آنچه را که ایالات متحده آمریکا زیر نام دموکراسی، حقوق بشر و آزادی برای کشورهای دیگر سخن می‌زنند، اهداف اساسی آن‌ها را دسترسی به منابع طبیعی کشورها و نگرانی‌های که در جهت ایجاد ثبات، امنیت و منافع استراتیژیکی‌شان دارند پیوند و تشکیل می‌دهد، که از طریق حمایت‌های مالی، پخش اکاذیب و جعلیات و دخالت‌های نظامی بر کشورها تحمیل می‌گردد، تابه پندار خویش از حقوق بشر، دموکراسی و... دفاع کنند، درین جا از کشورهای افغانستان، عراق، لیبیا، سوریه و یمن می‌توان نام برد که زمامداران امریکا، بدون هیچ‌گونه، دست بدحالت بر سرنوشت این کشورها زد، که این دخالت‌ها دموکراسی و حقوق بشر را به ارمغان نیاورده، بل که موجب شده که مستقیم و غیرمستقیم جان میلیون‌ها انسان از دست برود، و بسیاری از داشته‌های زیر بنائی، فرهنگی و پیشرفت و ترقی نابود گردد، شیرازه‌های نظم. حاکمیت‌ها، قانونیت و اراده‌ی مردمان آن‌ها شکستانده شده، و سرنوشت آن‌ها را به بحران‌های جنگ، تروریسم، ویرانگری و درمانده‌گی کشانده‌اند.

 زمانی از فندامیتالیزم اسلامی به حیث سلاح برنده در ممالک اسلامی علیه دولت‌های مخالف از جمله افغانستان زیر شعار «اسلام در خطراست» بکار بستند، سرانجام پس از سقوط دولت وقت، دولت مجاهدین را به وجود آوردند، دیری نپائید که طالبان مورد حمایت قرار گرفته، تا آنکه آن‌ها را بر اریکه‌ی قدرت نشاندند، و پس از 11 سپتامبر 2001 طالبان در خط سرکوبی بنیادگرائی اسلامی، تروریسم قرار گرفته، آن‌ها دشمنان دموکراسی، حقوق بشر خوانده شدند، اظهارات تازه‌ی ریس ستاد ارتش آمریکا جنرال دانفورد «طالبان در حال حاضر جنگ را نمی‌بازند» همه بیانگر آنست که دولتمردان امریکا پابند هیچ‌گونه پرنسیپ‌های اخلاقی و سیاسی نبوده، هر گروه و شخصی که در جهت اهداف و منافع شان گام برمی‌دارد، مورد حمایت و پشتیبانی قرار می‌گیرد، مهم نیست که این گروه و شخص مرتکب چه اعمال ضد کرامت انسانی و جنایت شده‌اند.

 جنگ هفده ساله در افغانستان برای امریکا به زخم ناسور مبدل شده است، امریکا تلاش دارد زیر عنوان صلح با طالبان این زخم را از خود زودتر دور کند، زیرا امریکا می‌داند که هرگاه افغانستان را که مورد تهاجم قرار داده، بدون دستاویز و بهانه‌ی ترک بگوید، معنای شکست آن را می‌دهد.

 با گذشت هفده سال از حضور نظامی آمریکا در افغانستان، امروز بار دیگر نقاب از چهره‌ی سیاست بازان آن درین کشور برداشته شده و مردم افغانستان آنچه را که زمامداران امریکا چهره‌های حقیقی‌شان را در عقب دموکراسی، حقوق بشر پنهان داشتند، بی‌پرده و آشکارا به تماشا می‌گیرند، نه دموکراسی، نه حقوق بشر، نه حکومت داری خوب و نه صلح هیچ‌کدام از حقایق نیستند که مالکان سرمایه و سلاح و نوکرانشان به آن باور داشته باشند، همه شعار وسیله‌ی است که به‌منظور رسیدن به اهداف سیاسی و استراتیژیکی‌شان با مهارت خاص نشخوار شده و می‌شود، و هر روزی که می‌گذرد، افغانستان به افزایش و جولانگاهی هراس افگنان طالبی وداعش تبدیل گردیده که جز با زبان جنگ، آتش، و خون آشنایی ندارند، و هر روز و هرگاه قربانیان غیرنظامیان فزونی می‌گیرد. و به شکل ژرف‌تری به کام جنگ کشانده می‌شود، کنون چشم انداز روشنی پیش روی امریکا وجود ندارد، آن کشور شکست سیاسی، اخلاقی و نظامی خویش را در حق مردم مظلوم افغانستان اعتراف و پذیرفته‌اند و برای رهایی از ین زخم خونین آقای خلیل زاد نماینده خاص امریکا، با طالبان زیر عنوان صلح رسمن روند گفتگوها در غیاب مردم افغانستان، نیروهای سیاسی جهادی، ملی و دموکراتیک، نخبگان و شخصیت‌های سیاسی مستقل و حکومت کابل پشت‌های درهای بسته در کشور پاکستان صورت می‌گیرد، که این بی‌احترامی آشکار معادلات فرا راهی حق حاکمیت، حفظ استقلال و تمامیت ارضی را زیر سؤال برده است، و برعکس به طالبان مشروعیت می‌بخشد، و به نقش پاکستان در روند گفتگوهای صلح که در حقیقت خالق طالبان و حامی لانه‌های شبکه‌های تروریستی می‌باشد، اهمیت داده می‌شود و پاکستان تلاش خواهند نمود، بنا بر رقابت‌های منطقوی به نفع خودش ازین روند گفتگوهای صلح بهره برداری بیشتر نماید،

 پرسش اینجاست چه تضمین است که هرگاه طالبان در پروسه‌ی صلح بپیوندند، پاکستان از طالبان به‌عنوان ابزار سیاست خارجی استفاده نمی‌کند، درحالی‌که حفظ و تداوم بی‌ثباتی سیاسی و صدور هراس افگنی، تروریسم، برای مداخلات بیشتر در امورات داخلی و رسیدن به عمق استراتیژیکی محور سیاست پاکستان را در افغانستان تشکیل می‌دهد؛ و چه انگیزه‌ی وجود دارد که آقای خلیل زاد نماینده خاص امریکا و پاکستان روی آمدن طالبان در پروسه‌ی صلح تعامل نموده‌اند، به باور این قلم سخنان بلندپروازانه ی نماینده‌ی آمریکا در مورد صلح نشان می‌دهد که او اهداف مشخص را دنبال می‌نماید که باید از طریق پاکستان مسائل صلح با طالبان حل گردد، و هر تغیری که در سیاست افغانستان بیاید با رضایت و مدیریت پاکستان صورت گیرد، که این‌گونه نگرش خیانت و اهانت بزرگی به مردم افغانستان و سلب حق حاکمیت، استقلال و سرنوشت آینده ابن کشور است که روند گفتگوهای صلح در غیاب نماینده گان مردم افغانستان، در کشور پاکستان مشخص می‌شوند اگر امریکا واقعن در پی صلح پایدار و واقعی در افغانستان اند، و به حق حاکمیت و مردم افغانستان رعایت و احترام دارند، نماینده آن آقای خلیل زاد باید قبل از آن که به دروازه‌های دیگران دق‌الباب و روند گفتگوهای صلح را از طالبان و دولت‌های حامی آن گدایی می‌نمود، باید بر اساس یک استراتیژی قابل قبول با طرف‌های داخل افغانستان، نهادهای سیاسی، جامعه مدنی، نخبگان و شخصیت‌های سیاسی مستقل و نمایندگان مردم افغانستان در یک اجماع ملی فراگیر، راهکارها و خطوط روند گفتگوها برای صلح بر مبنای آن مشخص می‌شد، که شوربختانه به آن توجه و وقعی گذاشته نشد، و روشن گردید که نماینده‌ی آمریکا در پی بیرون شدن و نجات امریکا از مسئله‌ی افغانستان است؛ که این حرکت‌ها به طالبان و نماینده گان آن مشروعیت و جسارت بخشید و در اجلاس مسکو نشان داد که آن‌ها اهداف و نقشه‌ی راه خوبش را دنبال می‌نمایند، روند پس از بن المان را نه می‌پذیرند، تفسیری از قانون و نظام اماراتی خویش دارند، قانون اساسی موجود و ارزش‌های آن و نظام موجود را قبول ندارند، با مفاهیم مردم سالاری و حقوق بشر ضدیت دارند، خروج نیروهای نظامی را نخستین شرایط خویش می‌شمارند، و تلاش دارند زیر نام صلح تفکر طالبانی، نظام طالبانی خویش را بالای مردم افغانستان تحمیل نمایند که در حقیقت چنین نقشه‌ی راه نادیده گرفتن دستاوردها، ارزش‌ها و روشنگری است که مردم افغانستان برای به دست آوردن و حفظ آن قربانی‌های زیادی را داده‌اند.

 از دید این قلم روند گفتگوها و صلح پایدار و آبرومندانه با ندبه، گدائی و امتیاز بخشی‌ها حصول نمی‌شود، بدنه‌ی اصلی طالبان که انگیزه‌های عقیدتی افراطی و مالی دارند، و آینده‌ی سیاسی خویش را در بنیادگرائی اسلامی می‌بینند، ظرفیت تعامل، همپذیری با نیروهای سیاسی دیگر و پذیرش سیاست رقابتی را پیدا نکرده‌اند، باید در میدان نبرد شکست داده شود، تا آن‌ها به صلح واقعی تن در دهند، پاکستان که خالق و حامی اصلی طالبان‌اند، باید از طریق و مجرای‌های مختلف مجامع بین‌المللی بران فشار آورده شود که از حمایت طالبان دست بردارد، و برای نیل به صلح پایدار در افغانستان همکاری، همگرایی و اجماع منطقوی تحت نظر سازمان ملل متحد جلب گردد

 طوری که در بالا گفته آمد رفتن به‌سوی یک صلح پایدار بیک استراتیژی قابل قبول برای عموم طیف‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، حقوقی نیاز است که از طریق یک اجماع ملی و فراگیر شامل نهادهای فوق راهکارها و استراتیژی با درنظرداشت واقعیت‌های موجود کشور تدوین گردد، برای آن که روند گفتگوها برای صلح تنها با چند جناح‌های ساختار دولتی و بیرون از آن حل نمی‌گردد، و باید در روند گفتگوها برای صلح همه جوانب ذی‌دخل در مسائل افغانستان مدنظر باشد.

 شوربختانه حکومت کابل بنا بر انگیزه‌های سیاسی در تدارک اجماع فراگیر ملی و تدوین استراتیژی قابل قبول برای عموم ناتوان و ناکام اند، بنا بر جاه طلبی‌ها و تنگ نظری‌ها، ظرفیت تعامل با طیف‌های مختلف، دگراندیش، ملی، مترقی و دموکراتیک و پذیرش سیاست همگرایی و همپذیری را در سیاست‌های کلان ندارد، این سبب گردیده که نه تنها در میدان‌های نبرد در مقابل طالبان شکست‌های را متقبل گردد بلکه در بعد سیاسی دریک حالت سردرگمی، انزوا که نقش آن به‌مثابه‌ی یک دولت، در رهبری و مدیریت در روند گفتگوهای صلح دیده نشده. و به یک مهره خنثی و دستور پذیر به ارباب قدرت از بیرون تبدیل شده است.

 مانا و توانا باشید