به دنبال انتظارات نفسگیر و تلاطم بحران دامنگستر در کشور
اخیراً کاخ سفید در تداوم جنگ شانزده سالهاش درین بلاد، استراتیژی جدید خویش را در رابطه با افغانستان اعلام داشت.
آنچه در حاشیهٔ استراتیژی «جدید» جاخوش نموده و به گونهٔ کمرنگ جلوه گر است، سرنوشت فاجعه بار افغانستان، نجات کشتی طوفانزده کشور در امتداد اهداف و برنامههای ایالات متحده امریکا در درازنای یک جنگ طولانی مدت و بدون وقفه در افغانستان است.
استراتیژی جدید، تدارکات نفت و لوکوموتیفی برای ماشین راهبردی پیشین آمریکا بوده، نه ازلحاظ شکل و نه از لحاظ مضمون با توجه به چشم انداز رخدادهای میدانی کشور پیام آور کلی برای ختم جنگ، پایان اشغال، درهم شکستن پروژههای تروریستی و تأمین صلح پایدار در افغانستان نمیباشد.
بر حکم شهادت تاریخ میتوان داوری نمود که هرگاه اهداف استقرار صلح و ثبات، دولت سازی، استقرار دموکراسی و انهدام پایگاههای تروریستی شامل مؤلفههای راهبردی آمریکا در کشور میبود، آمریکا با حضور یکصد و چهل هزار نیروی نظامی در افغانستان، به آخرین ایستگاه اهداف صلح و امنیت رسیده بود.
جنگ افغانستان به طرز کامل و تمامعیار یک جنگ نیابتی است، حضور ارتش آمریکا در کشور آتشفشانیست که دود آن همه کشورهای منطقه را فراگرفته و تدوین هرگونه استراتیژی ریالستیک، مستلزم گفتمان و توافقات کشورهای دخیل در حوزه جغرافیای سیاسی افغانستان است.
یکی از مهمترین فاکتور که این استراتیژی را به مسخره و چالش میکشد رفتار دوگانه و مضاعف آمریکا و حکومت کابل در خصوص طالب وداعش میباشد. درحالیکه اکثر جبهات تروریستی در کشور توسط حلقات و منابع معین و هواپیماهای ناشناس اکمال میگردد، تزئید نیروی اضافی و استقرار طولانی مدت نیروهای آمریکا چه تغییری را در راستای صلح و امنیت در کشور پدید خواهد آورد؟
شواهد معین گویای فشار شدید بر جبهات ضد تروریستی است تا کاربرد ضربات مستدام بر سنگر تروریسم.
یکی از کلیدیترین عنصر که این استراتیژی را تضمین مینماید عبارت از برخورد شفاف و قاطع واشنگتن با اسلام آباد است. باور کامل دارم که با حفظ نمایشنامههای عوامفریبانه، منافع مشترک و بازی یکسان، سرنوشت پاکستان و آمریکا را در جغرافیای افغانستان بهطور محکم گره زده و هردو سیاست در مسیر واحد در حرکت است.
مبرهن است که بدون مساعدت پاکستان، ایالات متحده آمریکا این برنامهٔ راهبردی را که شامل جنگ نیابتی و کاربرد افزاری بنیاد گرایی اسلامی است، به سرمنزل مقصود نخواهد برد.
هنر جادویی بازیگران سیاسی پاکستان برای احراز موقعیت خاص در دو خط جبهه جهانی حول افغانستان، همه قدرتهای بزرگ و درگیر در اوضاع افغانستان را مسحور ساخته است.
ریخت استراتیژی جدید، اهداف و انگیزههای آن مستلزم پژوهش گسترده بوده، بهتر است تا واکاوی این راهبرد را در مقالهٔ منتشره در وبگاه «گلوبال ریسرچ»[*] که بهتازگی مورد تحلیل قرار گرفته است، به خوانش گرفته و از آن نتیجهٔ منطقی استخراج نماییم؛
در آغاز کلام نویسنده، تعهدات و تصامیم قبلی دونالد ترامپ در خصوص خروج ارتش آمریکا از افغانستان را به یاد آورده مینگارد:
«نه نظامیان، نه سی آی ای و همچنان نه حکومت افغانستان اجازه میدهند تا ارتش آمریکا افغانستان را ترک نماید.
جنرالها نمیخواهند تا شاهد شکست جنگ دیگری باشند.
سازمان سیا میخواهد تا با حفظ حضور نظامی و هواپیماهای بیسرنشین دخالت خویش در افغانستان را توجیه نماید. و موجودیت مارکیت مخدر افغانستان از دلایل گزینش این راهبرد است.»
نویسندهٔ مقاله موقعیت سیاسی دونالد ترامپ را مورد ارزیابی قرار داده خاطر نشان میدارد: دونالد ترامپ در حال حاضر شدیداً تحت تأثیر محافظه کاران نو و جنرالان قرار داشته و کمترین شانسی را برای اتخاذ تصامیم متفاوت ندارد. او از تیم مربوط خویش خواهان الترنتیف گردید اما هیچ بدیلی برای او داده نشد.
درین مقاله گفته شده است که یکی از دلایلی که حضور ارتش آمریکا در افغانستان را ضروری میدارد عبارت از مواد معدنی سرشار و وجود فلزات نادر و ارزش بزرگ آن در افغانستان است.
نویسنده مطب در خصوص تدوین استراتیژی جدید، نقش وزیر دفاع را مورد تأکید قرار داده مینگارد:
وزیر دفاع [ماتیس] از این خط در جلسات استفاده نمود: «آقای رئيس جمهور! ما در جنگ شانزده ساله، آنقدر نرزمیده ایم طوری که در جنگ یکساله شانزده بار رزمیده ایم.»
در مقاله در راستای استراتیژی جدید در خصوص برخورد با پاکستان چنین نگاشته شده است:
بخشی جدید پلان عبارت ازین است که فشارهای لازم را باید بکار برد تا پاکستان را وادار نماید تا از تأمین تجهیزات و حمایت مالی طالبان دست بکشد. البته چنین رویکردی به نفع پاکستان نبوده و نمیتواند تحقق یابد.
اداره ترامپ میخواهد تا پرداخت سالانه هزینهٔ نظامی پاکستان را متوقف نماید، چنین گزینه در گذشته نیز بکار رفت اما پاسخ حکومت پاکستان عبارت از انسداد راه اکمالاتی آمریکا از طریق پاکستان به افغانستان بود. در گذشته راه الترتیف اکمالاتی از طریق روسیه وجود داشت، مگر درین اواخر در نتیجه اختلافات میان دو کشور این خط اکمالاتی مسدود میباشد. بیگمان که بدون مسیر بحری تداوم اکمالات نظامی در افغانستان دشوار است.
نویسنده در مورد موقعیت ارتش افغانستان نگاه خویش را بازتاب داده مینویسد:
ارتش افغانستان همانند دولت، بهکلی فاسد شده و مملو از کسانیست که نمیخواهند خود را درگیر جنگ نمایند، درین صورت هیچگونه تریننگ و آموزش برای آنها اثربخش نخواهد بود.
در مقاله جایگاه سیاسی دولت با توجه با واقعیتهای میدانی مورد تحلیل قرار گرفته خاطرنشان میگردد:
حکومت «نیابتی» آمریکا در افغانستان محدود به چند شهر بزرگ است. هرچند دولت مدعی است که شهرستانهای زیادی را در کنترول دارد اما درواقع نیروهای دولت در تنگناهای حوزه مرکزی موقعیت داشته در حالی که طالبان مناطق بیرون از شهرها را تحت کنترول دارند.
بهصورت کُل طالبان و همپیمانان جنگ سالار محلیشان بیش از نصف جغرافیای افغانستان را در کنترول داشته ودر تلاشاند تا هرچه بیشتر آن را وسعت بخشند.
نویسنده مقاله اسرار پیچیده پروژه داعش در افغانستان را عریان ساخته و درین مورد یافتههای جالبی را به نمایش میگذارد:
آنچه در افغانستان بنام داعش یاد میشود، اصلاً از ترکیب طالبان پاکستان توسط «اداره امنیت ملی افغانستان» که تحت کنترول «سی آی ای» است، ساخته شده است.
سال پار در ولایت ننگرهار یکی از پیش لشکران جنگ، مربوط به گروه طالبان پاکستان بود که سالها بهصورت «مهمان» حکومت و مردمان محل زندگی مینمودند، در آغاز آنها از حملات بالای نیروهای دولت اجتناب نموده و به خاطر کسب اعتماد و وفاداری، بالای طالبان به حملات خود پرداخته و با بدست آوردن اراضی طالبان، ساحهٔ فعالیت شان را انکشاف دادند.
داعش در افغانستان بهمثابه نیروی ضد طالب بنیاد گذاشته شد که در نوع خود شکل دیگری از جنگ سالاری است.
نویسنده در مورد سرنوشت ناکام استراتیژی آمریکا چنین مینگارد:
طی شانزده سال ایالات متحده آمریکا برای گزینش استراتیژی واقعبینانه در راستای اشغال افغانستان ناکام بود، و تا هنوز این کشور چیزی برای اجرای آن ندارد.
بدون کاربرد اهداف سیاسی، گزینش تاکتیکهای نظامی هیچ تغییری را برای دراز مدت در پی نخواهد داشت.
هرگونه تلاش در جهت گفتگو برای استقرار صلح در افغانستان، مستلزم بحث گسترده با پاکستان، چین، روسیه و ایران میباشد، عنصری که هیچکس در کاخ سفید به آن علاقهمند نمیباشد...
نویسنده در خصوص بازتاب اجرایی استراتیژی جدید مینگارد: تصامیم دونالد ترامپ در پی استراتیژی جدید به مفهوم تداوم داستان «اشغال» افغانستان طی سالهای آینده است. دقیقاً آنچه طی سالهای گذشته اتفاق افتید.
نویسنده در پایان مقاله خویش حضور ارتش آمریکا در افغانستان را مسبب اصلی جنگ و بحران فعلی پنداشته خاطرنشان میدارد:
تا زمانی که آمریکا ارتش خویش را از افغانستان بیرون ننماید، جنگ به طرز بیپایان در افغانستان ادامه خواهد داشت.
لندن/اگست ۲۰۱۷
[*] عنوان مقاله (ترامپ و اعلام چهار سال جنگ بیشتر در افغانستان)، پایگاه نشراتی گلوبال ریسرچ مورخ ۲۲ اگست ۲۰۱۷