صلح وامید رسیدن به آن به معمایی تبدیل شده است که دیگران برای آن جدول سازی می‌کنند. چرا این امر سترگ که سرنوشت یک ملت و یک کشور در نبود آن به فاجعه تبدیل شده است از اختیار افغان‌ها دور نگه‌داشته میشود؟

 ببینیم ماهیت و مضمون این جنگ بیش از چهار دهه چگونه بر مضمون و ماهیت صلح تأثیر می‌گذارد و سازماندهنده‌گان جنگ ‌چگونه نقش و نفع شان را درختم احتمالی جنگ و استقرار صلح استمرار می‌بخشند؟

 

۱- ماهیت جنگ

 در تاریخ بشر جنگ‌ها به خاطر قدرت، شهرت، استعمار و کسب ثروت، انتقام جنون فتوحات وجهان گشایی، عوامل قومی، مذهبی و توسعه طلبی رخ داده است.

 اما ماهیت و مضمون جنگ چهل ساله افغانستان براین معیارها و عوامل شباهت نمی‌رساند.

 این جنگ به خاطر دفع کدام تجاوز آغاز نگردیده بود، مضمون اصلی آن را مخالفت با تحول، پیشرفت و نوگرایی شکل می‌داد، آغاز آن از تحول رژیم شاهی به جمهوری صورت گرفت و گروهی از حلقات وابسته به خارج که موظف بودند سد تحول و نوگرایی باشند با تحریکات عقیدتی از آن‌طرف سرحدات به جنگ گماشته شدند.

 دشمن دیرین سال افغانستان یعنی پاکستان با حامی جهانی‌اش امریکا ومتحدین ارتجاعی چون شیوخ و رژیم‌های استبدادی عربی روی مقاصد خودشان اتش این بلوا را برافروختند. حملات مسلحانه در زمان حکومت جمهوری مرحوم محمد داود آغاز گردید و پاکستان در قبال آن عمل می‌کرد.

 تاریخ آغاز و دوام جنگ زیر نام جهاد که تا اکنون ادامه دارد آفتابی و روشن است، مدعیان آن نه برای دفاع وطن و ادعای ارزش‌های دینی، بلکه برای اهداف دیگران جنگیدند، کشتند و ویران کردند.

 با هجوم نظامی شوروی همان جنگنده‌های قبلاً تعبیه شده در پاکستان بهانه دفاع از وطن را پیش گرفتند ولی دیده شد که این بهانه برای سپردن کشور به مراجع اصلی جنگ افروز بود نه دفاع از خاک و سرزمین، نتیجه آن سلطه پاکستان و امریکا بر کشور شد که نمی‌شود تجاوز را با تجاوز فرق گذاشت و خود را مبارز ضد آن نامید.

 حالا کشور تحت اشغال امریکاست و پاکستان در همه امور وعرصه های دولتداری ید طولا دارد.

 مضمون جنگ ویرانگری و بربادی بود که همه زیرساخت‌های شصت ساله افغانستان را بر طبق استراتیژی طولانی پاکستان ویران کرده فرهنگ و هویت ملی آن را با خود آتش زد.

 جنگ ماهیت سلطه‌جویانه داشت و منتج به سلطه امریکا گردید، و امریکا با ماهیت جنگی سیاست اش در مورد افغانستان با همان مضمون چهل ساله به تشنج و بحران و جنگ ادامه می‌دهد. به تعبیر امروز ازلحاظ مضَمون این جنگ، جنگ نیابتی است که اداره کننده گان آن در پایتخت‌های خود نشسته به نایبان شان فرمان اجرای خون و ویرانی می‌دهند.

 

۲- شکل جنگ

 این جنگ مجموعه‌ای از فعالیت‌های تخریبی و تروریستی است که عاملان آن از ویرانی پل و پلچک تا سرک‌های اسفالت شده، آتش زدن به مکاتب، کلنیک های صحی، مراکز فرهنگی، قطع لین های برق گرفته تا سوختاندن حاصلات و خرمن‌های مردم، قطع شاهراه‌ها غرض جلوگیری از رسیدن اموال تجارتی ومواد خوراکه، پرتاب راکت‌ها به شهرها و اجرای انفجارات، ترور مامورین دولت، معلمان، استادان پوهنتون ها و محصلان عمل می‌کردند.

 جنگ‌های جبهه وی با شرکت نظامی‌ها و ملیشه های پاکستان پیش برده می‌شد مثل جنگ جلال آباد.

 دیده میشود که شکل و مضمون جنگ در هماهنگی باهم قرار داشته معطوف به ویرانی و تحقق اهداف بیگانه بود.

 تمویل جنگ با ابعاد وسیع نظامی و دوام ان تا اکنون توسط امریکا و متحدینش صورت میگرفت.

 

۳- ابزار و محمل‌های جنگ

 افتضاح سیاست امریکا درمورد افغانستان ابزار و وسایل چهل سال قبل اش را به آن مجبور ساخت تا برای پوشش جنایات ودفاع ازخود از نقش ابزاری شان در جنگ منکر شوند.

 تازه ترین اعتراف مولانا فضل الرحمن در پاکستان که گفت امریکا وغرب جوانان افغان را برای مقاصد شان زیر نام جهاد به جنگ می فرستادند حقیقیتی است که در کنار سایر اعترافات بخصوص خانم کلنتون و دیگران پرده ازروی حقایق برمیدارد.

 ابزار و محمل‌های جنگ گروهی از جنایتکاران آزاد شده از زندان های کشورهای عربی، پاکستانی ها و افغان‌های پناهنده درپاکستان بودند که جمعی از افراد معاش خوار و وابسته به استخبارات شرق وغرب بنام رهبران انان را با هیجانات مذهبی به جنگ وامیداشتند.

 ساختار ودسته بندی های جنگی را سی ای ایی (CIA)، وآی. اس. آی (ISI) تنظیم نموده وتعلیم وتربیه میدادند. در بدل کشتار و زخمی ومعلول شدن ملیونها افغان و ویرانی کشور امریکا به استراتیژی منطقه وی اش دست یافت وصاحب پایگاه های نظامی گردید.

 

۴- برنده وبازنده جنگ

 جنگ مصیبت عظیمی است که نمی توان گفت برنده وبازنده مطلق دارد زیرا نتیجه آن ویرانی، قتل وخسارات مادی ومعنوی است. جنگ افغانستان هم تا کنون برنده و بازنده ندارد وطن در مجموع ویران و زیر سلطه بیگانه در آورده شد است پس برنده وبازنده جنگ کیست؟

 پروفیسور آلون بن، استاد امور بین المللی در مرکز جهانی نیویارک دریک مقاله تحلیلی اش در ۲۱ جنوری سال ۲۰۱۷ این جنگ را «جنگ فاسد وغیراخلاقی در افغانستان» نامید. دریک جنگ فاسد وغیراخلاقی برنده جنگ کسی است که فاسد وبد اخلاق باشد. بد اخلاقی وفساد چه ارزش انسانی میتواند داشته باشد؟

 

۵- حاصل جنگ

 آنچه که در داعیه جهاد گفته می‌شد درنتیجه و حاصل جنگ به بازی های خطرناکتر و خونین تر پیچانیده شده به مراد نرسید، حاصل آن یک افغانستان ویران، ملت تقسیم شده به گروه های قومی ومذهبی، سمتی و زبانی، کشت و قاچاق تریاک و مواد مخدر، فاقد دولت ملی و صاحب اقتدا ملی بوده مجموع سر نوشت نظامی، سیاسی واقتصادی اش به امریکا سپرده شد.

 عصاره حقوقی این جنگ قانون اساسی رژیم است که نه عامل وحدت ملی شد، و نه باعث تحکیم وثبات اوضاع.

 دولت در قانون اساسی اسلامی اعلان شده اما محتوی قانون اساسی دموکراتیک ولیبرال میباشد. این دو اصل دربرابرهم قرار گرفته است زیرا دولت اسلامی باید احکام شریعت را جاری سازد. عده ای از ملاها (مانند مولوی مجیب الرحمن) که در هرات به تطبیق شریعت پا فشاری میکند و خود را بحیث تطبیق کننده آن معرفی میدارد، گذشته از تفتین وتفرقه مذهبی اش حرف اش در مورد شریعت خلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان نیست زیرا درقانون اساسی دولت به همین نام مسجل شده است.

 احکام دمو کراتیک و لیبرال قانون اساسی با اسلامی بودن دولت در مغایرت است. طرفداران این بخش قانون اساسی که پا فشاری بر تحقق کامل این احکام دارند هم بر حق هستند زیرا خواست شان خلاف قانون اساسی نمی باشد.

 میان این دو طرزدید و احکام ذکر شده در قانون اساسی تفاوت ماهوی وجود دارد.

 در نظریه های دموکراتیک به جامعه دموکراتیک ودولت سکولاراز طریق آزادی عقاید و افکار میتوان رسید اما در طرزتفکر مذهبی نه آزادی عقاید بلکه اعتقاد واحد منشا تشکیل ملت واحد و دولت واحد میباشد.

 برخورد اندیشه های متضاد در تطبیق احکام قانون اساسی طبیعی است، دشوار است طرفین این برخورد را طبق احکام قانون ملامت نمود.

 دموکراسی وحقوق بشر با همه ارزش‌هایش به شمول تساوی حقوق افراد جامعه به شمول زن ومرد ومهیا سازی فرصت های مناسب ومساوی برای انکشاف یکسان جامعه اعم از زنان ومردان درقانون اساسی جادارد؛ اما از نظر مخالفین این اصول نیم نفوس جامعه که زنان اند نمیتوانند حق مساوی وسهم مساوی در فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وفرهنگی با نیم دیگر آن یعنی مردان داشته باشند.

 چگونگی دمسازی وهم آهنگی این دو طرز دید در یک قانون اساسی مشکل کلان ومایه تصادم میان بنیاد گرایی و دموکراسی است.

 سند حقوقی که بعد از جنگ گذشته ودر جریان جنگ جاری حاصل افغان‌ها شده است خود عامل تحریک نقاضت ها بوده میتواند.

 

صلح دایمی وعادلانه

 با در نظر داشت شکل و مضمون جنگ که عامل اصلی آن منافع بیگانه گان‌است روند صلح نیز از لحاظ شکل ومحتوا جدا از اثرگذاری عاملان جنگ بوده نمیتواند ازهمین جهت امریکا و پاکستان طی هفته های اخیر که گویا مذاکرات صلح با طالبان با کدام آتش بس چند روزه و تقلیل بی مفهوم خشونت نزدیک میشود درتلاش انعقاد توافق با طالبان هستند.

 این صلح از لحاظ شکل و مضمون چگونه صلحی میباشد؟

 

۱- مضمون صلح

 صلحی که توام با بازی های سیاسی چندین جانبه امریکا تامین گردد ازمضمون جنگ آغاز شده مبرا نمی باشد

 روی این ملحوظ است که صلح مانند جنگ از دست افغان‌ها بیرون نگه‌داشته میشود. این امر عامل شده است تا روند مذاکرات وحرکت بسوی صلح زمان گیر وپرپیچ باشد. همانطوریکه جنگ از پایتخت‌های ممالک دیگر هدایت میگردد مذاکرات برای صلح نیز در مراکزکشورهای دیگر راه می افتد، افراد فاقد صلاحیت حقوقی وقانونی به مذاکرات دعوت میشوند، دولت از جریان مذاکرات به حاشیه میرود وابراز نارضایتی میکند.

 گرچه دولت از لحاظ شکل و ماهیت یک ارگان دارای صلاحیت وقدرت مشابه با دولت های با ثبات و صاحب اقتدار نیست ولی به فرمایش امریکا ساخته شده، حدود دو دهه با پول وسلاح وحمایت آن کشورعمل میکند و درعرصه بین المللی بحیث دولت جمهوری اسلامی افغانستان رسمیت دارد، ازاین سبب با همه کمی وکاستی باید به وی صلاحیت داده شود تا خود بر سرنوشت مردم با جانب مقابل تصمیم بگیرد.

 پا فشاری همگانی به سهمگیری دولت در مذاکرات و بعدآ استقرار احتمالی صلح ناشی از موقف حقوقی دولت است زیرا وظیفه دولت حفظ صلح، نظم، امنیت، تامین عدالت اجتماعی، و ترقی وپیشرفت با تامین رفاه عمومی میباشد.

 وقتی در متن مضمون جنگ منافع امریکا و پاکستان نهفته باشد در استقرار صلح نیز آنها منافع شان را مضمون اساسی قرارمیدهند. وقتی امریکا با شیوه ها وایما های روشن و نیمه روشن از حضور نظامی وحفظ پایگاه های نظامی اش حرف میزند، همزمان با آن شاه محمود قریشی وزیر خارجه پاکستان درسفرش به امریکا ازحضور نظامی امریکا بعد از امضای موافقتنامه با طالبان حمایت میکند.

 پاکستان بحیث حامی و پایگاه فرماندهی جنگ طالبان اشتهای کمتر ازامریکا نداشته از استراتیژی مطروحه اش عقب نشینی نمی نماید، همانطوریکه توانست در جنگ به استراتیژی ضربه و تخریب موفقانه عمل کند، در صلح هم‌ خواهان امتیازات نظامی، سیاسی، تجارتی و اقتصادی میباشد.

 

۲- صلح عادلانه

 صلح وقتی عادلانه میباشد که دولت بحیث مرکز بسیج و تجمع همه اقشار وطبقات وگروه های سیاسی اعم از ترقیخواه، احزاب وگروه های تمدن پذیر مذهبی وغیرافراطی عمل نماید وآیینه تمام نمای همه اقوام وقبایل کشور باشد.

 صلحی که در آن ارزش‌های انسانی و حقوق افراد نهفته نباشد عادلانه بوده نمیتواند.

 ختم آواره گی های دوران جنگ، محتاجی به بیگانه گان، امحای فساد، تامین حقوق مردم، حفظ وانکشاف آزادی های دمو کراتیک، ارتقای نقش جوانان و زنان در امور جامعه، جلوگیری از شیوع اندیشه های افراطی وتروریستی باید نتیجه صلح عادلانه باشد.

 

صلح دوامدار

 افغانستان از لحاظ فکتورهای داخلی و خارجی معروض به خطراتیست که میتواند بار بار به جنگ کشانیده شود و فشار همسایه های مغرض بر آتش آن دامن بزند.

 پاکستان با پلان های سرحدی، اقتصادی، تجارتی، نظامی و سیاسی در پوشش مذهبی خطر دایم برای کشور ماست.

 ایران در پوشش پروگرام های مذهبی فراسرحدی و پروگرام (حوزه مشترک فرهنگی فارسی) مشتمل بر ایران، افغانستان وتاجیکستان میخواهد اغراض واهداف استراتیژیکی اش را برما تحمیل کند.

 هردو کشور ابزار و وسایل ریزرفی د ارند که به شکل تنظیم ها، احزاب و افراد ازآنها کار بگیرند.

 تا کشو از صحنه رقابت امریکا با رقبایش وپلان های بد همسایگان ایمن نگردد صلح دوامدار همیشه زیر سوال میباشد.

 تضمین بین المللی برای مصوونیت کشور از دخالت و دست درازی همسایه گان شرط اساسی صلح دوامدار میباشد زیرا ضعف وناتوانی افغانستان جنگ زده فرصت مناسب برای ایران وپاکستان است تا به سرعت بسوی اهداف مطروحه حرکت کنند وبه تشنجات دامن بزنند.