خوشبختانه در این اواخر ما شاهد وحدت‌های گوناگونی در میان نیروهای چپ کشور بوده‌ایم و هر جا سخن از وحدت است. آخر سال عیسوی گذشته رفیق "داود راوش" که در ایجاد و نضج و قوام "نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان" (بعدها "حزب مردم افغانستان" و اکنون "حزب ترقی ملی مردم افغانستان") نقش کم بدیلی داشته است، در لندن سخنرانی روشن و شفاف و منطقی‌ای درباره امر وحدت و مبارزه کنونی نیروهای چپ و دموکراتیک افغانستان، ایراد کرد که مورد توجه جدی قرار گرفت.

در رابطه به وحدت و شرایط حفظ وحدت در ماه فبروی سال ۲۰۰۹ اندیشه‌هایی را در سایت "پیام نهضت" ارائه داده بودم که یک بار دیگر در اینجا می‌گذارم.

نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان بر پایه ترکیبی از اندیشه‌های عدالت‌خواهانه چپ دیروزی و اندیشه‌های جستجوگرانه نوین ناشی از تغییرات سیاسی و اندیشوی سال‌های پایانی قرن بیست و وفادار به اندیشه مرکزی تأمین «عدالت اجتماعی» ایجاد گردیده است. به نظر ما این سازمان بدیل قابل اعتبار سازمان سیاسی منطبق با شرایط نوین را تشکیل می‌دهد. نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان فرایند طبیعی و منطقی تفکر و تبادل اندیشوی طیف قابل ملاحظه‌ای از مبارزین رده‌های مختلف سازمان‌های چپ دیروزی است. این سازمان بر پایه مطالعه دقیق ضرورت‌های لحظه حاضر و امکانات پذیرش سازمان از جانب طیف وسیع‌تری از نیروهای آماده چپ دیروزی و عدالت‌خواهان جدیدی که در این راه گام می‌گذارند، تطابق برنامه عملی آن بر شرایط و امکانات جدید و همخوانی با زمینه‌های موجود مبارزه جهت به ثمر رسانیدن اندیشه‌های مطروحه ایجاد شده است. بر مبنای همین زمینه سازی منطقی و اصولاً طبیعی بود که عده قابل ملاحظه‌ای از رفقای دیروزی به صفوف آن پیوستند. در نتیجه نهضت فراگیر در مقیاس کوچک‌تر و با در هم آمیزی سهل‌تری، بازسازی نیروی چپ دموکراتیک دیروزی است بر پایه تفکراتی که ملهم از روح اندیشه‌های دیروزی است و مقتضیات نوین زندگی را در صدر قرار داده است.

طبیعی است اولین تعریفی که در رابطه به نهضت فراگیر در فکر خطور می‌کند عبارت است از حضور فزیکی طیف وسیعی از نیروهای چپ دموکراتیک. این دقیقاً همان پدیده‌ای است که در مورد سازمان ما رخ داد. ولی نباید از یاد برد که پدیده اجتماعی بزرگی مانند ایجاد یک حزب سیاسی از مراحل مختلف (گاهی با سرعت زیاد) عبور می‌کند و با ایجاد و قوام ماهیت تعین کننده سیاسی برای خود، از مرحله حضور ضروری فزیکی تمام ارکان متشکله به مرحله حتی یک دست شدن حضور فزیکی نیروهای متشکله ولی حفظ ماهیت قوام یافته نوین می‌گردد؛ یعنی ماهیت و خصوصیتی نوین ایجاد می‌گردد و در این صورت حضور فزیکی در سایه این خصوصیت نوین قرار می‌گیرد. آنچه در چنین شرایطی به میان آمده است پدیده نوینی است که فقط می‌تواند نمادی از «همه» باشد. این هم پدیده‌ای است که در نهضت ما رخ داد؛ در حقیقت امروز حضور یک بخش از نیروهای سیاسی دیروزی که از یکی از احزاب متشکله ائتلاف دیروزی در قدرت را نمایندگی می‌کند، به‌طور چشمگیری بیشتر از دیگران است ولی نهضت ما، مال «همه» است؛ «فراگیر» است.

و اما آیا حضور فزیکی به تنهائی هویت و ماهیت فراگیر می‌بخشد؟ مسلماً که نه. من معتقدم که تثبیت «محل» در چهارچوب سیاسی و عقیدتی برای اندیشه طیف‌های مختلف می‌تواند به‌مراتب گویاتر از حضور فزیکی باشد زیرا تحول اندیشه انسان‌ها بر عکس حضور فزیکی، پدیده‌ای بسیار بغرنج و گریز پا از قواعد متکی به ایستائی است. بدین ترتیب در بسی موارد حضور فزیکی می‌تواند فقط نمادی از یک اندیشه مشخص فقط در گذشته‌ها باشد و همین حضور فزیکی در شرایط نوین «حال» می‌تواند نمادی از اندیشه‌هایی دگرگونه حتی وارونه نسبت به گذشته‌ها باشد. بناً برای فراگیر بودن باید «محل» اندیشه‌های متفاوت را در درون نهضت اهمیت بیشتر داد. ما با این تعریف فراگیر هستیم به‌ویژه اینکه در تمام اسناد پایه‌ای ما «محل» اندیشه‌های گونه گون با تعبیر روشن «موجودیت گرایش‌ها» محفوظ است.

متأسفانه بعضاً درک بسیار مبتدی و کهنه‌ای در درون نهضت ما تبارز می‌کند و آن اینکه اکنون دیگر بخشی از نمایندگان برجسته سایر گرایش‌ها در نهضت جا خالی کرده‌اند پس نهضت ما تقریباً «یک دست» و از لحاظ اندیشه‌ای متشکل‌تر و «با سروصورت تر» شده است و در نتیجه نباید دیگر روی خصوصیت فراگیر تأکید کرد و بهتر است که از نهضت یک پارچه و متحد صحبت شود. این طرز دید گذشته از کهنه بودن آن بسیار خطرناک و مهلک است. بر پایه چنین تفکری ما از واقعیت‌های موجود بسیار فاصله خواهیم گرفت، و مورد قبول هیچ کس دیگری جز خود ما نخواهیم بود یعنی همان «محل» را که «اندیشه‌های دیگر» در کالبد نهضت ما به خود اختصاص داده‌اند (و متأسفانه عدم حضور فزیکی صاحبان آن‌ها حفظ و حراست آن را دشوار می‌سازد)، منتفی می‌شماریم و فراگیر بودن را در مقیاس همین نادیده گرفتن محدود می‌سازیم.

واقعیت اینست که تعاریف و اصول مبارزاتی دیروز به همان شکلی که بود به درد مقتضیات امروزی نبرد توده‌ها نمی‌خورد. این بدان معنی است که راه‌ها و اصول و شیوه‌های جدید را باید جستجو کرد. در این راهیابی ها اگر ما تنها به یک قطب، به یک طیف، به یک سازمان و یک نوع اندیشه چپ اتکا کنیم نتیجه از قبل معلوم است وآن اینکه محدود باقی مانده‌ایم. در اینجا است که یک بار دیگر اتکا به خصوصیات راه یابی «فراگیر» در دستور روز قرار می‌گیرد. در این صورت تنها سازمانی می‌تواند پیروزمند باشد که نه تنها معتقد به فراگیر بودن است بلکه آن را در عمل روزمره بکار می‌بندد. نهایتاً حرف بر سر اینست که ما می‌خواهیم در عرصه کارزار اجتماعی در کشور ما مطرح و مؤثر باشیم یا نه و فقط می‌خواهیم «عطش خودخواهی مبارز نمایانه» خود را فروبنشانیم و به دیگران در حرف وانمود کنیم که بیشتر از دیگران به گذشته وابسته و وفادار هستیم. جای تذکر دارد که هر نوع نفی گذشته آگاهانه و پر افتخار ما، احساسی آگنده از پلیدی و نامیمون است ولی چسبیدن به گذشته‌ها تا حدی که مانع پیشرفت مبارزه اجتماعی گردد، کاری است بدتر و نهایتاً چیزی نیست جز برخوردی بزدلانه در میدان عمل مبارزه اجتماعی.

 این موضوع، یعنی تغییر در ترکیب فزیکی ولی حفظ ماهیت ایجاد شده نوین را، قدری بیشتر بکاویم: در تدارک، بنیان‌گذاری و آغاز به کار نهضت ما حضور همین طیف وسیع و متنوع نمایندگانی از ارکان مختلفه جنبش چپ دیروزی افغانستان، به‌طور چشمگیری نمایان بود. در تمام مراحل تدارکاتی و نضج گیری جنبش به خاطر ایجاد نهضت نمایندگانی از بخش‌های مختلف «پر چمی» های دیروز (مخالفین پلنوم هژده، موافقین پلنوم هژده، میانه‌ای‌ها و غیره)، «سازائی» های دیروزی، «گروه کاری» های دیروزی و افراد دیگری حضور داشتند. حتی نام «نهضت میهنی» به‌وسیله رفیق بغلانی از رهبران سابق «سازا» پیشنهاد و پذیرفته شد. بنیادی‌ترین اندیشه‌های نهضت به‌وسیله رفیق سلطانعلی کشتمند مطرح گردید ودر طول چندین سال و به‌وسیله جمع بااهمیتی از رفقا مورد بحث قرار گرفت و پخته شد و امروز رهنمای عمل ما است. این نهضت مال همه نیروهای ترقی خواه چپ دموکراتیک کشور ما است. خانه مستحکمی بنام نهضت ایجاد و شد و گروه‌های بالنسبه بزرگی از وطن‌پرستان و نیروهای چپ دموکراتیک در آن جا گرفتند. آنچه ایجاد شده است نهضتی است با ماهیت فراگیر، بدون تعلق به هیچ گروه متشکله دیروزی و از همان آغاز بر پایه تنوع اندیشه و تفکر و موجودیت گرایش‌ها ایجاد گردید. زنده یاد رفیق محمود بریالی یکی از بنیاد گذاران برجسته نهضت در باره ضرورت وجود گرایش‌ها در درون نهضت به‌مثابه ضامن خصوصیت فراگیر آن تأکیدات فراوان داشت.

به‌مثابه قانون عام مبارزه اجتماعی، عده‌ای در مراحل بعدی از نهضت فاصله گرفتند وعده دیگری به آن پیوستند وشاید فردا عده بازهم بیشتری در این جابجایی‌ها نقش داشته باشند.

در این جا با صراحت اعلام می‌دارم که مرا عقیده بر این است که ما «پرچمی» های دیروزی این نهضت را تداوم تنها حزب دموکراتیک خلق افغانستان نه بلکه تداوم مبارزات و عصاره اندیشه‌های عدالت‌خواهانه مجموع جنبش چپ دموکراتیک دیروزی، میدانیم. حضور فزیکی برتر مادر صفوف نهضت، حق برتر برای ما به بار نمی‌آورد و هرگاه بخواهیم این حضور برتر فزیکی را مستمسک قرار بدهیم، از ماهیت فراگیر بودن نهضت خود کاسته‌ایم و در نتیجه از برد اندیشه‌ای سیاسی و نقشی که نهضت می‌تواند در سرنوشت کشور داشته باشد کاسته‌ایم.

 یکی از خصوصیات برجسته نهضت ما که ضامن اصلی فراگیر بودن آن نیز می‌باشد عبارت است از وجود گرایشات درد رون سازمان. گرایش را باید با صراحت از فراکسیون تفکیک کرد. فراکسیون در درون یک حزب سیاسی چپ مهلک و کشنده است ولی گرایش نیروی محرکه تحول فکری آن را تشکیل می‌دهد. فرکسیون یعنی جنگ خفته و خزنده دائمی فرکسیون با سائرین و یا سائر فراکسیون‌ها. فرکسیون یعنی تعین موضع از قبل آماده در همه موارد و دفاع از منافع گروپ فرکسیونی در همه جا و همه حال ولو اینکه فرکسیون محق باشد و یا به‌ناحق. در حقیقت موجودیت فرکسیون مانع قاطع و کامل در برابر نو اندیشی و آزاد اندیشی است. هیچ نوع آزاد اندیشی در کادر فرکسیون نمی‌گنجد و اگر تغییری هم در این عرصه بمیان آید به‌قدری بطی است که در برابر واقعیت‌های در حال تغیر زندگی باز هم یک گام به عقب خواهد بود. در حالی که در موجودیت گرایش هیچ کس وابسته به گروه و یا فرد دیگری نیست بلکه به یک طیف از اندیشه تعلق دارد که با کسان دیگر فقط در هر مرحله‌ای شباهت نظری می‌رساند. هر وقتی‌که گرایش با واقعیت و مقتضیات مبارزه تطابق بهتر داشته باشد نیرومندتر می‌گردد و زمانی که محدوده کارآئی و تطابق آن با ضرورت‌های مبارزه ضعیف‌تر گردد، از لحاظ اهمیت در رده پائین تری قرار می‌گیرد در حالی که فراکسیون به دور خود دیوار کشیده و همیشه در فکر دفاع و تعرض بر پایه منافع گروپی خود است.

روابط درونی و ایجاد تناسب دلخواه در درون فرکسیون خود ماجرای دیگری است که گرایش از این بلیه دائماً فعال در امان است.

در درون سازمانی مانند نهضت فراگیر جای افراد، از لحاظ مواضع اصولی با در نظر داشت اوضاع و تحلیل هر یک از آنان در حال تغیر است در حالی که جای فرد در کادر فراکسیون در درون سازمان مانند پرزه دائمی بلاتغیر باقی می‌ماند یعنی اینکه در چارچوب فرکسیون زندانی یک موضع جمعی است. ما در دورانی زندگی می‌کنیم که ارمغان فرهنگ و تمدن و تجربه مبارزه انقلابی چنین است که افراد هر یک به‌صورت آگاهانه و با تعقل در درون سازمانی مانند نهضت فراگیر حامل اندیشه و یا لااقل حامل این اراده باشد که آزادانه بیاندیشد و فرآورده‌ای شخصی برای جنبش داشته باشد و این دقیقاً آن چیزی است که فرکسیون در برابر آن می‌ایستد. ناگفته نباید گذاشت که در درون فرکسیون ها بعضاً درخشان‌ترین و باهوش‌ترین افراد می‌تواند وجود داشته باشد ولی برای بکار بست فرایند اندیشه‌های درخشان چنین افراد ساختار فرکسیون مانع ایجاد می‌کند؛ اندیشه‌های این افراد باید از فلتر سلسله مراتب فرکسیون که در آن انواع مخالفت‌ها، کم فهمی‌ها و سؤتفاهمات می‌تواند وجود داشته باشد، بگذرد و در همین حال و احوال زندگی با حوادث آن در گذر است و اندیشه نوینی که از جانب این افراد متبارز گردد در بسی حالات از دور خارج می‌گردد درحالی‌که کسانی که در کادر یک گرایش فکری عمل می‌کنند می‌توانند بلافاصله اندیشه خود را در آزمون روزگار قرار دهند.

ما در اوضاع کنونی تا هنوز هم باجرئت گفته می‌توانیم که نهضت ما فراگیر است. تلاش‌های فراوانی صورت گرفته است تا این خصوصیت نجات بخش از درون سازمان ما زدوده شود ولی ضرورت زمان و سخت جانی واقعیت ضرورت مبارزه مؤثر تا کنون توانسته‌اند در برابر این تمایل خطرناک بایستند.

اگر روزی خصوصیت فراگیر از نهضت ما ناپدید گردد علت وجودی نهضت ما در سطح علت وجودی سازمان‌های کوچکی قرار خواهد گرفت که فقط به داشتن نام پر طنطنه و چند شعار دل خوش کننده اکتفا می‌کنند. طبیعی است که در صورت کمرنگ شدن و بالاخره ناپدید شدن خصوصیت فراگیر، افراد آزاداندیش، متفکر و دلسوز به حال جنبش در آن جائی برای خود نمی‌یابند. این بدترین سناریوئی خواهد بود که در فرجام آن «خشک شدن» و نابودی یک سازمان را در پی خواهد داشت.

تذکر بجائی خواهد بود اگر گفته شود که امروز دیگر دوران فراکسیون‌ها در احزاب مترقی پایان یافته است. فراکسیون‌ها و فعالیت‌های آن‌ها در گذشته‌های احزاب انقلابی یک پدیده درد آور تحمیل شده شرایط بود. آن شرایط برای همیشه متحول گردیده و باز نخواهد گشت. فرکسیون زاده شرایط خاصی بود و توانست در مراحل نادری در درون جنبش انقلابی جهانی (و آن‌هم بیشتر در اوایل) سلامتی اندیشه‌های مترقی را در برابر هجوم اندیشه‌های مخالف و انحرافی حفظ کند. آن دوران دیگر برای همیشه سپری شده است. مسلم است که سیاست و اندیشه با روند زندگی روزمره در پیوند تفکیک ناپذیر قرار دارد. پیشرفت‌های علمی و فنی بخصوص در عرصه تبادل اندیشه و افکار و اطلاعات سراسر زندگی و شیوه زندگی انسان‌ها را به‌صورت بنیادی تغیر داده است و به‌صورت طبیعی محل مناسبی برای موجودیت فراکسیون باقی نمی‌ماند. این پیشرفت‌ها رابطه انسان‌ها را به‌طور بی‌سابقه‌ای نزدیک‌تر ساخته و تبادل اندیشه را به‌طور اعجاب انگیزی آسان ساخته ودر نتیجه تحولات در تغیر اندیشه‌های انسان‌ها را سریعتر ساخته و جای بسی از تلاش‌های فردی و گروهی را به‌سادگی گرفته است. در چنین اوضاعی حفظ یکپارچگی اندیشه‌ای فراکسیون‌ها ضربه هولناکی را متحمل شده و قابلیت حیاتی خود را به‌سرعت از دست می‌دهد.

 ما امروز در موقعیتی قرار داریم که موظف هستیم این روحیه و خصوصیت فراگیر بودن را نه تنها در درون سازمان ما بلکه در رابطه به همکاری و نزدیکی با سائر احزاب چپ و دموکراتیک بخصوص آنانی که با ما وجه مشترک نیرومند دارند، بکار بندیم. وفاداری به خصوصیت فراگیری ما را وامیدارد که در کارزار شریفانه وحدت نیروها بخصوص وحدت با حزب متحد ملی بر پایه اصول مورد قبول از حد اعلای نرمش و آمادگی روانی کار بگیریم. ما بائیستی در راه نزدیکی نیروها از اتحادهای کوتاه مدت و مقطعی گرفته تا سرحد وحدت استراتیژیک با احزاب و سازمان‌هایی که با ما وجوه تشابه دارند دریغ نورزیم. تأمین وحدت عملی با نیروهایی که با آن‌ها وجوه مشترک اساسی و اصولی داریم یک نبرد است؛ نبردی شریفانه و پر افتخار، نبردی برای نشاندن هدف مقدس خدمت به مردم بر تارک سازمان واحدی که به آن دست خواهیم یافت.

 در فرجام با صراحت اعلام می‌دارم که رمز بقای هسته اندیشه‌های والای انسانی دیروزی ما فقط و فقط در کادر آزاد اندیشی و فراخ دلی سازمانی نهفته است و بس. پس ما باید از فراگیر بودن نهضت خود با تمام وجود پاسداری کنیم.