تصویب لایحه در مجلس نمایندگان امریکا در مورد باقی ماندن چهار هزار عسکر آن کشور در افغانستان و تصویب لایحه محدود ساختن صلاحیت رئیس جمهور در کنگرس آن کشور در خارج ساختن عساکر امریکایی از جرمنی، عراق و افغانستان نشان می‌دهد که سردمداران امریکا دچار نوعی توهم و سردرگمی اند. از یک طرف موافقت‌نامه با طالبان در مورد صلح امضاء می‌کنند ودر آن متعهد به خروج کامل از افغانستان می‌شوند واز جانب دیگر لایحه حضور نظامی از مجلس نمایندگان را پاس می‌کنند، به افغانستان تذکر می‌دهند که هفت هزار زندانی دیگر طالبان را بر طبق آن موافقت‌نامه ازاد سازد، بهتر است امریکایی‌ها امور مربوط به خودشان را در موافقت‌نامه عملی سازند و دولت افغانستان را که جانب آن موافقت‌نامه نیست بنا حق زیر فشار نیاورند، طالبان را فشار بدهند تا به تطبیق مواد موافقت‌نامه تن دهند.

 ایالات متحده امریکا که مدعی زعامت جهان است کارهای کرده که خود از آن بیشتر از دیگران متضرر شده است.

 در چهل سال اخیر پس از یک قطبی شدن جهان ضربات سیاست‌های غلط و نا عاقبت اندیش امریکا نه تنها آسیا را که امریکا را هم به حالت زار در آورده است تا حدی که جنرال مایک فیلن مشاور سابق امنیت ملی رئیس جمهور ترامپ در واشنگتن تایمز از رئیس جمهور ترامپ تقاضای تعلیق قانون اساسی، اعلان قانون نظامی، منع نشرات روز نامه‌های مخالف و زندانی ساختن اعضای پارلمان و محکمه عالی را کرده خواهان تدویر انتخابات توسط نظامی‌ها گردید. این عمق بحران مخفی نگه‌داشته شده آن کشور را تمثیل می‌کند.

 این تقاضا استراتژی سازی های غلط و به اولویت در آوردن‌های غلط با شیوه‌ها و ابزار غلط مراجع استراتژی ساز امریکا در مورد جهان و داخل آن کشور را می‌رساند. چرا این حالت بحرانی در حالی دامن‌گیر امریکا میگردد که آن کشور خودرا فاتح جهان حساب نموده طی سه دهه اخیر رقیب توانمند نظامی - اقتصادی در برابرش وجود نداشته است، اما حالا مواجه به چنین رقبا میباشد؟

 امریکایی‌ها طی هفتاد سال اخیر رؤیای یگانه بودن جهانی را روی توطئه گری، دشمن تراشی و خطر تهدید منافع شان بنیاد نهادند، آن‌ها منافع نفتی را در کشورهای عربی زیر نام تهدید عقیدتی - سیاسی تامین کردند در حالی که اسرائیل را دربرابر اعراب به حیث دوست استراتژیک حمایت می‌کردند، جهان اسلام را از تهدید کمونیسم در هراس نگه می‌داشتند و برای مقابله با حریف جهانی، بنیاد گرایان اسلامی را به حیث ابزار جنگ علیه آن بکار بستند و هنوز با تغیر نام و رنگ بیرق از آن‌ها کار می‌گیرند در حالی که خود متحمل شدیدترین ضربه به‌وسیله همین ابزار شده‌اند.

 ضربه قوی بنیاد گرایی را امریکا در حمله به برج‌های مرکز تجارتی که باعث بی‌اعتباری قدرت دفاعی آن کشور دربرابر جهان شد دید، امریکا برای بلند بردن مجدد وجهه جهانی‌اش به افغانستان و عراق حمله کرد اما نتیجه هردو به نفع آن نبود ودر حقیقت آن کشور را رسوای جهان ساخت.

 سرحد حمله بر افغانستان تا امضای موافقت‌نامه با طالبان رسید. سیاست مرموز و نامعین امریکا در مورد افغانستان و رجحان طالبان در برابر حاکمیت ایجاد کرده خودش زیر نام حقوق بشر و دموکراسی وجهه سیاسی - نظامی سیاست‌گذاران آن کشور را در برابر جهان یک‌بار دیگر خدشه دار ساخت.

 سیاست نامعین جنگ و صلح در افغانستان به اشتباه دیگری منتج خواهد شد که امریکا برای جبران آن قیمت گزاف در منطقه و داخل کشورش بپردازد.

 لوی در ستیز امریکا در هفته گذشته اعلان کرد که در جنگ افغانستان دستاوردی نداشته‌اند، مفهوم پوشیده این بیان شکست امریکا در افغانستان میباشد، این شکست علاوه بر اینکه ارزش‌های نظامی آن کشور را ناکام میسازد شکست ارزش‌های صادرات سیاسی امریکا یعنی حقوق بشر و دموکراسی را نیز شامل میگردد. شکست این ارزش‌ها بحران پوشیده آن کشور را متورم‌تر ساخته موقعیت آن را در آسیا متزلزل‌تر میسازد.

 امریکا حق نداشت و ندارد که کشور ما و مردم ما را قربانی استراتژی منطقوی‌اش سازد، حق نداشت و ندارد که سر نوشت افغان‌ها را در کلافه سردرگم رقابت‌های نظامی - اقتصادی‌اش درین گوشه دنیا بپیچد، ادامه این حالت بر افتضاحات سیاسی - نظامی امریکا می‌افزاید و پایه‌های تروریسم و بنیاد گرایی را در افغانستان محکم‌تر میسازد.