی تاریخ با نیازهای پیشرفت اجتماعی با منافع مردم‌شان، خواستند نظام سرمایه‌داری را از امکان انقلاب‌های سوسیالیستی و مبارزات اقتصادی، سیاسی و ایدیولوژیکی طرفداران "برابری و عدالت اجتماعی" نجات بدهند، فلاسفه سرمایه‌داری درحالی‌که نظریات خویش را مبنی بر"عدم ثبات"، "بی‌پایه بودن" و "غیرعلمی بودن" و نابودی سوسیالیزم علمی ارائه نمودن، در پی آوردن اصلاحات در نظام سرمایه‌داری برآمدند – تضادهای اجتماعی را کاهش دادند، خدمات اجتماعی را بیشتر و قابل دسترسی برای همگان ساخته و تفاوت شهر و ده را از بین بردند، زندگی کارگران را بهبود داده و از بیکاری جلوگیری نموده و دموکراسی را گسترده‌تر ساخته، تفاوت‌های ملی، جنسی، زبانی و منطقوی را از بین بردند و صدها اقدامات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دیگر که به منافع مردم و سعادت کشورهای شان بود هدف و استراتیژی خویش قراردادند، به همین سبب هم است که قبلا متذکر شدم – سوسیالیزم بهشت دومی در روی زمین است، آنچه که کشورهای اروپائی برای خود ساخته‌اند، این کشورها شعار سوسیالیزم را در واقع عملی ساخته یعنی" هرکس برابر استعدادش کار و برابر کارش مزد" همچنان شعار "نان خانه و لباس" را به حقیقت مبدل نموده و در عمل پیاده کرده‌اند./

اینکه چرا سوسیالیزم علمی به مثابه یک نظام اجتماعی نتوانست موجودیت و تداوم خویش را حفظ نماید در نوشته بعدی به آن پرداخته خواهد شد.

باقی دارد

قسمت چهارم:


سوسیالیزم راهی است به طرف آینده سعادت بشر که آرمان‌های آن مبنی بر برابری و عدالت اجتماعی پیشرو ترین بخش بشریت مترقی و صلح‌دوست را در یک دولت و سازمان سیاسی متشکل می‌کند.

پیروان سوسیالیزم مبانی استراتیژیک خویش را بر مبنای تحلیل علمی روند جنبش های مترقی و چگونگی وضع نیروها و توانائی های عینی جنبش در مجموع مطابق به همان دوره تاریخی معین، تعیین می‌کنند.

تجربه نشان می‌دهد که یکی از عوامل عمده پیروزی انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیزم تنها از طریق شناخت قوانین واقعی حاکم بر تکامل جامعه و بکاربستن ماهرانه آن میسر است، یعنی کاربرد اصل بررسی تاریخی یکی از اصول اساسی میتدولوژیک ساختمان سوسیالیزم می‌باشد، به این مفهوم که برای دست رسی به اهداف، نیازمندی به تحلیل و بررسی دقیق و عینی مناسبات میان طبقات و ویژگی های مشخص هر زمان و وضع مشخص تاریخی است.

به این اساس گفته می‌توانیم که سوسیالیزم: مجموعه‌ای از اصول و قوانین خشک و تغییرناپذیر نیست که تغییر آن در شرایط و اوضاع مختلف ملی و بین‌المللی غیرممکن و یا اصلاح ناپذیر باشد، بلکه بمثابه یک نظام اجتماعی خلاق و پویا، واقعیت های عینی جامعه بشری را با همه تضادها و تناقضات و بغرنجی های آن در حرکت و تکامل مداوم مورد بررسی قرار می‌دهد که باید همواره توسط جدید ترین دستاوردهای علم و عمل، غنی و غنی تر گردد.

علم سوسیالیزم، درحالی‌که تکامل جامعه، تشدید تناقضات، رشد جنبش های کارگری، مبارزه رهایی‌بخش ملی و مبارزه جنبش های زحمتکشان را برای رسیدن به دموکراسی و عدالت اجتماعی تحلیل می‌کند، راه‌ها و شیوه‌های ساختمان جامعه سوسیالیستی را نیز در پرتو تغییرات زمان که بطور مداوم روی می‌دهد، مورد بررسی مشخص قرار می‌دهد.

این مقدمه به این لحاظ مطرح شد تا تفهیم گردد که ازیک‌طرف اندیشه هیچ‌گاهی نمی‌میرد و آن هم اندیشه برابری و عدالت اجتماعی که قلوب میلیون‌ها انسان را مسخر ساخته و از جانب دیگر، متذکر شوم که اندیشه سوسیالیزم در عصر امروزین که آن را "عصر همزیستی، تحمل و تکثر اندیشه‌ها" می‌توان نام نهاد، هنوز بیشتر از گذشته در جوامع بشری جهت دسترسی به آزادی و ترقی، دموکراسی و حقوق بشر و ایجاد تحولات اجتماعی-اقتصادی به سود تمام طبقات و اقشار جامعه، مهم و مطرح و ضرورت دوران کنونی است.

 برگردیم به پرداختن جواب سؤال اساسی این بخش، چرا سوسیالیزم علمی بمثابه نظام اجتماعی نتوانست موجودیت و تداوم خویش را حفظ کند؟

در باره علل سقوط سیستم جهانی سوسیالیستی در رأس اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی حرف‌ها زیاد و دلایلی بی‌شمار ارائه شده است، اما در واقع مبنای همه گفته‌ها چیزی نیست جز احکام کلی و نظریات غرض‌آلود و بی‌اساس و "چوت انداز" که هیچ دلیلی برای روشن ساختن این فروپاشی شده نمی‌تواند.

پاسخ علمی و درست به این پرسش را در ماهیت ساختاری و تضادهای داخلی و خارجی این سیستم می‌توان پیدا کرد، همان طوری که زمینه‌های تکامل یک سیستم اجتماعی مربوط به تضادهای موجود همان جامعه می‌شود، همان طور در شرایط معین زمانی و مکانی و مناسبات موجود اجتماعی این تضادها با عامل سد کننده و گاهی به عنصر ارتجاعی و عقب گرد جامعه مبدل می‌شود، زیرا اضداد، گرایش‌ها و جوانب اساسی درونی هر پدیده است که ازیک‌طرف باهم در پیوند و از جانب دیگر در مبارزه‌اند، همدیگر را طرد می‌کنند و متضاد اند و هم یکدیگر را فرا می‌خوانند.

میخائیل گرباچوف رییس‌جمهور اتحاد شوروی وقت در سخنرانی که پیرامون "سیاست حزب در عرصه بازسازی و کادرها" ارائه کرد عوامل، تضادها و ماهیت دستگاه دولتی و وضعیت وخیم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی کشور را که سرنوشت مملکت و آتیه خلق‌هایش را در معرض خطر جدی قرار داده بود چنین برشمرد:

رهنمود لنینی و تضادهای که در زندگی و جامعه وجود داشت قسماً صاف و ساده نادیده گرفته می‌شد.

تصور تیوریک در باره سوسیالیزم تا حدی زیادی در سطح سال‌های ٣٠-٤٠ هنگامی که جامعه به کلی مسایل دیگر را حل می‌کرد باقی مانده بود.

سوسیالیزم روبه رشد، دیالکتیک نیروهای محرکه و تضادهای آن وضعیت واقعی جامعه و موضوع پژوهش های ژرف علمی نظر به عوامل معلوم از تیوری و جامعه‌شناسی، بحث و بررسی زنده و اندیشه‌ای خلاق تهی شده بود.

عطالت و بی‌قیدی، تمایل به گریز از مسؤولیت، عدم علاقمندی به حل و فصل مسایل اقتصادی – اجتماعی، مطلق‌سازی اشکال سازمان‌دهی، تحلیل های جامد و دگم از ماهیت و خصلت سوسیالیزم و از ساختار اجتماعی جامعه به مثابه‌ای جامعه فاقد تضاد، ساده گرفته می‌شد.

اغلباً عمق و اهمیت تیوریک احکام از معنی تهی می‌گردید و این مطلب در مورد مسایل کلیدی مانند: مالکیت اجتماعی، مناسبات طبقاتی و بین‌الملیتی، اندازه کار و اندازه مصرف و تعاون، بده های کار اقتصادی، شیوه‌های دولت داری مردمی و خودگردانی، مبارزه با انحرافات بیروکراتیک، ماهیت ایجادگرانه انقلابی ایدیولوژی سوسیالیستی، اصول آموزش‌وپرورش و تضمین رشد سالم حزب و جامعه، ارتباط می‌گرفت.

تصورات سطحی در باره کمونیزم، انواع پیشگوئی های پیامبرانه و قضاوت های مجرد معمول شده بود این امر به نوبه خودش اهمیت تاریخی سوسیالیزم را کاهش داد و تأثیرگذاری ایدیالوژی سوسیالیستی را تضعیف کرد.

همچنان گرباچوف می‌افزاید: در کار اقتصادی و اداره، شیوه‌های کهنه با مطالبات امروزی مطابقت نداشته در تولید عدم تناسب تشدید می‌گردید.

توجه در مورد پیشرفت ماشین‌سازی کاهش یافته، کادر های علمی، تحقیقاتی و طراحی و آزمایشی از نیازمندی های اقتصادی عقب ماند و با مسایل نوسازی و تخنیکی مطابقت نداشت.

پیش‌داوری‌های در مورد نقش مناسبات پولی – کالایی و عملکرد قانون ارزش اغلباً ارائه مستقیم آنها به مثابه موازین بیگانه با سوسیالیزم بر برخوردهای ولنتاریستی در اقتصاد، کم بها دادن محاسبه اقتصادی و خودگردانی اقتصادی در تأدیه مزد کار، برخورد ذهنی‌گرایانه در عرصه‌های قیمت‌گذاری، انحراف از دوران پول عدم توجه به مسایل عرضه و تقاضا را بوجود آورد، این‌همه باعث شد تا سیستمی کامل تضعیف کارافزارهای اقتصادی قدرت دولتی بوجود آید و یک نوع میکانیزم بازدارنده رشد اقتصادی – اجتماعی، جلوگیری از دگر گونی های مترقی را که بتواند امتیازات و برتری های سوسیالیزم را متجلی سازد تبارز کرد و ریشه‌های این اهرم بازدارنده در نارسائی های جدی عمل کرد نهادهای دموکراسی سوسیالیستی، در نهادهای کهنه شده و چه بسا نهاد های که پاسخ گوی واقعیت های سیاسی و موازین تیوریک نبودند، نهفته بود.

میکانیزم کهنه تأثیر منفی را در پیشرفت بسیاری عرصه‌های زندگی جامعه وارد کرد، آهنگ رشد عایدات ملی طی سه پلان پنج ساله اخیر بیش از نصف کاهش یافت، از آغاز سال‌های ١٩٧٠ زیاد ترین اهداف این پلان‌ها برآورده نشد، اقتصاد بطور کلی نسبت به نوآوری کم توجه و بدون انعطاف بود، کیفیت بخش فراوان محصولات با مطالبات نوین مطابقت نداشت.

مالکیت سوسیالیستی اغلب با تعلقات اداری محلی بلعیده می‌شد و به شکل دارائی های که "صاحب ندارد" و فاقد مالک واقعی است مبدل شده بود.

در عرصه پلانگذاری نارسائی های جدی انباشته شده بود، در بسیاری موارد پلان‌ها فاقد بنیاد علمی و جهت تشکل و قوام تناسب موثر امور اقتصادی در جهت پیشرفت عرصه‌های اجتماعی، حل بسیاری وظایف استراتیژیک توجه نشده و واقع شد که امتیازات عظیم سیستم سوسیالیستی، اقتصاد سوسیالیستی و پیش از همه خصلت پلانی آن به نحوی غیر موثر مورد استفاده قرار گیرد.

بر علاوه تضادهای داخلی که در فروپاشی سیستم جهانی سوسیالیستی نقش تعین کننده را داشت تضادهای خارجی نیز در شرایط خاص تأثیرات خویش را در بحران و سقوط سوسیالیزم داشته است، جنگ سرد که بعد از فاصله کوتاهی پس از جنگ دوم جهانی میان دو سیستم سرمایه‌داری و سوسیالیستی شکل گرفت بمثابه تضاد خارجی در فروپاشی سیستم سوسیالیستی نقش بزرگی داشت، همچنان نگارنده که در آن زمان در "دانشگاه دولتی لینینگراد" مصروف آموزش بودم آشکارا روش‌های منفی چون: مطلق کردن قانونمندی‌ها، افراطی‌گری، دیکتاتوری پرولتاریا، سیستم یک حزبی، محدود کردن سفر اتباع به خارج کشور، تکیه نمودن تنها به یک ایدیالوژی، انتی سمیتیزم، جلوگیری از نوآوری‌ها در جامعه، کیش شخصیت، محدودیت آزادی بیان، بازداشت‌های بدون شواهد، کمک های سخاوتمندانه به کشورهای ملی و دموکراتیک و احزاب چپ در جهان، تیوری سازی های اغراق‌آمیز، کمبود مواد غذایی، نبود اجناس مدرن و زینتی، کهولت سن رهبران سیاسی و اسارت در وضع و تفکر کهنه که جامعه را به تنزل و انحطاط و سیستم را به فرسایش می‌کشانید، با توجه و تشویش، خوب احساس می‌کردم.

 

به‌این‌ترتیب سوسیالیزم که با پیروزی انقلاب اکتوبر پرچم پیروزمند مبارزه به خاطر آزادی، برابری و عدالت اجتماعی و ترقی را بر فراز کشور شوراها برافراشت و برای نخستین بار در تاریخ بشریت منافع و نیازهای انسان زحمتکش را در مرکز سیاست دولت سوسیالیستی قرار داد و در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، رشد و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی به موفقیت های تاریخی نایل گردید، مردم شوروی سوسیالیزم را اعمار کرده و در جنگ کبیر میهنی علیه فاشیزم نه تنها پیروز شدند، بلکه برای خلق‌های اروپا نیز آزادی را به ارمغان آوردند، اقتصاد ملی خود را احیا و تقویت نموده و به دولت پرتوانی در جهان مبدل شده بود، اما دریک مرحله معین از تکامل خویش

گرفتار تشنج در عرصه‌های مختلف جامعه گردید - آهنگ حرکت و نوسازی، تکامل و پیشرفت، روند پیش‌رونده و برتری آن نسبت به نظام سرمایه‌داری به یکباره‌گی آهسته، کند و حتا متوقف شد، دشواری‌ها انباشته گردید، پرابلم‌ها لاینحل ماند، رکود در تولید بوجود آمد و در جامعه پدیده‌های بیگانه با سوسیالیزم تبارز نمود و عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از رشد خویش نسبت به خواست زمان عقب افتاد، در مقابل سیستم سرمایه‌داری در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی به نحو بی‌سابقه‌ای گسترش می‌یافت و سرمایه‌داری اقتصاد نیرومندی را ایجاد نمود، این تغییرات نه تنها رشد تولید را به همراه داشت، بلکه درعین‌حال بطور اجتناب‌ناپذیری بیانگر برتری نظام سرمایه‌داری نسبت به سوسیالیزم شد، سیستم سرمایه‌داری با شعار صلح طبقاتی، آشتی منافع در پی حل تضادها برآمدند، اگرچه حل و یگانگی تضادهای آشتی‌ناپذیر میان کارگر و سرمایه‌دار به طور کامل امکان‌پذیر نیست، اما سیستم سرمایه‌داری با اصلاحات و ریفورم با بلند بردن سطح زندگی کارگران توانست در یک سازش با کارگران کشورهای‌شان و پیدا نمودن نکات اساسی و مشترک و اشتراک منافع از آنچه که مارکسیزم به مثابه سلاح برنده بخاطر نابودی سیستم سرمایه‌داری پیش‌بینی کرده بود، جلوگیری کند.

هدف از نوشتن مقاله حاضر ازیک‌طرف این است که: از زمان مارکس بنیادگذار سوسیالیزم علمی تا زمان حال این علم راهی بزرگ و دشواری را پیموده است در این جریان به‌خصوص تجربه یک قرن اخیر نشان داد که دوران کنونی با دوران بنیادگذاران سوسیالیزم علمی تفاوت زیاد دارد و ما نباید به آنچه که از دو قرن پیش مانده است بسنده و شرایط نو را نادیده بگیریم و الا با تکیه به اعصای کهنه خویش به کوره‌راه‌ها خواهیم رفت، ناگفته نباید گذاشت که در این جا مقصد تنها سوسیالیزم علمی است، نه جهان‌بینی علمی و قانونمندی‌های جاویدانه آن که مارکس و همفکرانش بدون شک خدمات ارزنده‌ای را در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انجام داده و بهره‌ها به جوامع بشری رسانیده‌اند، از جانب دیگر، سیستم سرمایه‌داری نیز که در آن هنگام در جهان به حیث یک پدیده نو و بالنده آغاز پر آوای داشت و تحولات عظیمی را در عرصه‌های علوم و تولید انجام داد و با شعار دموکراسی که در کل تاریخ گذشته همتا نداشت وارد میدان عمل شد و جوامع آرام و مرفع را برای اتباع خویش بنا نهادند که عناصر سوسیالیستی به مراتب بیشتر نسبت به سوسیالیزم تکامل یافته شوروی، در ساختارهای اجتماعی آنان وجود داشت و دارد، اکنون گرفتار یک حالت لنگش و عرج و مرج شده است بحران جهانی سرمایه‌داری، دستپاچگی و اوضاع عمومی آن بیشتر به بحرانی که سرتا پای سیستم سوسیالیستی را در زمان فروپاشی فرا گرفته بود مطابقت می‌کند که این وضع ضرورت به بازنگری جدی بخصوص در عرصه سیاست های جهانی و لشکر کشی های بی حاصل را دارد و در بیست و چند سالی که دیگر سوسیالیزم به شکل یک سیستم نیرومند در جهان وجود ندارد وسیستم سرمایه‌داری بدون حریف برجهان حاکمیت می نماید نه تنها شعار"نظم نوین جهانی" را پیاده نتوانست، بلکه جهان همان نظمی را که در زمان موجودیت سیستم جهانی سوسیالیستی داشت، از دست داده و گرفتار یک بی‌نظمی خاص گردیده است، نیروهای ارتجاعی تقویه گردیده، فعالیت گروهای راستگرای افراطی افزایش می‌یابد، عناصر ارتجاعی و حتا تروریستان معلوم الحال بخش اعظم دستگاه دولتی را در کشور های مختلف تصاحب نموده اند، سیاست تشنج و تهاجم در جهان افزون گردیده، گروپهای بی نام و نشان و وارداتی دولت ها را اشغال وشرایط را برای چور، چپاول، غارت، فساد، ترور و بی ثباتی آماده می سازند، عدم مساوات و برابری اتباع از نظر اقتصادی، ملی، نژادی و عدم مساوات در تمام ساحات اجتماعی به برنامه های کاری دولتها تبدیل شده است، آزادی سیاسی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی در سراسر جهان سوم یا در خطر است و یا مفهوم و ارزش خویش را از دست داده، گروه های وحشی دولتهای قانونی را سرنگون و چون مور و ملخ مانند بربرها تمدن های کهن بشری را که به تمام بشریت مربوط می‌شود نابود می‌کنند، تروریزم در کشورهای عقب‌مانده و فاشیزم در اروپا سربلند نموده است، جنگ های تباه کن و خانمانسوز آرام آرام از کشوری به کشوری و کشتار انسان های بی گناه به امری عادی تبدیل شده، کشورهای در افریقا و آسیا در آتش جنگ و ترور می سوزند، حتا دامنه جنگ به اروپا نیز کشانیده شده خلاف آنچه که کشور های سرمایه‌داری مایل نیستند حتا در همسایگی‌شان جنگ در بگیرد، سازمان ملل‌متحد به عامل بی‌اراده در حل و فصل مناقشات بین‌المللی تبدیل گردیده است، مسابقات تسلیحاتی از سر گرفته می‌شود و جهان آهسته‌آهسته بطرف جنگ جهانی سوم، جنگی که برنده ندارد و زمین زیبای ما را به وحشتگاه ابدی تبدیل خواهد کرد نزدیک می‌گردد، پس چه باید کرد تا همزیستی جاویدان گردد و صلح پایدار آینده بشر را تضمین نماید؟

شرط ضرور جهت رسیدن به برادری و برابری، صلح و ثبات، کار و آزادی و رهایی انسان از بی‌عدالتی‌ها و ایجاد شرایط همزیستی مسالمت‌آمیز و جوامع خوشبخت و سعادتمند بازهم ساختمان سوسیالیزم و اندیشه نوین سوسیالیستی است، تنها در پرتو اندیشه نوین سوسیالیستی می‌توان برابری و سعادت، تکامل مادی و معنوی انسان، عدالت اجتماعی و رهبری خردمندانه امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در موجودیت مالکیت خصوصی و دولتی و اشتراک تمام طبقات، ممکن و عملی ساخت، آنچه که برای کشورهای عقب‌مانده که در حالت سردرگمی و بی‌نظمی خاص و بدون برنامه بعد از فروپاشی سیستم‌های اجتماعی قرار دارند بمثابه استراتیژی نوین بسیار ضروری است. این یک آرمان، طرح خیالی و یا ساده‌اندیشی نیست، یک امکان واقعی است که سوسیالیزم نوین بمثابه یک ایدیولوژی جانبدار نی، بلکه سوسیالیزم بمثابه یک برنامه‌ای اجتماعی جهت مبارزه بخاطر صلح، دموکراسی، ترقی، برابری و عدالت اجتماعی تحقق می‌یابد.

نوت:

 نظرگاه نگارنده این است که اندیشه نوین سوسیالیستی، چکیده از فلسفه اجتماعی خواهد بود که ایدیولوژی جانبدارانه، دیکتاتوری پرولتاریا، برخورد دین ستیزانه و سرنگونی دولت سرمایه‌داری در ماهیت و مضمون آن از جایگاهی برخوردار نیست و هیچ‌گونه خشونت در آن جای ندارد، بلکه بر اساس منافع تمام طبقات، اقشار، ملیت‌ها، ادیان و مذاهب مختلف استوار بوده و شالوده اقتصادی و سیاسی آن را مالکیت ملی و مالکیت خصوصی و وحدت ملی تشکیل می‌دهد و هدف نهایی آن ساختمان یک جامعه مستقل، آزاد، آباد دارای محتوای عمیق مردمی به نفع تمام مردم و استقرار عدالت اجتماعی است.

این اندیشه نوین برابری و عدالت اجتماعی، هرگاه با مراعات اکید منطق، همگام با واقعیات زمان و تدوین تاکتیک و استراتیژی عینی و عملی باشد، می‌تواند بنیاد برای ساختمان یک جامعه عادلانه گردد. تنظیم و تدوین چنین اندیشه و برنامه‌ای را که این اندیشه فراروی انسان و جامعه می‌گشاید شایسته و بایسته کوشش و تفکر زنده و زاینده‌ای اشخاص متخصص در رشته‌های تاریخ و فلسفه اجتماعی است و آینده نشان خواهد داد چنین طرح و نظریه‌ای چگونه عملی می‌شود و انطباق آن در جامعه چه دور نمای خواهد داشت.

بخش اخیر

 

در بخش گذشته گفتیم که اندیشه نوین سوسیالیستی، چکیده از فلسفه اجتماعی خواهد بود که ایدیولوژی جانبدارانه، دیکتاتوری پرولتاریا، برخورد دین ستیزانه در ماهیت و مضمون آن از جایگاهی برخوردار نیست و هیچ‌گونه خشونت در آن جای ندارد، بلکه بر اساس منافع تمام طبقات و اقشار جامعه استوار بوده و شالوده اقتصادی و سیاسی آن را مالکیت اجتماعی و مالکیت خصوصی، عدالت و برابری اجتماعی، دموکراسی و آزادی های فردی تشکیل می‌دهد، که هدف نهایی آن ساختمان یک جامعه مستقل، آزاد، آباد دارای محتوای عمیق مردمی به نفع تمام مردم است، اما ناگفته نباید گذاشت که مبارزه ستم‌کشان در برابر ستم گران، مبارزه نو علیه کهنه امری است مشروع و قانونمند، یعنی اگر یک طبقه، گروه و یا دولت، داری اعمال و سرشت غیرعادلانه باشد و به مثابه یک سیستم سرکوب و قهر عمل نموده، دموکراسی و حقوق اتباع را نقض و غضب می‌نماید، پیکار همه‌جانبه مردم و مبارزات سیاسی و اقتصادی به منزله قاطع ترین سلاح، یگانه راه رسیدن به برابری و عدالت اجتماعی است به این مفهوم که مبارزه طبقاتی هیچ‌گاهی و در هیچ شرایطی اهمیت خود را از دست نمی‌دهد و موجودیت آن در تمام جوامع و ساختارهای طبقاتی اجتماعی حتمی می‌باشد، به خصوص در کشورهای عقب‌مانده‌ای نیمه سرمایه‌داری و نیمه فیودالی آسیا، افریقا و امریکای لاتین، زیرا در اکثریت این کشورها قانون توسط عوامل استبداد به نفع دولت های سرکوبگر و سرمایه‌داران صنعتی و زراعتی و تاریک اندیشان مذهبی ساخته شده است، این ساختارها که محصول وابستگی سیاسی و اقتصادی و مذهبی می‌باشد، از یک‌طرف به استثمار بی‌رحمانه کارگران و دهقانان و فریب مردم پرداخته و از جانب دیگر سرمایه‌داران علاقمند آن نیستند تا سرمایه خویش را به خاطر صنعتی ساختن و زراعتی نمودن کشور و رفاه خلق‌های‌شان به اساس یک برنامه ملی و تنظیم‌شده بکار اندازند و همواره به چگونگی اوضاع سیاسی چشم دوخته و بخش عظیم سرمایه‌های خویش را به بانک‌های خارج انتقال می‌دهند، به همین سبب است که این کشورها نتوانسته‌اند بر بنیاد سالم هیچ یک از مسائل حاد و مهم جوامع شان را حل نمایند، مانند مسأله صلح و ثبات، مسأله ملی، مسأله ارضی و زراعتی، مسأله زنان، مسأله صنعتی کردن کشور، مسأله استقلال و آزادی های دموکراتیک، مسأله پیشرفت علم و فرهنگ، مسأله صحت و خدمات اجتماعی.

 

اندیشه نوین سوسیالیستی هرگاه با مراعات اکید منطق، همگام با واقعیات زمان و تدوین تاکتیک و استراتیژی عینی و عملی باشد، می‌تواند بنیاد خوب برای ساختمان یک جامعه عادلانه گردد. تنظیم و تدوین چنین برنامه‌ای که اندیشه آن سیمای یک جامعه آباد و پیشرفته را فراروی انسان و جامعه می‌گشاید شایسته و بایسته کوشش و تفکر زنده و زاینده‌ای اشخاص متخصص در رشته‌های تاریخ، اقتصاد و فلسفه اجتماعی است و آینده نشان خواهد داد چنین طرح و نظریه‌ای چگونه عملی می‌شود و انطباق آن در جامعه چه دورنمای خواهد داشت، آنچه من می‌خواهم در جملات کوتاه مطرح سازم برنامه باید با توجه به ملاحظات تاریخی و اجتماعی و در چارچوب شرایط خاص جامعه تنظیم گردد تا پاسخ بایسته‌ای به نیاز های اکثریت جامعه ارائه نماید، قابل تذکر است که «شرایط خاص تاریخی» به معنی آن نیست که جامعه در عقب جل و جهل، تاریک‌اندیشی و بنیادگرایی حرکت نماید، بلکه تاریک‌اندیشی، و بنیادگرایی را به جانب انسانیت، صلح، دوستی، عدالت و برابری باید بکشاند.

درحالی‌که تضادهای سیاسی و اقتصادی میان دهقان و فیودال، میان کارگر و سرمایه‌دار و تضاد فرهنگ کهنه و ارتجاعی با فرهنگ نوین و مترقی در جوامع مختلف یک واقعیت است و حل مشخص و منصفانه این تضادها به خصوص در ممالک عقب‌مانده زمان‌گیر می‌باشد، اما لازم است تا جهت گره‌گشایی کامل آن‌ها، طرح های واضح و عادلانه داده، تا به مثابه برنامه علمی شالوده برای گذار به جامعه نوین برابری و عدالت اجتماعی باشد.

کشورهای عقب‌مانده از جهت سیر تاریخی دارای مختصات ویژه خود است، مانند مناسبات تفرقه‌آمیز ملی، نقش منفی و عقب‌گرایانه‌ای مذاهب مختلف و متفرق دینی و سازمان‌های تروریستی و تبهکار و خود خوانده مذهبی، بی‌سوادی گسترده، کم سوادی سیاسی، احزاب سیاسی متخاصم و متفرق، سطح پایین وطن‌پرستی، مقاومت و «سخت جانی» فرهنگ های عقب‌مانده، موجودیت فرهنگ «ایستا» و «جدامانده» – این‌ها اثرات خود را در همه عرصه‌های زندگی اجتماعی گذاشته است وگرنه از دیر زمانی به این طرف این جوامع می‌توانست بافت اجتماعی سالم و مرغوبی را گرفته و چنین شکننده، بیمار، بدبخت و نااستوار نمی‌بودند.

از این رو برنامه باید توده‌های مردم را در روشنی اهدافش قرار داده، به توده‌ها آموزش سیاسی داده، سازماندهی کرده و آنان را با فرهنگ نوین و احساس میهن‌پرستی مسلح سازد و به سوی اساس گذاری یک جبهه متحد، ملی و مردمی که توانایی ساختمان دولت «نوین سوسیالیستی» یا دولت «برابری و عدالت اجتماعی» را داشته باشد رهبری و رهنمایی کند.

کشورهای عقب‌مانده که مستعمره و یا نیمه مستعمره بوده‌اند و برای آن‌ها اجازه پیشرفت و صنعتی شدن داده نشده و دولت‌های ملی دموکراتیک دهه‌ای هفتاد و هشتاد، که دستاوردهای‌شان توسط تعداد اوباش و گروپ‌های متحجر و عناصر لومپن و جنایتکار و تروریست به غارت رسیده است و اکنون بعد از فروپاشی دولت شوروی سابق به مثابه تکیه‌گاه اقتصادی و سیاسی، آنان در برابر مشکلات داخلی و تهدیدات خارجی تنها مانده‌اند، ضرور است تا برنامه‌ای را ترتیب بدهند که دارای ماهیت اصلاحات سوسیال – دموکراتیک یعنی اصلاحات با ماهیت همه خلقی به نفع مردم باشد، این بدان مفهوم است که در گذشته، تضاد و جنگ اصلی در کشورهای عقب‌مانده بالای انتخاب راه رشد سرمایه‌داری و راه رشد غیر سرمایه‌داری و مبارزه شدید میان دو ایدیولوژی سوسیالیستی و ایدیولوژی سرمایه‌داری جریان داشت که اکنون هم در این کشورها طبقات و اقشار متعدد اجتماعی دارای هدف‌ها و اندیشه‌های خاص خود هستند، اما آنچه را که نیروهای سیاسی این ممالک دریافته‌اند و درس گرفته‌اند، یافتن راه حل منصفانه و قابل‌قبول برای تمام جوانب- طبقات و اقشار مختلف جامعه است، که مسأله مرکزی آن را تکامل اجتماعی و استقلال سیاسی و اقتصادی تشکیل داده و بتواند به جنگ و تفرقه، تاراج و چپاول، بیکاری و گرسنگی، بی‌سوادی و بی‌فرهنگی و بنیادگرایی و تروریزم پایان بدهد.

همان‌طوری که، اقتصاد پایه و ستون فقرات زندگی اجتماعی است و زیربنا نقش تعیین‌کننده را دارا می‌باشد، داشتن یک برنامه اقتصادی - سیاسی علمی و عملی که شامل اصلاحات اقتصادی و اجتماعی باشد نقش قاطع را در گزار کشورهای عقب‌مانده از عقب‌ماندگی به پیشرفت ایفا می‌نماید و وسیله است برای رسیدن به صلح و ثبات دایمی، به باور نگارنده این برنامه دارای ماهیت و پروگرام «اقتصاد برنامه ریزی شده یعنی برنامه سوسیالیزم علمی» نباشد و هم برنامه اقتصاد «بازار آزاد یعنی برنامه سرمایه‌داری» را نیز تأیید ننماید، بلکه باید برنامه اقتصادی-اجتماعی تنظیم‌شده‌ای باشد که به صورت علمی و عملی بتواند محمل های تکامل جامعه را به سوی جامعه برابری و عدالت اجتماعی رهبری نماید، باید واضح ساخت که این ساختار اقتصادی- اجتماعی درحالی‌که الغا کلی سیاست «بازار آزاد» نیست به معنی «اقتصاد برنامه ریزی شده» هم نمی‌باشد، این برنامه باید آنچه که بدرد بخور و مطابقت به شرایط کشورها دارد و سبب پیشرفت جامعه می‌گردد از این دو سیستم اقتصادی - اجتماعی گرفته و باقی‌مانده را دور بیندازد، زیرا سیستم سرمایه‌داری که ماهیت آن را مالکیت خصوصی بر وسایل تولید تشکیل می‌دهد در نتیجه غارت سرمایه‌های داخلی و ثروت‌های کشورهای خارجی به میان می‌آید و یا کشورهای که قبلاً این راه را طی نموده‌اند و زیرساخت‌های آماده جهت رسیدن به سیستم اقتصادی سرمایه‌داری را دارا می‌باشند مانند جمهوری فدرالی روسیه که بسیار زود بعد از فروپاشی سیستم سوسیالیستی به یک کشور مقتدر سرمایه‌داری در جهان مبدل شد آنچه که در شرایط جهان کنونی برای کشورهای عقب‌مانده غیرممکن می‌باشد و از جانب دیگر سیستم «اقتصاد رهبری شده» سوسیالیزم علمی نیز در حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا یعنی دیکتاتوری یک طبقه امکان‌پذیر است که در مخالفت با ارزش‌های شرایط نوین جهان کنونی می‌باشد، به این ترتیب سیستم و برنامه نوین اقتصادی - اجتماعی که متضمن پیشرفت جوامع عقب‌مانده باشد، دارای مضمون و ماهیت بسیار بغرنج است که تنها با یک روش و یک ملاک به آن نمی‌توان دسترسی پیدا کرد و یک ساختاری هم بوده نمی‌تواند، بلکه باید چند ساختاری باشد، به این سبب جهت تدوین چنین برنامه ضرورت به اقتصاددانان ورزیده، سیاستمداران آگاه و دولت میهن‌پرست و ترقی‌خواه می‌باشد تا نه تنها چنین برنامه را طرح و تدوین نمایند، بلکه آن را پیاده کرده و به اکمال برسانند، به باور نگارنده بهترین نمونه که از آن در ساختارهای اقتصادی کشورهای عقب‌مانده استفاده صورت بگیرد، سیستم‌های اقتصادی هندوستان، برازیل، ونیزویلا، ترکیه، ناروی، آیرلند، سویدن، چین، روسیه، کشورهای آسیای میانه، مالیزیا و... است، به خصوص برای آن عده از کشورهای عقب‌مانده که پروژه‌های زیربنایی آن‌ها قبلاً توسط کشورهای چین، هندوستان و اتحاد شوروی سابق ساخته شده است.

از خصوصیت دیگر برنامه نوین سوسیالیستی این است که، میخانیزم این سیستم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی طوری تنظیم گردد تا ثروت‌های ملی مانند معادن، جنگلات، زمین‌ها، بانک‌ها، ترانسپورت، دریاها و مؤسسات بزرگ یا در مالکیت دولت باشد و یا شکل مالکیت مختلط یعنی دولتی – خصوصی را داشته باشد و آنچه که بسیار مهم است جهت ترقی و رفاه جامعه قرار گرفتن احزاب سیاسی مترقی و وطن‌پرست و خدمت گذار مردم با برنامه علمی و مترقی در رأس قدرت سیاسی کشور است، هیچ دولتی بدون پشتی بانی عملی احزاب سیاسی مترقی و سهم‌گیری مستقیم وطن‌پرستان پاک و صادق، متخصص و با تجربه در امور کشوری و جدا نمودن دین از دولت و سیاست، توانایی ساختمان جامعه مرفه و خوشبختی مردم را ندارد، در غیر آن دولت و کشور دست‌خوش باندهای جنایتکار، سیستم اقتصادی لجام‌گسیخته، ساختار پوک و بی‌ثبات، رهبران مسخره، چور و چپاول سرتاسری ثروت‌های ملی، بنیادگرایان مستبد مذهبی، قاچاق چیان ملی و بین‌المللی، کشورهای آزمند و غارتگر، مافیای دولتی و فسادپیشه و تروریزم می‌گردد.

پایان سخن، مقصود از توضیحات طولانی بالا این است که کشورهای عقب نگه داشته شده و ممالک ملی دموکراتیک سابق، به باور من تنها زمانی می‌توانند به کشورهای آرام و مرفه تبدیل شوند و به «سوسیالیزم نوین» و جامعه «برابری و عدالت اجتماعی» برسند که تفکر و اندیشه آنان اکنون فارغ از ایدیالوژی‌های خشونت‌بار و توتلیتار سوسیالیزم علمی و ایدیالوژی تشنج‌زای امپریالیزم دوران «جنگ سرد» و پیش از آن باشد و معتقدم که این ممالک با در پیش گرفتن اصلاحات عمیق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، رشد سرمایه‌داران بزرگ و مالکیت های کوچک و تجار ملی در عرصه تجارت و زراعت و جلب سرمایه‌گذاری های خارجی می‌توانند به دستاوردهای چشمگیری نایل شوند و زمانی باعث ژرفش و دگرگونی‌های دموکراتیک در زندگی مردم می‌گردد که به شیوه نوین به آن برخورد صورت بگیرد، یعنی نقش سیستم سیاسی و سیستم اجتماعی کشور- که در واقع عبارت از نقش توده‌های مردم است دررهبری تمام عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و خود گردانی دموکراتیک در زندگی جامعه برجسته گردد و از آنجائیکه اقتصاد در این کشورها کلیدی است برای رسیدن به ترقی و پیشرفت جامعه - جهت استفاده منطقی از منابع مادی، نیروی انسانی و منابع مالی، میخانیزم و اساس این راه رشد را باید کمک و همکاری، کنترول و بازخواست تشکیل بدهد، بسیار ضرور است تا دولت کنترول نماید که طبقات سرمایه‌دار و فیودال حق و حقوق کار گران و دهقانان را تلف نکنند و هم طبقه کارگر شعار سرنگونی سرمایه‌داران صنعتی و زراعتی را سر ندهند، کارگر و سرمایه‌دار باید تکمیل کننده ای همدیگر، رفیق و همکار هم باشند و دولت سازمان دهنده و تضمین کننده ای مناسبات عادلانه در روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میان تمام طبقات و اقشار جامعه باشد آنچه که در کشورهای اروپائی معمول است و جریان دارد، همچنان ضرور است تا دولت بطور قاطع از سرمایه‌داران داخلی و رشد بدون سرحد سرمایه‌گذاری های آنان در برابر سرمایه‌داران خارجی و سرمایه‌گذاری های خارجی دفاع نماید، زیرا نقش سرمایه‌داران ملی در ساختن زندگی نوین و ارتقا سطح زندگی مردم اساسی و تعیین کننده است، برقراری دوستی و همکاری میان مالکیت خصوصی و مالکیت اجتماعی یا دولتی بر وسایل تولید باعث تقویت اقتصادی کشور شده، تضاد و دشمنی میان این دو مالکیت را که از ویژگی های مربوط به دوران «جنگ سرد» و دو سیستم متضاد است به امری به گذشته مبدل می‌کند.

همچنان جهت ساختمان و سازماندهی پایه‌های مادی و فنی و زیربنایی جامعه، دولت و سرمایه‌داران کشورهای عقب‌مانده به کمک های اقتصادی، علمی و فنی در تمام عرصه‌ها – صنعت، تجارت، زراعت و فرهنگ ضرورت مبرم دارند که در این زمینه، در شرایط کنونی جهان، سازمان‌های «شانخای» و «بریکس» مناسب ترین تکیه‌گاه اقتصادی برای ممالک و سرمایه‌داران کشورهای عقب‌مانده آسیا، افریقا و امریکای لاتین شده می‌تواند، زیرا اساس و اصل روابط اقتصادی در این دو سازمان اصل منافع متقابل و اصل احترام متقابل به تمامیت ارضی و منافع ملی کشورها است و این دو سازمان خویش را در ترقی و پیشرفت کشورهای عقب‌مانده و فرهنگی شدن آنان ذینفع می دانند با تروریزم مخالفت و دشمنی داشته و توانایی مبارزه با آن را دارند، این بدان معنی نیست که روابط اقتصادی این کشورها را با دیگر سازمان‌های اقتصادی جهان نفی کند، بلکه مناسب تر است، چنین برنامه می‌تواند هدف استراتیژیک خویش را شعار «هرکس برابر استعدادش کار و برابر کارش معاش» تعیین و در جامعه برابری و عدالت اجتماعی را در عمل پیاده نماید، این جامعه را نگارنده جامعه «سوسیالیستی نوین» یا دولت «برابری و عدالت اجتماعی» می‌نامد، می‌توان به نام‌های دیگر مانند سوسیالیزم ملی، دولت همه خلق، دولت سوسیال دموکراتیک، دولت ملی دموکراتیک، جمهوری برابران، سوسیال امپریالیزم و...نامید، اما آنچه که در این ساختار اجتماعی مهم است رفاه اجتماعی و اصل «به هرکس مطابق استعدادش کار و به هرکس مطابق کارش معاش» است که دارای ماهیت سوسیالیستی می‌باشد، آشکار است که این دولت بدون خشونت و خصومت در نظام اجتماعی، از طریق مبارزات عادلانه و مسالمت‌آمیز سیاسی و اقتصادی، انتخابات و قانونی به وجود می‌آید و این امکان‌پذیر است، این نه تنها امکان‌پذیر است، بلکه فرا تر از آن هم رفتن برای آنانی میسر است، که خویش را در چارچوب دو ایدیولوژی متخاصم و متضاد کهنه‌ای دیروز اسیر ننموده و بیهوده به آن خویش را نچسپانده و از گذشته وحشتناک آن پند می‌گیرند، از طرف دیگر این دو ایدیالوژی آخرین سخن علوم سیاسی و اجتماعی هم نیست، علوم چنان در یک قرن گذشته سریع به پیش می رود که تمام تلاش فیلسوف های نظام های سرمایه‌داری و سوسیالیزم علمی را برای ثابت نمودن جاویدانه‌گی و بهتر بودن این دو سیستم متضاد، به سرعت کهنه ساخته است، یعنی آنچه که گفته‌اند در همان شرایط معین همان زمان شدنی بوده به مفهوم دیگر که این نظریات سخت نسبی است، بالش و رویش تند گام علوم هزاران طرح و نظریه را از امروز تا به فردا کهنه می‌کند.  

به این ترتیب ساده‌لوحانه خواهد بود اگر تصور کنیم که کشورهای وابسته و یا رهبران که در جهت مخالف خواست‌ها و آرزوهای مردم برای زندگی نوین و سعادتمند حرکت می‌کنند با اقدامات پراگنده و «چوت انداز» و بدون برنامه، میهن و مردم خویش را از بدبختی نجات می‌دهند و یا احزاب بنیادگرا و تاریک‌اندیش با اعمال فریبنده زیر نام دین و مذهب و یا با گذاشتن نام‌های مانند جمهوری اسلامی، جمهوری عیسوی و یا جمهوری یهودی این نام‌ها کشورها را به عقب کشانده و مردم آن را در ظاهر فریبیده، اما در اصل سعادت، ترقی و تمدن را از آنان می‌گیرد و وسیله است در دست رهبران بی‌کفایت و چپاولگر و ادامه سیاست های ظالمانه و عقب‌گرایانه آنان، تنها رهبران شجاع، میهن‌پرست و واقعاً مردمی و دلسوز که هدفش رسیدن به ترقی، سعادت و رفاه مردم است در کشورهای که دارای برنامه اقتصادی – اجتماعی روشن و علمی بوده و از طریق انتخابات آزاد سراسری و یا انتخابات پارلمانی در نتیجه پیروزی یک حزب سیاسی مترقی یا ائتلاف احزاب ترقی‌خواه و پیشاهنگ مردم به وجود آمده باشد، می‌تواند به استقلال سیاسی و اقتصادی دست‌یافته و موفق به پیاده نمودن سیاست اجتماعی خویش گردیده و توانایی حل سیاست ارضی و سیاست ملی را پیدا نموده و سیاست فرهنگی خویش را رشد داده و از داشتن سیاست داخلی و خارجی مستقل برخوردار گردد و از استقلال سیاسی، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی خویش دفاع نماید.

سخن ناگفته می‌ماند، چون از سوسیالیزم نوین صحبت نمودیم در مورد کمونیزم که آن را مرحله دوم جامعه سوسیالیستی گفته‌اند چند جمله نگوییم، به خصوص برای آن عده از عناصر کور و کودن، مریض و مزدور، حرام‌خوار و حرام...، که فهمیده و نفهمیده به این جامعه نهایت انسانی و نهایت عادلانه تهمت می‌بندند و ناجوانمردانه افترا می‌زنند و می‌خواهند جوانان را مغزشویی کرده آنان را در توحش، اسیر، بدبخت و بی‌خبر در تاریکی به مثابه ذخیره‌ای برای بنیادگرایی و تروریزم نگهدارند.

کمونیزم- به جامعه اطلاق می‌شود که در آن برابری کامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، دینی و مذهبی وجود داشته باشد، هرکس مطابق نیاز های خویش از نعمات مادی جامعه استفاده نموده و مطابق استعداد خویش کار نماید، جنگ ابزار سیاست و دین و مذهب وسیله فریب و زراندوزی نباشد، انسان گرگ انسان نبوده، بلکه انسان‌دوست انسان باشد، در جهان صلح پایدار بر قرار گشته نه کشوری با کشوری نه ملیتی با ملیتی و نه زبانی با زبانی در جنگ و ستیزه باشند، انسان‌ها بتوانند آزادانه به مطالعات علمی و فرهنگی پرداخته، آزادانه مراسم دینی و مذهبی خویش را برگزار نمایند، اما کمونیست کیست؟ کمونیست شخصیتی است نوین و انسانی است والا، که در تاریخ بی‌نظیر است و این انسان نوین سازنده واقعی تاریخ، مالک تمام جامعه، یگانه تولیدکننده و صاحب ثروت مادی و معنوی و حامل روابط انسانی واقعی و نو در جامعه می‌باشد، خصوصیات متعالی از قبیل ایثار در راه آرمان‌های انسانی و میهنی، وجدان پاک، زندگی پربار معنوی، سطح فرهنگ عالی، علاقه زیاد به کوشش های علمی و هنری، سعی در تکامل همه‌جانبه فردی، کار خلاق، صلح خواهی و احترام به عقیده، دین، مذهب، انسان و کرامت انسانی از ویژگی های یک کمونیست است، این معیارها، معیارهای حقیقی‌اند و شایسته عالی ترین انسان‌های است که از انگیزه‌های منفعت جویی، آز و طمع برای اندوختن ثروت های مادی فارغ‌اند و پول این مایه فساد نزد یک کمونیست اهمیت خود را از دست داده و تنها به این می‌اندیشند که خود را چطور وقف منافع عالی انسانی و اجتماعی کند. سخن کوتاه که کمونیستان و اکثریت عظیمی از مردم جامعه که اصول اخلاقی و انسانی کمونیستی را سر لوحه زندگی، کار و فعالیت خویش قرار می‌دهند رسالت تاریخی و عظیمی بر دوش گرفته‌اند تا خلق‌ها را از نابرابری اجتماعی، از اشکال ستم و ترس، از تروریزم و بنیادگرایی، از فقر و مرض نجات داده و جهان را از جنگ و تباهی به صلح، کار، آزادی، برابری و برادری کشانده و سعادت را برای تمام خلق‌های روی زمین زیبا و دوست‌داشتنی ما به ارمغان بیاورند.

 با اینکه نگارنده تردیدی ندارد که عدالت و انسانیت و صلح در سرتاسر جهان پیروز خواهد شد و بشریت به عالی ترین سطح فرهنگی که شرط ضرور رسیدن به جامعه کمونیستی یا جامعه کامل برابری حقوق بشر است، خواهند رسید، یعنی روزی می‌رسد که دیگر انسان به دست انسان کشته نمی‌شود، بلکه انسان‌ها به انسانیت و کرامت انسانی احترام گذاشته و هم نوع خویش را دوست داشته و همدیگر را یاری و همکاری می‌نمایند، اما این نظریه همان طور که نهایت انسانی است و نهایت عادلانه است همان طور نهایت آرمانی نیز می‌باشد.

امیدوارم جوانان به اهمیت، ماهیت و انسانی بودن این نظریه جهت نجات میهن و مردمان‌شان پی برده و از افتادن در دام های نظریات ضد مردمی و ضد ترقی که یکی آن دشمنی لجام‌گسیخته با کمونیزم و صلح و دوستی و انسانیت است، بپرهیزند.

این یک نظریه بود که توجه خوانندگان گرامی را بدان جلب نمودم، تا اگر بتواند به پایان دادن خشونت و جنایت در کشورهای عقب‌مانده کمک نموده و آغازی برای ترقی و پیشرفت باشد، لذا خواننده گرامی نباید فکر کند که این نظریه اپورتونیستی، اوتوپیستی، سنتریستی، ریفورمیستی، لیبرالیستی، رویزیونیستی، پرودونیستی، و یا...است، این بیان وضع حقیقی و بازتاب شرایط حال کشورهای عقب‌مانده در جهان است که جهت نجات مسالمت‌آمیز و تفاهم طبقات متضاد این جوامع در یک «قرار داد اجتماعی» از شرایطی فاجعه‌بار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ارائه شد./

باز هم از ما گفتن است، تاریخ و آینده نشان خواهد داد.

 

 

مأخذ:

١- دانشنامه فلسفی به زبان روسی

ص ٣٧، نشرات «سویتسکه یا دانشنامه» سال ١٩٨٣.

٢- کتاب اتییزم، چاپ هفتم، ص ٥٤ و ٥٥، نشرات «پهلیتیچیسکه یا لیتراتوره» به زبان روسی ماسکو سال ١٩٨٣.

٣- تاریخ اندیشه اجتماعی، ص ١٦٧، نویسندگان بارنز و بکر، ترجمه و اقتباس جواد یوسفیان و علی‌اصغر مجیدی، چاپ چهارم، چاپخانه سپهر، تهران ١٣٥٨.

٤- فلسفه ماتریالیزم دیالیکتیک، اساسات فلسفی تیوری انقلابی به زبان دری نوشته: ای. یورکویتس، اداره نشراتی پروگرس، مسکو.١٩٨٦.

٥- تاریخ اندیشه اجتماعی، ص ٢٩٦-٢٩٨، نویسندگان بارنز و بکر، ترجمه و اقتباس جواد یوسفیان و علی‌اصغر مجیدی، چاپ چهارم، چاپخانه سپهر، تهران ١٣٥٨.

 ٦ - دانشنامه ویکیپیدیا به زبان انگلیسی.

٧- در همان ص ٢٩٠-٢٩١

٨- دانشنامه ویکیپیدیا به زبان انگلیسی.

٩- دانشنامه ویکیپیدیا به زبان انگلیسی.

٩- دانشنامه فلسفی به زبان روسی

ص ٣٧، نشرات «سویتسکه یا دانشنامه» سال ١٩٨٣

١٠- دانشنامه ویکیپیدیا به زبان انگلیسی.

١١ - دانشنامه ویکیپیدیا به زبان انگلیسی.

١٢- لغتنامه فلسفی، نوشته: ی.ت.فرولوفا، چاپ پنجم، ماسکو نشرات «پلوتیچیسکه یا لیتیراتوره» ١٩٨٧.

١٣ - دانشنامه فلسفی به زبان روسی

ص ١١٣، نشرات «سویتسکه یا دانشنامه» سال ١٩٨٣

١٤ - دانشنامه فلسفی به زبان روسی

ص ٧٧١، نشرات «سویتسکه یا دانشنامه» سال ١٩٨٣

١٥ - دانشنامه فلسفی به زبان روسی

ص ٦٠٤، نشرات «سویتسکه یا دانشنامه» سال ١٩٨٣

١٦- دانشنامه فلسفی به زبان روسی

ص ٧٥١، نشرات «سویتسکه یا دانشنامه» سال ١٩٨٣

١٧ - همان جا ص ٧٥٢

١٨ - دانشنامه فلسفی به زبان روسی

ص ٧٠٨، نشرات «سویتسکه یا دانشنامه» سال ١٩٨٣

١٩ - همان جا ص ٧٠٩

٢٠- آثار منتخب مار و انگلس به زبان روسی، جلد اول ص ٧٧نشرات «پلیتیچیسکه یا لیتیراتوره» ماسکو١٩٨٣

٢١ - آثار منتخب مار و انگلس به زبان روسی، جلد اول ص ٩٥ نشرات «پلیتیچیسکه یا لیتیراتوره» ماسکو١٩٨٣

٢٢- کتاب کمونیزم علمی، نوشته خلینوف به زبان روسی نشرات «میثل» ١٩٨٩

٢٣- آثار منتخب مار و انگلس به زبان روسی، جلد اول مبارزات طبقاتی در فرانسه ص ٢١٣ نشرات «پلیتیچیسکه یا لیتیراتوره» ماسکو١٩٨٣

٢٤- آثار منتخب مارکس و انگلس - برنامه حزب کمونست به زبان روسی، جلد اول ص ١٠٧ نشرات «پلیتیچیسکه یا لیتیراتوره» ماسکو١٩٨٣

٢٥- لنین آثار منتخب بخش دوم- گذار از سرمایه‌داری به کمونیزم ص ٢٠٣-٢٠٤ نشرات پروگرس ماسکو ١٩٨١

٢٦- درهمان جا ص ٢٦٥-٢٦٦

٢٧ - درهمان جا ص ٢٧٢-٢٧٤

٢٨- سوسیالیزم و کمونیزم دو مرحله جامعه نوین، ص ٢٥٦-٢٧٤ از نشرات حزب توده ایران.

همچنان از بیانات میخاییل سرگی ویچ گرباچف رهبر و رئیس‌جمهور اتحاد شوروی سابق نیز در این نوشته استفاده شده است.